کتاب قمری تو ایوون
معرفی کتاب قمری تو ایوون
کتاب «قمری تو ایوون» نوشتۀ محمدرضا مرزوقی است و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است. قمری تو ایوون داستانی بامزه دربارۀ حیواندوستی و همکاری اعضای خانواده است.
درباره کتاب قمری تو ایوون
داستان دربارۀ یک قمری است که به بالکن خانۀ آوین و خانوادهاش آمده و روی پکیج لانه درست کرده است. آوین که از دیدن قمری و دو تا تخم کوچکش بسیار خوشحال و هیجانزده است،دلش میخواهد مهمان تازه را در خانه نگه دارد؛ چون قمری خانم را دوست دارد و میتواند با او صحبت کند. اما پدر مخالفت میکند؛ چون معتقد است سلامتی آوین و خواهر کوچکش رزی را به خطر بیندازد.
کتاب قمری تو ایوون داستانی بامزه، جذاب دربارۀ خانوادهای است که در آپارتمان زندگی میکنند و حالا که با قمری خانم و دو تخمی که از آنها نگهداری میکند، مواجه شدهاند باید به دنبال راهحل باشند. این داستان آموزنده به کودکان آموزش میدهد که وقتی مسئلهای به وجود میآید تمام اعضای خانواده حق دارند نظرشان را بگویند و اعضای خانواده با مهربانی، کمک، همفکری و همکاری یکدیگر میتوانند از پس تمام مسائل و مشکلات بر بیایند طوری که همه راضی و خوشحال باشند. داستان قمری تو ایوون همچنین به موضوع دوستی با حیوانات و احترام به آنها اشاره میکند. نگرانی دختر داستان برای قمری و بچههایش الگوی مناسب و قشنگی برای کودکان است.
خواندن کتاب قمری تو ایوون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و همچنین علاقهمندان به داستانهای کودکان پیشنهاد میکنیم.
درباره محمدرضا مرزوقی
محمدرضا مرزوقی در خرداد سال ۱۳۵۵ در آبادان به دنیا آمد و در ۴ سالگی اتفاقات جنگ را تجربه کرده است. خانوادۀ ممدرضا مرزوقی به خاطر جنگ مجبور به ترک آبادان شدند و به بوشهر رفتند به همین دلیل جنگ، اثرات و خاطراتش در بسیاری از آثار او دیده میشود. او در رشتۀ تئاتر تحصیل کرده است و داستان نویسی را در سال ۱۳۷۲ با نوشتن برای سروش نوجوان آغاز کرد. اولین رمان محمدرضا مرزوقی، عاتکه نام دارد. از میان آثارش میتوان به داستان بلند بعداز ظهر داغ، رمان تُل عاشقون، پسین شوم، لوچیانو، مجموعۀ چهار جلدی داستانهای تالاب انزلی، شاهدخت، بچههای کشتی رافائل، دلهرههای خیابان وحید، دیویدی اسرارالغولان، باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی، مجموعۀ چندجلدی بچه محل نقاشها، لبخندی برای سوفیا، دور زدن در خیابان یک طرفه، دستان کودک بزرگ گوش کوچک، نمایشنامههای تئاتربازی و شبهای کوچک اشاره کرد.
بخشی از کتاب قمری تو ایوون
«ما یک همسایۀ جدید داشتیم. همسایهای که من و مامان دوستش داشتیم. اما بابا دوستش نداشت. اسم همسایۀ جدید ما قمری خانم بود. یک روز صبح رفتم گلدانهای توی بالکن را آب بدهم که دیدمش. برای رسیدن به پیتوس که از سقف بالکن آویزان بود، از چارپایه بالا رفته بودم که قمری خانم را در لانهاش دیدم. روی پکیج لانه ساخته بود. بال و پرش را جمع کرده بود و از جایش تکان نمیخورد. فقط بروبر نگاهم میکرد. گفتم: چیه؟ تشنته؟ آب میخوای؟ از چارپایه پایین آمدم و شیر آب را باز کردم و گفتم: بیا این هم آب، هرچی دلت میخواد بخور. قمری خانم نیامد فقط سرجایش تکانی خورد. یکهو بالش رفت عقب و زیرش دوتا تخم سفید کوچولو پیدا شد. با خوشحالی داد زدم: داری مامان می شی؟ بابا اومد تو بالکن و گفت: با کی بودی؟»
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه