دانلود و خرید کتاب رنج دگرگونی احسان عبدی
تصویر جلد کتاب رنج دگرگونی

کتاب رنج دگرگونی

نویسنده:احسان عبدی
انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رنج دگرگونی

کتاب رنج دگرگونی نوشتهٔ احسان عبدی است. انتشارات آرنا این داستان بلند، معاصر و ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب رنج دگرگونی

کتاب رنج دگرگونی حاوی یک داستان بلند و معاصر و ایرانی و نیز پنجمین اثر منتشرشده به قلم احسان عبدی است. این کتاب را مانند چهار کتاب پیشین این نویسنده، دارای رویکردی اجتماعی، نگاهی عمیق به درون انسان، نقاط ضعف و قوت نوع بشر و تلاش برای رهایی از مصائب و مشکلات درونی دانسته‌اند. این رمان احوالات جوانی را روایت کرده است که برای رهایی از رنج‌های خودخواسته، به‌دنبال راه چاره‌ می‌گردد. این داستان بلند ۱۹ فصل دارد.

خواندن کتاب رنج دگرگونی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره احسان عبدی

احسان عبدی در سال ۱۳۵۶ در همدان به دنیا آمد. او نویسنده‌ای در حوزهٔ ادبیات داستانی، ویراستار و تدوین‌گر متون ادبی است.

بخشی از کتاب رنج دگرگونی

«ساعت حدود ده شب بود. روی تخت دراز کشیده بودم و به سفر بی‌سرانجامم می‌اندیشیدم. خبری از بهرام نشده بود. گویا او هم درعین بازنشستگی گرفتاری‌های خاص خود را داشت. تصمیم گرفتم فرداصبح و هنگام بازگشت به شهرم با او تماس گرفته و بابت وقتی که برایم گذاشت و به دیدنم آمد از او تشکر کنم. هنوز عادت زود خوابیدن به‌سبب ساعت خاموشی زندان از من زدوده نشده بود و طبق عادت چشمانم سنگینی می‌کرد. با این‌که اتاق خوابگاه تلویزیون داشت اما نمی‌دانم چرا تا آن سن اصلاً با تلویزیون نتوانسته بودم ارتباط برقرار کنم. نگاهم به مجلهٔ کوچکی در بالای تلویزیون افتاد. آن‌را برداشتم و تورقی کردم. مجلهٔ جدولی بود که بسیاری از جدول‌هایش ناشیانه و نصفه‌نیمه و بعضاً غلط حل شده بود. به صرافت افتادم برای سنگین شدن پلک‌هایم شروع به حل کردن یکی از آن‌ها کنم. هنوز فکرم تماماً متمرکز حل جدول نشده بود که صدای چندین سوت از داخل خیابان توجهم را جلب کرد. خواستم پای پنجره بروم اما از آن‌جا که کسی را در آمل نداشتم، بی‌توجه مشغول حل جدول شدم؛ منتها این‌بار خوردن سنگ‌ریزه‌ای به شیشه مرا مجاب کرد که در پیاده‌روی مشرف به خیابان کسی با من کار دارد. پیراهنم را روی زیرپوشم تن کردم و پرده را کنار زدم. دستی به شیشهٔ بخار زده کشیدم و با دیدن بهرام که با دست اشاره داشت پایین بیایم پنجره را باز کردم:

ـ سلام آقا بهرام. شمایی؟ بفرما بالا.

ـ پسر واسه چی گوشیتو جواب نمی‌دی؟

ـ نفهمیدم. حتماً صداش بسته بوده. بفرما بالا.

ـ نه نمیام. لباستو بپوش، زود بیا پایین.

وجودم چنان سرد شد که انگار به مسلخ می‌روم. پیش خودم گفتم شاید ردی نشانی از مهرداد پیدا کرده باشد. خلاصه ترسان لرزان لباس تن کردم و بیرون رفتم. در پیاده‌رو چشم چرخاندم اما خبری از او نبود. بالا و پایین خیابان را نظر انداختم که متوجه چراغ دادن اتومبیلی در آن‌سوی خیابان شدم. گویا برای گریز از سرما تا زمان آماده شدنم به داخل اتومبیلش خزیده بود. عرض خیابان خلوت را پیمودم و سوار شدم.

ـ سلام آقا بهرام.

