کتاب دلم تنگه براتون
معرفی کتاب دلم تنگه براتون
کتاب دلم تنگه براتون نوشتۀ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در انتشارات شهید ابراهیم هادی به چاپ رسیده است. این کتاب زندگینامه و خاطراتی را از طلبه و دانشجوی شهید، علیعباس حسینپور فراهم آورده است.
درباره کتاب دلم تنگه براتون
کتاب دلم تنگه براتون روایتی از زندگی شهید علیعباس حسینپور است که در جبهۀ جنگ عراق علیه ایران به شهادت رسید. علیعباس حسینپور در ۱۳۴۵ به دنیا آمد. او تحت راهنماییهای شهید آیتالله مدنی رشد کرد، شاگرد ممتاز دبیرستان امام خمینی خرمآباد بود، قهرمان دومیدانی جوانان کشور بود، مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستان و بعد از آن مسئولیت عقیدتی بسیج شهرستان را داشت و مدیری خلاق بود. علیعباس حسینپور در دوران دبیرستان به جبهه رفت و ۲ بار از ناحیهٔ پا مجروح شد. او طی این دوران مسئول تیم واحد اطلاعات قرارگاه سلمان شد. با رتبهٔ ۱۱۲ در دانشگاه رضوی مشهد پذیرفته شد و همزمان با دانشگاه در حوزهٔ علمیه مشغول به تحصیل بود. علیعباس حسینپور در عملیات والفجر ۸ بهعنوان غواص و نیروی اطلاعات حضور داشت و در ۱۳۶۴ به شهادت رسید.
کتاب دلم تنگه براتون زندگی و خاطرات این شهید را از زبان خانواده، دوستان و اطرافیانش روایت کرده است.
خواندن کتاب دلم تنگه براتون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران کتابهای زندگینامه و دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دلم تنگه براتون
«در برخی خانوادهها دیده میشود که قوام خانواده بر دوش مادر است. او ستون خانواده میشود و همه بر گرد مادر حضور دارند. مادر ما اینگونه بود. او در کنار پخت و پز و رسیدگی به زندگی، بار تربیت فرزندان را نیز بر عهده داشت. خوب به یاد دارم که پدر ما در کارخانهٔ آرد کار میکرد و یک کارگر ساده بود. مدتی بعد هم در کارخانهٔ موزاییکسازی مشغول شد. و فرصت زیادی برای رسیدگی به تربیت فرزندان نداشت و این بار بر دوش مادر ما بود. مادر در این راه نیز با توکل به خدا پیش رفت و به گفتهٔ همهٔ بستگان و همسایگان، ایشان توانست بهترین فرزندان را تحویل جامعه دهد. دربارهٔ مادرم باید نکتهٔ دیگری بگویم. قبل از پیروزی انقلاب، ما به محلهٔ جدید در خیابان خاتمالانبیاء آمدیم. آن زمان بیشتر این خیابان خاکی بود و افراد کمی در آنجا سکونت داشتند. مادر ما در کنار همهٔ کارهایی که برای خانه داشت، شبانهروز کار میکرد که منزل مسکونی ما تکمیل شود؛ از تهیهٔ مصالح گرفته تا پیگیری ساخت ساختمان و... آنجا بود که مادر ما نشان داد، به جز کارهای خانه، توانایی مدیریت و ادارهٔ بسیاری از امور را دارد. اما با این حال، پس از آماده شدن منزل مسکونی، خودش را وقف تربیت صحیح فرزندان نمود. در میان فرزندان نیز، علیعباس ارتباط قلبی خاصی با مادر داشت. همهٔ ما مادر را دوست داشتیم، مادر هم به همهٔ ما برادران محبت میکرد، اما ارتباط علیعباس با مادر به گونهای دیگر بود. ما خواهر نداشتیم. کسی نبود که در امور خانه به مادر کمک کند. در این میان علیعباس بیشتر از ما با مادر همراهی میکرد. مادر به نوعی، بیشتر از ما به علیعباس وابسته بود. این پسر در شستن ظرفها، کمک به پختن غذا، خرید خانه و... به مادر کمک میکرد. در نتیجه، رابطهٔ خاص و صمیمیت بیشتری بین آنها بود. از طرفی اخلاق و روحیات علیعباس به گونهای بود که هر شخصی در اولین برخورد شیفتهٔ او میشد. چه رسد که آن شخص مادر باشد. لذا رابطهٔ عاطفی خاصی بین این مادر و فرزند برقرار بود. علیعباس برای رسیدگی به پدر و مادر خودش خیلی وقت میگذاشت. او همیشه با اجازهٔ مادر بیرون میرفت. این رابطهٔ صمیمانه بین ما و مادر ادامه داشت تا اینکه یکباره مادر ما مریض شد! بیماری مادر ما طولانی شد. به سراغ بهترین پزشکان رفتیم. نتیجهٔ آزمایشات آنها همهٔ ما را نگران کرد. آن روزها شنیدن نام سرطان لرزه بر اندام انسان میانداخت. تشخیص پزشکان معالج بیماری سرطان بود. پیشرفت پزشکی هم مثل حالا نبود. برای همین روزبهروز حال مادر بدتر شد. در یکی از روزهای اردیبهشت سال ۱۳۶۱ اتفاقی که از آن میترسیدیم رخ داد. مادر ما بار سفر بست. او درحالیکه هنوز به پنجاه سالگی نرسیده بود فرزندان خود را تنها گذاشت. در این میان آنکه بیش از همه میسوخت علیعباس بود. با اینکه علیعباس بسیار به مادر وابسته بود اما بعد از درگذشت مادر، خیلی مراقب برادرهای کوچکتر بود. علیعباس، جای خالی مادر را به خوبی برای ما پر کرد. دستپختش عالی بود. به سر و لباس بچهها میرسید. علیعباس در کنار درس و مسجد و بسیج و ورزش و... کارهای خانه را هم انجام میداد.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه