دانلود و خرید کتاب این تنهایی لعنتی فوژان برقیان
تصویر جلد کتاب این تنهایی لعنتی

کتاب این تنهایی لعنتی

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب این تنهایی لعنتی

کتاب این تنهایی لعنتی نوشتهٔ فوژان برقیان است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان اجتماعی برای اولین‌بار در سال ۱۳۹۵ به چاپ رسید.

درباره کتاب این تنهایی لعنتی

کتاب این تنهایی لعنتی موضوعی اجتماعی و روان‌شناختی دارد. در این رمان، سه شخصیت اصلی حضور دارند؛ «بابک»، «آسمان» و «خیال» که هر یک از سه نسل دهه‌های ۱۳۵۰، ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ هستند. شخصیت‌های این رمان از تنهایی خود می‌گویند و درگیر تضادی درونی و اجتماعی هستند. فوژان برقیان، مؤلف این اثر نویسنده‌ای فعال در زمینهٔ رمان، داستان کوتاه، نقد و ترانه‌سرایی است. او در قسمتی از این رمان و از زبان یکی از شخصیت‌ها می‌گوید که شخصیتی دیگر، مثل مار زخم‌خورده زهرش را ریخت و به اتاق پناه برد. حالا این شخصیت، به خودش به روزی که گذرانده بود، فکر می‌کند. او به بابک که دههٔ چهلمش را می‌گذراند و نه آن‌قدر دور بود که خیال را نبیند و نه آن‌قدر نزدیک که دست‌هایش را بگیرد، فکر می‌کرد. او به خودش، خود معلقش هم فکر می‌کرد. او کیست و داستان چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب این تنهایی لعنتی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب این تنهایی لعنتی

«هیچ چیزش عوض نشده بود. گیریم کمی پیرتر با یک عینک اضافه و چندتایی شکن این‌ور و آن‌ور لب‌ها و پیشانی و چشم‌ها... اما همان چشم‌های زیتونی. سپیدی کم وبیش موهای کوتاه بورش هم حال و هوای دیگری داشت. گذشته من... هه! هیچ‌وقت فراموشش نکرده بودم که حالا با دیدن این نشریه انتلکتوال و پز روشنفکر بی‌ادعاش شوکه شوم. فقط کمی تعجب کردم، کمی. آن هم به خاطر مضحک بودن موقعیتمان. آسی مصاحبه را به همراه دعوتنامه همایش گذاشته بود جلوم: «تو از این چیزا بیشتر خوشت می‌آد، بیا بگیر!» و میان این‌همه آدم، آخه حتماً این؟! همان موقع هم که دیدم به خودم گفتم لبخندش چیزی است میان دعوت و سرکوفت! هنوز!

شاید اصلا لبخند نداشت و به نظرم رسیده بود. نویسنده‌ها که لبخند نمی‌زنند! چند روزی بود هم نشریه و هم دعوتنامه را انداخته بودم آن‌طرف و حالا جای هزار کاری که سرم ریخته بود، فرورفته در مبل راحتی محبوبم، فکرهایی که نباید می‌کردم: این‌همه سال و هنوز خوش‌قیافه! بهار دوم! چل‌چلی! همانی که مردها دارند و زن‌ها ندارند. یک مرد چهل وسه‌ساله خوش‌قیافه، و از قلم نیفتد: نویسنده ــ از این لقب‌ها که کامیون هم نمی‌تواند بکشد ــ که اتفاقاً یک سال و اندی هم است که زنش را طلاق داده، یا زنش طلاق گرفته... جدا شده‌اند به هر حال! در شرایط مساوی اگر زن باشی، تازه افتاده‌ای در سرازیری و یکراست می‌روی تا به بیوه پیر ملقب بشوی و حتماً اگر از بوتاکس و هیدروتراپی و مزوتراپی و زهرمارتراپی‌های دیگر سر درنیاوری، ترجیح می‌دهی نویسنده گمنام باقی بمانی و لنز دوربین مجله‌ها شکارت نکنند! گذشته من... هه! حالا چرا سر لج افتاده بودم، خدا می‌داند. ولی افتاده بودم. شاید به خاطر همین لبخندش. شاید به خاطر چشم‌هاش. به خاطر همه‌چیزش که مثل سابق بود و به خاطر خودم که هیچ‌چیزم مثل سابق نبود... خیلی وقت‌ها فکر می‌کردم اگر دوباره ببینمش چه می‌شود؟ خیلی چیزها یا هیچ؟ وقت‌هایی هم پیدا می‌شد که روراست‌تر بودم و در لفافه به خودم سقلمه زده بودم اصلا که چی حالا؟ بعدِ این‌همه سال... آدم در لفافه حرف می‌زند نه سقلمه! اگر بود، حتماً گوشزد می‌کرد این نکته را در حالی که من همچنان آهنگ سنگین سقلمه را زیرلب مزمزه می‌کردم... آدم زیرلب مزمزه... ای بابا!»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

حجم

۱۵۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان