کتاب باباسعید
معرفی کتاب باباسعید
کتاب باباسعید نوشتۀ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است. این کتاب، زندگینامه و خاطرات شهید سعید زندی است.
درباره کتاب باباسعید
کتاب باباسعید در مورد زندگی و احوالات شهید سعید زندی است. شهید زندی متولد ۱۳۴۱ بود، جوانی عارف و باایمان که در جبهۀ جنگ عراق علیه ایران به مقام شهادت رسید. دربارۀ او گفتهاند که در فضای جبهه یکشبه ره صد سال را در مقامات عرفانی طی کرد. شهید زندی اسفند ۱۳۶۳ در عملیات خیبر به شهادت رسید.
کتاب باباسعید به بیان روایتهایی از زندگی این جوان در دوران دفاع مقدس میپردازد. عنوان فصلهای کتاب عبارتاند از: «ره صد ساله، جستجو، بدون پدر، تصویر پدر، به جای پدر، ازدواج پر ماجرا، باباسعید، مهمان، آسمانی، تربیت دینی، اخلاق متعالی، ارتباط با خدا، لقاءالله، اولین دیدار، والفجرمقدماتی، اسوه، آب از سرچشمه، مکاشفه، پنجوین، وجعلنا، شفاعت، سال ۶۳، بستان، ازدواج، ویژگیها، عملیات بدر، درگیری، شهادت، تشییع، سعید زنده است، خانواده مسیحی، وصیت.»
خواندن کتاب باباسعید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران کتابهای زندگینامه و دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب باباسعید
«اولین سالهای دهه هفتاد بود. دوران دبیرستان را سپری میکردم. همان دورانی که شخصیت انسان شکل میگیرد. خدا را شکر که تحت تأثیر برخی دوستان خوب و مذهبی در مدرسه بودم و پایم به مسجد باز شد. ماه محرم که رسید، همراه با دوستانم به مسجدالشهدای شرق تهران رفتیم. هیئت رزمندگان، حال و هوای جبهه و دوران جهاد را برای ما تداعی میکرد. مداحیهای حاج منصور ارضی و سخنرانیهای حاج آقا پروازی، روح ما را جلا میداد. این هیئت معنوی تا سال ۱۳۷۶ ادامه داشت و پس از ایام دوم خرداد، به دلایل مختلف و بعضاً سیاسی تعطیل شد! در یکی از جلسات این هیئت، حاج آقا پروازی که کلامی دلنشین داشتند، مشغول شرح این سخن حضرت امام بودند: «رزمندگان ما در دوران جهاد، ره صد ساله را یک شبه طی کردند.» ایشان دلایل متعددی بیان کردند، اینکه در جبهه، لقمه رزمندگان ما حلال بود، آنها مرگ را به خود نزدیک میدیدند و همچنین، کمتر از زمانی که در شهر بودند، با مظاهر دنیا و دنیاپرستی در تماس بودند. بعد بیان کردند که این سه عامل، اثر مهمی در عروج و ملکوتی شدن جوانان و نوجوانان رزمنده داشت. سپس مکثی کردند و گفتند: اجازه بدهید یک موردی را که خودم شاهد بودم بیان کنم. یکی از سالهایی که رزمندگان لشکر حضرت رسول (ص)، فوق العاده در معنویت رشد کردند و شرایط برای آنها مهیا بود، سال ۱۳۶۲ و استقرار در اردوگاه قلاجه بود. بیشتر این جوانان الهی، در عملیات خیبر آسمانی شدند. بعد از آن، در سال ۱۳۶۳ این شرایط باز هم فراهم شد و گروهی دیگر در عملیات بدر ملکوتی شدند. یادم هست قبل از عملیات بدر، برگزاری نمازجماعت رزمندگان در اردوگاه دوکوهه با بنده بود. نمازهای جماعت صبح و مغرب وعشاء که در دید هواپیماهای دشمن نبود، در زمین صبحگاه دوکوهه برگزار میشد. آن ایام، هر روز به یکی از گردانها و در جمع انسانهای الهی و نورانی میرفتم و برایشان حرف میزدم. من حرف میزدم و روایات را میخواندم، اما این جوانها عمل میکردند و به آنچه میخواستند میرسیدند! جلسات معنوی آن دوران، در تمام گردانها برگزار میشد. بیشتر گردانها هیئت هفتگی داشتند و برنامه نمازشب و زیارت عاشورا همگانی شده بود. یک جوان باصفا به همراه دوستانش همیشه به نزد من میآمد و سؤالات متعدد میپرسید. این سؤالات نشان دهنده عمق معنوی این جوان و دوستانش بود. اسمش را پرسیدم و فهمیدم که نامش سعید است و از مسجدی در حوالی میدان بروجردی تهران به همراه دوستانش به جبهه آمده. یک روز بعد از نماز، سعید همراه با برخی رزمندگان، در کنار من نشستند. وقتی اطراف من خلوت شد، سؤالی پرسید که من، در آنجا جوابی به این سؤال ندادم! سؤالی که او پرسید، در مورد عروج روح و دیدار ملائک و رفتن به ملکوت بود! او غیر مستقیم میگفت که این اتفاق برایش رخ داده و در این زمینه سؤالی داشت، اما من، او را از ادامه دادن سخنانش منصرف کردم! در سالهای اول جنگ، برخی از رزمندگان چنین مطالبی را نقل کرده بودند و همین امر، باعث بروز بعضی از مشکلات شده بود. لذا صلاح دیدم در این زمینه حرفی نزنم و سؤال سعید را جواب ندهم. اما او احساس کرد که من به این مطالب اعتقادی ندارم، لذا بلند شد و رفت. از این برخورد خودم ناراحت شدم. او واقعاً انسان خودساختهای بود. چنین انسانی میتوانست به چنین درجاتی رسیده باشد. لذا چند بار به محل گردان عمار رفتم تا با او صحبت کنم. اما سعید را ندیدم.»
حجم
۵۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۵۶۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب شگفت آوری بود از اینکه شهدا زنده هستند...
درود بر روح پاکش. از اتفاقات عجیب در ابتدای داستان مواجه میشوید که چطور پسر شهید که ابتدا مسیر اشتباهی میرفته پدرش(سعید زندی) زندگی او را از این رو به ان رو میکند انشالله که خوانندگان کتابش مورد دعای این
کتاب خوبی بود اما ی نقدی که میشه بهش کرد اینه که پشت سر زن شهید بطور غیر مستقیم بدگویی شده بود که بنظرم کار درستی نبود.. روح همه شهدا شاد