کتاب کتابفروشی موریساکی

کتاب «کتابفروشی موریساکی» نوشتۀ ساتوشی یاگی ساوا و ترجمۀ عهدیه قاسمی است و انتشارات دانش‌آفرین آن را منتشر کرده است. کتاب‌فروشی موریساکی زندگی دختری را روایت می‌کند که زندگی با کتاب‌ها زندگی‌اش را دگرگون می‌کند. 

درباره کتاب کتابفروشی موریساکی

کتاب‌فروشی موریساکی دربارۀ دختری ۲۵ساله، آرام، کم‌رو و خجالتی به نام تاکاکو است که بعد از فارغ‌التحصیلی از کالجی محلی در جنوب برای کار به توکیو می‌آید و به‌تنهایی در آن شهر زندگی می‌کند. همه چیز آرام است تا اینکه یک روز دوست‌پسرش هیداکی به او می‌گوید که دارد ازدواج می‌کند. این شکست عاطفی زندگی تاکاکو را به هم می‌ریزد. ازآنجایی‌که او، هیداکی و نامزدش با هم همکار هستند، ‌ تاکاکو مجبور می‌شود که از کارش استعفا بدهد. او برای سپری‌کردن تلخ‌ترین  روزهای زندگی‌اش ترجیح می‌دهد که اکثر اوقات بخوابد تا اینکه یک تماس تلفنی زندگی او را دگرگون می‌کند. دایی تاکاکو با او تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که برای زندگی و کار به کتاب‌فروشی‌اش برود. کتاب‌فروشی موریساکی را سال‌ها پیش پدربزرگ تاکاکو افتتاح کرده و حالا دایی‌اش آن را اداره می‌کند.

کتاب‌فروشی موریساکی از زبان تاکاکو، شخصیت اصلی داستان به شیوۀ اول‌شخص روایت می‌شود. دختری ۲۵ساله تجربه‌هایی که در زندگی از سر می‌گذراند، پیچیدگی‌های رابطۀ عاشقانه‌، شروع دوبارۀ ارتباط با خانواده به‌خصوص دایی‌ ساتورو و مهم‌تر از همه واردشدن به کتاب‌فروشی و غرق‌شدن در دنیای کتاب‌ها را روایت می‌کند. علی‌رغم زبان روان و سادۀ رمان کتاب‌فروشی موریساکی، توصیفات ساتوشی یاگیساوا بسیار زیبا، دقیق، پر از جزئیات و هنرمندانه است و همین شیوه خواننده را به دل داستان می‌کشاند. کتاب‌فروشی شگفت‌انگیز موریساکی، علاوه بر لذت خواندن کتاب‌ها، درس‌های زیادی دربارۀ زندگی به گردانندۀ آن، دایی ساتورو و تاکاکو می‌دهد. درس‌هایی که مانند یک هدیۀ ارزشمند زندگی هر دو را برای همیشه تغییر می‌دهد. کتاب‌فروشی موریساکی اولین رمان ساتوشی یاگیساوا است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده و جایزهٔ ادبی «چی‌یودا» را از آن خود کرد. فیلمی هم بر اساس این رمان ساخته شده است.

خواندن کتاب کتابفروشی موریساکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران رمان‌های خارجی، علاقه‌مندان به ادبیات ژاپن و همچنین عاشقان کتاب پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب کتابفروشی موریساکی

«از اواخر تابستان تا اوایل بهار سال بعد را در کتاب‌فروشی موریساکی گذراندم. در این مدت، در اتاق مهمان طبقۀ دوم کتاب‌فروشی ساکن بودم و سعی می‌کردم خودم را در دنیای کتاب‌ها غرق کنم. اتاقی تنگ و کم‌جا بود و نور چندان خوبی نداشت. نمناک و مرطوب بود و بوی کتاب‌های نم‌کشیده و قدیمی فضای اتاق را پرکرده بود. روزهایی که در آنجا گذراندم، همیشه در یادم خواهد ماند. چرا که زندگی واقعی من درست از آنجا شروع شد. بدون شک می‌دانم که اگر آن روزها نبود، بقیۀ زندگی من بی‌روح، یکنواخت و در تنهایی سپری می‌شد. کتاب‌فروشی موریساکی بسیار برای من ارزشمند است، جایی است که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد. وقتی چشمانم را می‌بندم خاطرات آن‌ روزها به‌وضوح جلوی چشمانم می‌آید.»