کتاب رنج دگرگونی
معرفی کتاب رنج دگرگونی
کتاب رنج دگرگونی نوشتهٔ احسان عبدی است. انتشارات آرنا این داستان بلند، معاصر و ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب رنج دگرگونی
کتاب رنج دگرگونی حاوی یک داستان بلند و معاصر و ایرانی و نیز پنجمین اثر منتشرشده به قلم احسان عبدی است. این کتاب را مانند چهار کتاب پیشین این نویسنده، دارای رویکردی اجتماعی، نگاهی عمیق به درون انسان، نقاط ضعف و قوت نوع بشر و تلاش برای رهایی از مصائب و مشکلات درونی دانستهاند. این رمان احوالات جوانی را روایت کرده است که برای رهایی از رنجهای خودخواسته، بهدنبال راه چاره میگردد. این داستان بلند ۱۹ فصل دارد.
خواندن کتاب رنج دگرگونی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
درباره احسان عبدی
احسان عبدی در سال ۱۳۵۶ در همدان به دنیا آمد. او نویسندهای در حوزهٔ ادبیات داستانی، ویراستار و تدوینگر متون ادبی است.
بخشی از کتاب رنج دگرگونی
«ساعت حدود ده شب بود. روی تخت دراز کشیده بودم و به سفر بیسرانجامم میاندیشیدم. خبری از بهرام نشده بود. گویا او هم درعین بازنشستگی گرفتاریهای خاص خود را داشت. تصمیم گرفتم فرداصبح و هنگام بازگشت به شهرم با او تماس گرفته و بابت وقتی که برایم گذاشت و به دیدنم آمد از او تشکر کنم. هنوز عادت زود خوابیدن بهسبب ساعت خاموشی زندان از من زدوده نشده بود و طبق عادت چشمانم سنگینی میکرد. با اینکه اتاق خوابگاه تلویزیون داشت اما نمیدانم چرا تا آن سن اصلاً با تلویزیون نتوانسته بودم ارتباط برقرار کنم. نگاهم به مجلهٔ کوچکی در بالای تلویزیون افتاد. آنرا برداشتم و تورقی کردم. مجلهٔ جدولی بود که بسیاری از جدولهایش ناشیانه و نصفهنیمه و بعضاً غلط حل شده بود. به صرافت افتادم برای سنگین شدن پلکهایم شروع به حل کردن یکی از آنها کنم. هنوز فکرم تماماً متمرکز حل جدول نشده بود که صدای چندین سوت از داخل خیابان توجهم را جلب کرد. خواستم پای پنجره بروم اما از آنجا که کسی را در آمل نداشتم، بیتوجه مشغول حل جدول شدم؛ منتها اینبار خوردن سنگریزهای به شیشه مرا مجاب کرد که در پیادهروی مشرف به خیابان کسی با من کار دارد. پیراهنم را روی زیرپوشم تن کردم و پرده را کنار زدم. دستی به شیشهٔ بخار زده کشیدم و با دیدن بهرام که با دست اشاره داشت پایین بیایم پنجره را باز کردم:
ـ سلام آقا بهرام. شمایی؟ بفرما بالا.
ـ پسر واسه چی گوشیتو جواب نمیدی؟
ـ نفهمیدم. حتماً صداش بسته بوده. بفرما بالا.
ـ نه نمیام. لباستو بپوش، زود بیا پایین.
وجودم چنان سرد شد که انگار به مسلخ میروم. پیش خودم گفتم شاید ردی نشانی از مهرداد پیدا کرده باشد. خلاصه ترسان لرزان لباس تن کردم و بیرون رفتم. در پیادهرو چشم چرخاندم اما خبری از او نبود. بالا و پایین خیابان را نظر انداختم که متوجه چراغ دادن اتومبیلی در آنسوی خیابان شدم. گویا برای گریز از سرما تا زمان آماده شدنم به داخل اتومبیلش خزیده بود. عرض خیابان خلوت را پیمودم و سوار شدم.
ـ سلام آقا بهرام.
ـ سلام، احوالت آقا مجتبی.
ـ چکار میکنی با زحمتای ما؟
ـ چه زحمتی. وجودت واسه من غریب اینجا نعمتیه.
ـ کارم داشتی؟
ـ کار که بخوام بگم نه به اون صورت. دیدم مثل خودم تنهایی. گفتم شب بیای پیش من. راستش امروز گرفتار کارهای آزمایش و دکتر داییم بودم. یه کمی هم حیاط خونشون کار داشت به اونجا هم رسیدم و تا بجنبم شب شد. بعدشم چندسری زنگ زدم برنداشتی. از این طرف میخواستم برم خونه گفتم بیام بلکه نرفته باشی و امشب بیای پیش من.»
حجم
۱۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
حجم
۱۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۴ صفحه
نظرات کاربران
اگر در نگاه به گذشتۀ خود نقاط تاریکی را میبینید که دنبالۀ آن در شخصیت امروز شما یا زندگی دیگران تاثیر گذاشته، اگر بارها تلاشتان در دگرگونی شخصیتی با رنج و درد و یا ناکامی مواجه شده، ممکن است خواندن
اگرچه نسبت به کتاب میراث کاغذی هیجان کمتری داره اما عمیق تر و مفهومی تره
با سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای احسان عبدی این دومین اثر از شماست که من تاکنون مطالعه کردم و باز هم تلخی خاص نوشته هایتان با قلم شیوا و روان شما که در قالب داستانها و ماجراهای جذاب قرار
یک پیشرفت ملموس و شیرین ازکتاب حوالی هزار و سیصد تا رنج دگرگونی.کتابی عمیق و گیرا.ممنون از قلم خوب احسان عزیز
آقای عبدی نگاه شما به آدم ها و مشکلاتشان خوب و ستودنیه موفق باشید
رنج دگرگونی روایت بیداری زروح و مشقات آن بود. بسیار عالی. ممنون از آقای عبدی