ـ سلام، احوالت آقا مجتبی.

ـ چکار می‌کنی با زحمتای ما؟

ـ چه زحمتی. وجودت واسه من غریب این‌جا نعمتیه.

ـ کارم داشتی؟

ـ کار که بخوام بگم نه به اون صورت. دیدم مثل خودم تنهایی. گفتم شب بیای پیش من. راستش امروز گرفتار کارهای آزمایش و دکتر داییم بودم. یه کمی هم حیاط خونشون کار داشت به اون‌جا هم رسیدم و تا بجنبم شب شد. بعدشم چندسری زنگ زدم برنداشتی. از این طرف می‌خواستم برم خونه گفتم بیام بلکه نرفته باشی و امشب بیای پیش من.»

احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
۱۴۰۲/۱۱/۰۶

اگر در نگاه به گذشتۀ خود نقاط تاریکی را می‌بینید که دنبالۀ آن در شخصیت امروز شما یا زندگی دیگران تاثیر گذاشته، اگر بارها تلاشتان در دگرگونی شخصیتی با رنج و درد و یا ناکامی مواجه شده‌، ممکن است خواندن

- بیشتر
کاربر ۴۵۰۱۲۵۳
۱۴۰۲/۱۱/۰۶

اگرچه نسبت به کتاب میراث کاغذی هیجان کمتری داره اما عمیق‌ تر و مفهومی تره

نوشین دیندارمهر
۱۴۰۲/۱۱/۲۹

با سلام و عرض ادب خدمت جناب آقای احسان عبدی این دومین اثر از شماست که من تاکنون مطالعه کردم و باز هم تلخی خاص نوشته هایتان با قلم شیوا و روان شما که در قالب داستانها و ماجراهای جذاب قرار

- بیشتر
مراد علی صفدری
۱۴۰۲/۱۱/۱۷

یک پیشرفت ملموس و شیرین ازکتاب حوالی هزار و سیصد تا رنج دگرگونی.کتابی عمیق و گیرا.ممنون از قلم خوب احسان عزیز

