کتاب نان خون
معرفی کتاب نان خون
کتاب نان خون نوشته رضا وحید، مجموعه داستان بلند با محوریت واقعهی عاشورا است.
دربارهی کتاب نان خون
دربارهی واقعهی عاشورا و قیام امام حسین و یارانش در کربلا، داستانها و روایتهای بسیاری نوشتهاند. نویسندگان بسیاری به بررسی این واقعهی تاریخی پرداختند و با در آمیختن حقایق با اندکی خیال، شرحی خواندنی و بدیع از ماجرا ارائه دادند. رضا وحید هم یکی از همان نویسندگان است. کتاب نان خون که مجموعه داستانهای بلند او دربارهی واقعهی عاشورا است، یکی از کتابها و روایتهای داستانی جذاب دربارهی عاشورا است.
رضا وحید در داستانهای کتاب نان خون، نوآوری خاصی به خرج داده است. او از زاویهی دید جدیدی به ماجراها نگاه کرده و قضایا را به قلم درآورده است. به نظر میرسد تمام آنچه در کتاب نان خون میخوانید، از زبان افرادی به ظاهر کم اهمیت روایت شده است. اما همین افراد کم اهمیت، ماجرا را طوری دیگر نگاه کردند و این، نقطهی اوج داستانهای کتاب نان خون است.
کتاب نان خون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از داستانهای مذهبی لذت میبرید، کتاب نان خون را بخوانید. عاشقان و دوستداران امام حسین (ع) نیز کتاب نان خون را کتابی جذاب مییابند.
بخشی از کتاب نان خون
پدرم سکههای زیادی در میان گذاشته بود. ابتدا این کار را نکرده بود، لکن وقتی پسر برادرش گفته بود که هر چه قدر سکه بیشتر بگذاری بیشتر نشان میدهی که چقدر به داماد آیندهات اطمینان داری که میخواهی دخترت را به او بدهی. پدرم خام حرف او شد. شاهر نیز سکههای زیادی گذاشته بود که اگر رقابت را به تو وامیگذاشت دیگر به فقر میرسید! مردان دیگر قبیله نیز هر چه اندوخته بودند بر این رقابت نهادند و تو همه را هدر دادی.
در میان رقابت، لَمیا را سرنگون کردی. آنقدر به او تازیانه زدی و اجبارش به تاختن کردی که پاهایش در هم پیچید و بر زمین افتاد. نمیدانی چقدر دلم ریخت. با خود گفتم آنگونه که تو از اسب سرنگون شدی دیگر تو را زنده نخواهم دید. بیشک گردن یا کمرت شکسته است و سنگها و ریگها سینهات را شکافتهاند. معجزه بود زنده ماندنت، اما لَمیا از تمام رقابتها کنار رفت و دیگر بهاندازه یک اسب بارکش کمبها شد. لَمیایی که رقابتهای زیادی را با پیروزی گذرانده بود. اسب پدرم بود. بهترین اسبش را به تو داد به امید پیروزیات اما نتوانستی.
صبح روز پس از رقابت به خانهمان آمدی، با گردنی کج به پدرم گفتی که از تو ناامید نشود و به تو همچنان اطمینان کند. پدرم سکهها و بهترین اسبش را از دست داده بود. پس نباید انتظار رفتار مهربانی از او میداشتی. همینکه با تو سخن گفته بود و تو را مجدد به خانهاش راه داده بود جای شکرش باقی بود. سکه و اسب شاید جایش پر شود، اما سرافکندگی را چه میتوانست کند. آن هم سرافکندگی که دامادش به ارمغان آورده بود.
باز اشتباه دیگری کردی و به خواستهات اصرار کردی. به دنبال جبران اشتباه گذشتهات بودی. از اتاق دیگر تو را مینگریستم اشک در چشمت جمع شده بود و بغض گلویت را گرفته بود. هر چه بود، بودی و در کنارم میدیدمت، اما گفتی که میروی، بهترین اسب عرب را برای پدرم میآوری و چندین برابر سکههای از دست داده را به پایش میریزی. آنقدر گفتی که پدرم بپذیرد و متعهد شود تا آمدنت مرا به ازدواج کسی در نیاورد.
حجم
۱۴۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
حجم
۱۴۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۱ صفحه
نظرات کاربران
هر جا که نام امام حسین باشد از امیتیاز خاصی برخوردار است که شامل این کتاب هم میشد