کتاب فرومایگان
معرفی کتاب فرومایگان
کتاب فرومایگان سومین اثر احسان عبدی، مجموعه هفت داستان کوتاه است که در انتشارات آرنا به چاپ رسیده است. این داستانها درباره معضل فرومایگی در اشکال مختلف آن و همچنین در تمام سطوح جامعه صحبت میکنند.
احسان عبدی، شخصیتهای هر داستان را به صورتی خلق و پردازش کرده است که با واقعیات جامعه همسو بوده و برای هر خوانندهای آشنا و ملموس است. داستانها همه درباره معضلی نوشته شدهاند که جامعه ما با آن دست و پنجه نرم میکند و هرکدام از ما، حداقل یکبار با آن برخورد داشتهایم. با خواندن ماجراها به راحتی میتوان با کل کتاب ارتباط برقرار کرد و سقوط و انحطاط توسط فرومایگی و یا راهکارهای نجات از آن را درک کرد.
خواندن کتاب فرومایگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب فرومایگان برای تمام دوستداران داستانهای کوتاه ایرانی، جذاب است.
بخشی از کتاب فرومایگان
بچهها من باید برم؛ کسی منتظرمه. شماها برید هتل؛ من خودم میام.
شهرام که نسبت به سایر اعضای گروه ارکستر، صمیمیت بیشتری با مهران داشت و از لحن همصحبتیاش مشخص بود که زیاد با او رودروایسی ندارد گفت:
_مهرانخان! نمیری به مادربزرگت سر بزنی؟ بفهمه که سه روزه از تهران آمدی اینجا و کنسرت گذاشتی و بهش یک سری نزدی دلش بار میادا!
_ای بابا شهرام! حوصله داری. برم اونجا داره تا خود نصفشب برام حرف بزنه؛ غر بزنه. از این و اون شکایت کنه. منم که میبینی؛ خستهام. حال و حوصله ندارم.
_آخه خودت گفتی شهرستان کنسرت بذاریم حتماً میرم پیشش. حالا یک کمی هم با تو حرف بزنه؛ چه میدانم غر بزنه و از تنهایی دربیاد چی میشه مگه؟ اون بندهٔ خدا توی شهر و دیار خودش غریب و بیکس شده. هیچکسی را که اینجا نداره؛ گناه داره بخدا.
_ولم کن شهرام. دو سه روز دیگه بهش زنگ میزنم میگم زود آمدم و برگشتم تهران. بهش میگم وقت نشد بیام.
_آخه چه دلیلی داره که دروغ بگی؟ تو که سه شبانه روزه اینجایی؟
مهران عصبانی شد و آمپرش چسبید. با لحنی پُر از قلدری و تقریباً غیرمحترمانه در حالی که چشمانش را بسته بود و دستش را به نشان اعتراض به طرف شهرام دراز کرده بود، جواب داد:
_دروغ میگم که میگم! ترو سننه؟ شکرخوری این حرفها به تو نیومده! هر وقت پولتو ندادم، هر وقت کنار من بهت بد گذشت حرف اضافی بزن. نه اینکه واسه من تکلیف تعیین کنی. مسائل خانوادگیم هم هیچ ربطی به تو نداره. فهمیدی آقا مهندس؟!
برای تأکید کلمهٔ هیچ را کمی کشدار تلفظ کرد.
شهرام که فردی تحصیلکرده و فرهیخته بود سکوت پیشه کرد و تنها با تکان دادن سر به عنوان تأسف از ادبیات سخیف و رفتار خوانندهٔ معروف، اعتراض خود را نشان داد.
اما مهران که آدم تندمزاجی بود هنوز آتشش نخوابیده بود. ترکش عصبانیتش اینبار به نعیم برخورد کرد تا دق و دلیاش را سر او خالی کردهباشد:
_نعیم! صدبار بهت نگفتم هر غلطی میخواهی بکنی روز کنسرت نباشه؟
نعیم در صدد جوابگویی و دفاع از خود برآمد:
_حالا چی شده مگه؟
_جواب منو بده؛ گفتم یا نگفتم؟
نعیم با آن لهجهٔ زیبای آبادانیاش آهسته جواب داد:
_ها وُلک، گفتی.
-پس این چه حال و روزی بود که داشتی؟ فیلم کنسرت پخش بشه که آبرومون رفته. واقعاً که مایهٔ آبرو شدی برای گروه. با گند و گوههایی که مصرف میکنی قیافتو مثل انتر کردی بس نیست؟ اون حرکات مسخره دیگه چی بود پشت کیبرد در میآوردی؟
مگه نمیبینی برای مجوز کنسرت چقدر دویدیم. با این آرسن لوپن و جایزه بگیرهایی که دور خودم جمع کردم، سختترین کار عمرم گرفتن مجوز کنسرت بوده. مگر کور بودی، ندیدی به غیر از گرفتن مجوز تعهد هم دادم؟ مگه کنسرت اصفهان یادت رفته که چه گندی بالا آوردیم؟ ولله حق با اوناست. باز هم خیلی به ما لطف کردن. من اگر بودم به چنین آپاچیهایی عمراً مجوز میدادم. آخه چرا گند میزنید به تمام زحمات آدم. اَه....
اینها را گفت و بدون خداحافظی از اعضای گروه از پلهها با عجله پایین آمد تا به طرف دفتر مدیریت آن مجموعهٔ فرهنگی روانه شود.
عادتش این بود که همیشه کام دیگران را حق و ناحق تلخ کند. فاصلهٔ تعریف و تمجیدها با سرکوفت زدن و غرولندهایش معمولاً به دو دقیقه هم نمیرسید.
همه او را به خوبی میشناختند و به این فرم صحبت کردن و اخلاق و رفتارش عادت کرده بودند. میدانستند اینطور مواقع باید سکوت کنند تا زودتر به حس و حال اولیهٔ خود بازگردد. به همین دلیل کسی لام تا کام حرف نزد تا مهران از آن جمع موقتاً جدا شده و آرامش و حس خوب دوباره بر آنها مستولی شود.
مهران با اینکه از لحاظ سن و سال نسبت به دیگر اعضا دست بالا را داشت، اما از لحاظ احساسی مثل یک نوجوان بود. اگر کسی او را نمیشناخت محال ممکن بود با آن سر و شکلی که برای خودش درست کرده بود پی ببرد که تا چهل سالگی و تکامل فکری دو سه سال بیشتر فاصله ندارد. همین پریشب و روی سن و در حضور هوادارانش شمع سی و هفت سالگی را فوت کرده اما هنوز در دوران نوجوانی و آن حال و هوا گیر کرده بود. درست بود که از لحاظ کسب شهرت تا حدودی موفق عمل کرده بود اما آن وضعیت ناهنجار ظاهریاش را کل جامعه نمیپذیرفت و مهران با زوم کردن روی تعریف و تمجید طرفداران عمدتاً کم سن و سال، خودش را بهترین دانسته و روی قسمت اعظم افراد جامعه که او را قبول نداشتند یا حداقل به عنوان هنرمند او را نمیشناختند قلم قرمز کشیده بود. آن سر و تیپ و اخلاق و رفتارش با عدد سنش هیچگونه همخوانی نداشت. زلمزیمبوهایی که بر گردن آویخته بود به همراه مدل مو و پوششی که داشت با معیارهای مورد قبول هر جامعهای، نه تنها ایران کاملاً در تضاد بود.
حجم
۲۹۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۲۹۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
نظرات کاربران
با اینکه اکثر قریب به اتفاق ما انسانها خود را به عنوان موجودی دون و فرومایه نمیشناسیم، اما طبیعی است که هر یک، بخاطر کمبودهای شخصیتی و یا معایب اخلاقی، رگههایی از فرومایگی را در وجود خود داشتهباشیم که اگر
خیلی لذت بردم. کاش می شد چند داستان به این مجموعه اضافه می شد. فرومایگی آدمها انقدر گسترده و پر شاخ و برگ هست که میشه درباره ش چند جلد کتاب نوشت.
داستان های فرومایگان داستان زندگی خیلی از ما آدماست. کتاب درست مثل یک آیینه قدی خیلی از عیب های ما که شاید توجه آنچنانی هم بهش نداشتیم را داره به ما نشون میده
پردازش شخصیتها و توصیف حالات اونها فوق العاده ست. مخصوصا داستانهای یوسف آژان و آخر دنیا.
تا حالا به واژه فرومایگی و اینکه چقدر توی وجود آدمها ریشه دوانده باشه دقت نکرده بودم. خوبی کتاب اینه که به جای تفسیر فرومایگی، تموم حرفهایی که باید بگه را با داستان بیان می کنه.
داستان ها همگی جذاب و خوب بودند ولی برام داستان (آخر دنیا) یک چیز دیگه ای بود. با تمام شخصیت ها ارتباط عمیق گرفتم. هنوز هم ذهنم در اون فضا درگیره.
سلام خسته نباشین. با تشکر از سایت طاقچه و نویسنده کتاب. در حال مطالعه فرومایگان هستم.متن روان و جذابی داره. در هر داستان ابعادی از فرومایگی به تصویر کشیده شده که برگرفته از شرایط موجود اجتماع و محسوس و ملموس هست.
موضوعی کردن کتاب و پیوند دادن تمام داستان ها به فرومایگی برایم جذاب بود و تازگی داشت. مخصوصا اینکه نویسنده از شخصیت های رایج در اجتماع به خوبی در هر داستان استفاده کرده است.
به نظرم هر گسی فکر می کنه فرومایگی توی وجودش به هیچ وجه دیده نمیشه حتما داستان های این کتاب را بخونه تا در مورد این فکر تجدید نظر بکنه
انسان فرومایه به دنیا نمی آید اما ممکن است فرومایه از دنیا برود،داشتن این نقص درونی انسان را به قول قرآن میتواند از حیوانات هم پست تر کند.مراقب فرومایگی های هر چند اندک درون مان باشیم