کاربر 8879799
۱۴۰۳/۰۶/۰۴

آقای عبدی نگاه شما به آدم ها و مشکلاتشان خوب و ستودنیه موفق باشید

کاربر 8675391
۱۴۰۳/۰۷/۱۹

رنج دگرگونی روایت بیداری زروح و مشقات آن بود. بسیار عالی. ممنون از آقای عبدی

ـ کتاب بنویسی که چی بشه؟ می‌خوای ازش پول دربیاری یا دیده بشی؟ کدومش؟ چون تموم آدمای دنیا یا دنبال قدرتن یا جاودانگی. ـ نمی‌دونم؛ شاید جاودانگی. ـ کدوم جاودانگی؟ خب اگه یه سنگی بیاد بخوره کرهٔ زمین که دیگه نه ارسطو و بقراطی می‌مونه، نه انیشتین و بتهوون و نه هیتلر و موسیلینی. هرکی با نام خوب و بدی که ازش توی ذهن‌ها و تاریخ ثبت شده همه می‌ره رو هوا. ـ چی بگم والله. به اینش فکر نکرده بودم. شاید هم واسه دل خودم بنویسم. ـ ها! این شد یه چیزی. واسه این نظرت می‌شه احترامی قائل بود ولی باقیش حداقل از نظر من توجیهی نداره. دنیا بعد از مرگ من چه دریا، چه سراب.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
یکی از بدترین مضرات کتاب نخواندن همین است که همیشه حماقت شما در دسترس انسان‌هایی موذی و سواستفاده‌گر است؛ درست مثل صاحب مزرعه‌ای که هیچ تمهیداتی برای در امان ماندن از آفات و حشرات و جانوران ندارد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
در جستجوی حقیقت تنها به دنبال این بودم که تا حد توان از پلشتی‌های قبلی خود بکاهم و برای پیدا کردنش، چاره‌ای جز فرورفتن در ژرفای خویش نداشتم. باید با آن‌چه در خودم بود به چالش درمی‌آمدم و با یک تسویه حساب و شناخت جانانه از خویش حقیقت را پیدا می‌کردم؛
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
یک ابتذال فراگیر از واژه‌ای به‌نام عشق که ریشش در آمده و حجم زیادی از رمان‌های فله‌ای و فیلم و سریال‌های آبکی را دربرگرفته است. ابتذال و بی‌مایگی و نگاه همگانی و بدون کیفیت به این موضوع همواره پشیمانم کرده تا در این باره به‌جد دست به قلم باشم. به‌نظرم برای عمق دادن به قلم باید از این موضوع پیش‌پا افتاده گذر کرد. به‌همین‌سبب تصمیم گرفته‌ام اگر روزی خواستم چیزی بنویسم، به‌کل از این مقوله گذر کنم و یا نهایتاً در فرعیات و گوشه‌ای از نوشته‌هایم رنگی از آن بزنم. به‌جای عشق و عاشقی از رنج روح و ژرفنای آن در وجود انسان‌ها بنویسم؛ هرچند به ذائقهٔ خیلی‌ها خوش نیاید. درست مثل طعم تلخ قهوه که به ذائقهٔ شیرین‌پسندان خوش نمی‌آید
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
تمام انسان‌ها هریک به‌نوعی محکوم به تنهایی هستند. انسان چنان محکوم به تنهایی درونی است که هیچ جمعیتی، هیچ مقامی، هیچ ثروتی و هیچ مالکیتی نمی‌تواند به عمق این تنهایی رسوخ کند. مهم نیست انسان در میان کلبه‌ای یخی در میان قلب قطب تنها باشد یا در یک کاخ باشکوه، خدم و حشم دوره‌اش کرده باشند. نهایت تفاوت تنها در لایهٔ بیرون تنهایی‌ست. شاید تنهایی ظاهری با همنشینی از میان برداشته شود اما از نوع درونی آن هیچ گریزی نیست، از ازل تا ابد، از درویش خرابات‌نشین تا پادشاه هفت اقلیم، از پیر و جوان درگیر این تنهایی درونی بوده‌اند و هستند و خواهند بود.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
تمام انسان‌ها هریک به‌نوعی محکوم به تنهایی هستند. انسان چنان محکوم به تنهایی درونی است که هیچ جمعیتی، هیچ مقامی، هیچ ثروتی و هیچ مالکیتی نمی‌تواند به عمق این تنهایی رسوخ کند. مهم نیست انسان در میان کلبه‌ای یخی در میان قلب قطب تنها باشد یا در یک کاخ باشکوه، خدم و حشم دوره‌اش کرده باشند. نهایت تفاوت تنها در لایهٔ بیرون تنهایی‌ست. شاید تنهایی ظاهری با همنشینی از میان برداشته شود اما از نوع درونی آن هیچ گریزی نیست، از ازل تا ابد، از درویش خرابات‌نشین تا پادشاه هفت اقلیم، از پیر و جوان درگیر این تنهایی درونی بوده‌اند و هستند و خواهند بود. همهٔ انسان‌ها تنها هستند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
طلب کردن یک انسان در بُعدی دیگر از زمان، نمی‌تواند متضمن تکرار عواطف و خاطرات گذشته گردد. انسان‌ها مثل سلول‌های بدن، مکرراً در خود می‌میرند و انسانی دیگر درونشان متولد می‌شود ـ حال یا نیک‌سرشت‌تر یا بداحوال‌تر ـ اما مطمئناً آن‌چه در گذشته بودند، نیستند.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
تجربه به من ثابت کرده بود، دیدار با یک انسان که بارها در خود مرده و تولدی دیگر یافته، هیچ‌گاه نمی‌تواند حلاوت گذشته را داشته باشد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
من خیلی از درها رو زدم و خیلی از راه‌ها رو رفتم. تنها حقیقتی که برام مثل روز روشن شده اینه که ما همه می‌میریم و راه مفری هم نداریم. باقی حرفا برام در هاله‌ای از وهم و گمونه.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
مثل یک بیدق در صفحهٔ شطرنج بودم که تمام مهره‌های پیرامونم زده شده بود و تک و تنها باید از شاه صفحه یا همان زندگی نصفه نیمه‌ام محافظت می‌کردم. چاره‌ای هم جز ر ساندن خودم به آخر صفحه و تبدیل شدن به مهره‌ای دیگر نداشتم. یک دگرگونی صعب و دشوار.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار

حجم

۱۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۴ صفحه

حجم

۱۹۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۹۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان