کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود
معرفی کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود
کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود نوشتهٔ وندلین وان درانن و ترجمهٔ کتایون صداقت و ویراستۀ سمیرا امیری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان که جلد ششم از مجموعهٔ «سامی کیز» است، برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود
کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود از زمانی گفته است که «سامی کیز» (Sammy keyes) و دوستش به هالیوود سفر میکنند و اتفاقات معمایی و هیجانانگیزی را میگذرانند. وقتی مادربزرگ به سامی میگوید که مادرش تغییر قیافه داده و نامش را عوض کرده، او تصمیم میگیرد هر طور شده بفهمد که چرا مادرش این کارها را انجام داده است. در این میان او متوجه رازهای پنهان خانوادگیاش میشود. این رمان هیجانانگیز و معمایی، نامزد مدال خوانندگان جوان کالیفرنیا شده است. گفته شده است که مهمترین ویژگی رمان حاضر، شخصیت اصلی آن یعنی سامی است. نویسنده بهخوبی توانسته قهرمانی جذاب و تأثیرگذار خلق کند؛ دختربچهای شیطان و سربههوا اما همزمان باهوش و شجاع که از خطرکردن ابایی ندارد و به دل ماجرا میزند. سامی عاشق کارآگاهبودن است؛ او نهتنها در دنیای اطرافش که در زندگی شخصیاش هم بهدنبال کشف رازها است تا خود را بهتر بشناسد. نقطهٔ قوت دیگر اثر حاضر این است که چندین ژانر متفاوت، از معمایی تا کمدی را با هم ترکیب کرده و باعث شده کشش قصهها بیشتر شود و مخاطب نوجوان را تا پایان به دنبال خود بکشاند.
مجموعهٔ «سامی کیز»، مجموعهٔ کتابهایی معمایی و کارآگاهی از وندلین ون درانن است که حول شخصیتی به نام سامی میگردد. او دختری نوجوان و ماجراجو است که مادرش ترکش کرده و حالا مجبور است با مادربزرگش در خانهٔ سالمندان زندگی کند. سامی در هر یک از کتابهای این مجموعه، با اتفاقاتی مرموز و پرهیجان روبهرو میشود که باید حلشان کند. این مجموعه متشکل از ۱۸ کتاب است که حدفاصل سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۴ میلادی منتشر شدهاند.
خواندن کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
درباره وندلین ون درانن
وندلین ون درانن نویسندهٔ مشهور آمریکایی، ۶ ژانویهٔ ۱۹۶۵ در شیکاگو به دنیا آمد. او شغلهای مختلفی را تجربه کرد؛ از جمله رانندگی لیفتراک، تدریس ریاضی و علوم کامپیوتر دبیرستان. بهدلیل مشکلات مالی و کاستن از فشارها نویسندگی را شروع کرد. فیلمنامههای متعددی از آثار داستانیاش اقتباس شد. «رؤیای دویدن» (برندهٔ جایزۀ کتاب «خانوادۀ اشنایدر») و مجموعهٔ «سامی کیز» (برای نوجوانان) از آثار شاخص او است.
بخشی از کتاب سامی کیز و مومیایی هالیوود
«خودم را مجبور کردم روی کاری که منطقی بود تمرکز کنم. و مدام به این فکر میکردم که اگر مامانم بالاخره به مکس بگوید نمیخواهد با او ازدواج کند، پس میتواند به بقیه هم بگوید و آنوقت هرکسی که لبرندی را کشته بود دیگر دنبال مامانم نبود، و مامانم هم دیگر در خطر نبود.
چون همهجا پر از آدم بود، و چون مامانم را با لیموزین برای شام به رستوران شلوغی میبردند و مکس هم همراهش میرفت پس تنها نمیماند؛ و چون کلید داشت جیبم را سوراخ میکرد، با خودم گفتم بعد از اینکه دستم به قرارداد مامانم رسید با پلیس صحبت میکنم. مطمئناً دلم میخواست قاتل لبرندی دستگیر شود، اما فعلاً در این زمینه به بنبست خورده بودم. در حال حاضر حداقل کاری که میتوانستم بکنم این بود که آنچه را از شغل مامانم باقی مانده بود نجات دهم.
از طرفی ماریسا خیلی رغبتی نداشت که دنبال قرارداد مامانم بگردیم. از نزدیک و آن هم تنهایی با چشمببری برخورد داشته و نمیخواست دوباره باهاش روبهرو شود.
به اتاقمان برگشتیم، برای همین میتوانستیم با هم صحبت کنیم، و به محض اینکه در را بستیم ماریسا گفت: «اینگا جایی اون بیرون مراقبه و باور کن عمراً بذاره با اون کلید بری. سامی، میخواد گیرت بندازه.»
«گیرم بندازه؟ ببین ماریسا، وارد دفتر مکس که بشیم، میتونیم در رو قفل کنیم و تا پیدا کردن قرارداد اونجا در امنوامانیم. تنها کاری که باید بکنم اینه که قرارداد رو بسوزونم و کارمون تمومه. باید بریم اتاق نشیمن و اون رو بندازیم توی آتش! چطوری میتونه گیرمون بندازه؟»
ماریسا غر میزند و میگوید: «با همون چنگکش.» بعد نزدیک صورتم میآید و میگوید: «سامی، تو اون چنگک رو ندیدی. فکر کردم میخواد اون رو فروکنه توی دماغم و مغزم رو به سیخ بکشه!»
«میدونی که تو لازم نیست بیای. فقط باید نگهبانی بدی تا...»
«نه! یادته دفعهٔ قبل که من رو گذاشتی و رفتی چی شد؟ احتمالاً بیرون اینجا موندن خطرناکتر از اینه که با تو باشم!»
«پس همینجا بمون.»
خب، حدس میزنم آنموقع که ما داشتیم بحث میکردیم، مامان طبقهٔ پایین توی اتاق تمی داشت لباس عوض میکرد، چون یکهو با کفشهای پولکدار و پیراهن قرمز یاقوتی ظاهر میشود، دستکش سفید پوشیده و کیف سفید بدون دستهٔ منجوقدوزی به دست گرفته.
ماریسا نفسش بند میآید. میگوید: «خیلی خوشگل شدین!»
واقعاً هم خوشگل بود. و این وسط چیزی خیلی اشتباه بود. در را بستم و گفتم: «بهتر نیست وقتی میخوای به یارو جواب رد بدی، سادهتر باشی؟ حداقل اونطوری خیلی به هم نمیریزه.»
مامان لبخند ریزی بهم میزند. لبخند ریز شیرین و دوستداشتنی. بعد پیشانیام را میبوسد و میگوید: «اونجا رستوران تورووِته، عزیزم. توی تورووِت نمیشه تیپ نزنی.»»
حجم
۱۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۱۹۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی عالی و داستان خیلی خوبی داره من از ۱ تا چهارشو خریدم و خوندم به صورت واقعی و خیلی نویسنده سناریو نویسی فوق العاده ای داره کلا داستان عالیههه