کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ)
معرفی کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ)
کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ) نوشتهٔ آنتونی هوروویتس و ترجمهٔ گیتا گرکانی است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ)
کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ) جزو مجموعهٔ «قدرت پنج نگهبان» است. در این مجموعه، سه دنیا وجود دارد؛ دنیای کنونی، دنیای پیش از دوران سیاهی (تقریباً ۱۰۰۰۰ سال پیش) و یک دنیای رؤیایی عجیب که این دو را به هم مربوط میکند. کتاب حاضر نوشتهٔ آنتونی هوروویتس، حاوی یک ماجراجویی حماسی و برای نوجوانان است. محور اصلی داستان، پنج نوجوانند که قدرتهای مافوق طبیعی دارند. «مت» بهخاطر جرمی مجازات شد که هرگز مرتکب آن نشده بود. او دو راه بیشتر نداشت؛ یا باید به زندان میرفت یا در کنار زن پیری به نام «خانم دوریل» در یک روستای دورافتاده به نام «لیسرمالینک» زندگی میکرد. در این دهکده، حوادث عجیب و وحشتناکی پیش روی مت بود. حوادث مربوط بود به مردمی که بهدنبال کشتن او بودند. تمام این وقایع به مکان شیطانزدهای به نام «دروازهٔ کلاغ» مربوط میشد؛ مکانی که با سرنوشت وحشتناک مت گره خورده بود و مت تنها کسی بود که میتوانست مانع وقوع حوادث تلخ در این مکان شود.
خواندن کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قدرت پنج نگهبان (کتاب اول؛ دروازه کلاغ)
«ریچارد کول درست در مرکز یورک زندگی میکرد. او بالای یک مغازهٔ یادگارفروشی در یکی از معروفترین خیابانهای قرونوسطاییِ شهر یک آپارتمان اجاره کرده بود: در کوچهای سنگفرش و زیبا به اسم شمبلز. آپارتمان از طبقه تشکیل شده بود، یک رشته اتاق به شکلهای غیرعادی که مثل آجرهای خانهسازیِ بچهها روی هم قرار گرفته بودند. یک آشپزخانه و یک اتاق نشیمن در طبقهٔ اول. بعد، بالای آن، یک اتاق و یک دوش بود. و عاقبت یک پلکان باریک به شکل مارپیچ به یک اتاق اضافه میرسید که روی پشت بام ساخته شده بود.
خود آپارتمان هم به هم ریخته بود. اثاثیهٔ آن به نظر میرسید از بین دورریختنیها انتخاب شدهاند، سینک ظرفشویی پر از ظرفهای نشسته بود، سیدیها، کتابها، مجلهها و مقالههای نیمه خواندهشده طوری روی هم انباشته شده بودند که غیرممکن بود بشود بین آنها چیزی پیدا کرد. دیوارها از پوستر پوشیده شده بودند، بهخصوص پوسترهای فیلمهای قدیمی آمریکایی. کامپیوترِ کیفیِ ریچارد روی میز آشپزخانه بود، کنار جعبهٔ ویتابیکس، یک قوطی نیمخوردهٔ لوبیا پخته که چنگالی از آن بیرون زده بود، و دو نان برشتهشدهٔ خیلی سرد.
مت وقتی داشتند به طبقهٔ اول میرفتند احساس میکرد دستپاچه شده و حالا که داخل آپارتمان بود وضع بدتر شده بود. او کاملاً متوجه بود بوی خیلی بدی میدهد. ریچارد او را در آشپزخانه گذاشت و با یک حولهٔ بزرگ برگشت.
ریچارد گفت: «میتوانیم بعداً حرف بزنیم. الان باید حمام کنی. و باید این لباسها را دور بریزیم.»
«تو ماشین لباسشویی داری؟»
«شوخی میکنی؟ هیچ ماشین لباسشویی درست نشده که از عهدهٔ این همه کثافت بربیاید. آنها میتوانند بروند توی سطل و ما فردا برایت لباس میخریم. تا آن موقع از بین لباسهای خودم چیزی پیدا میکنم که بپوشی.» ریچارد به طبقهٔ بالا اشاره کرد. «دوش را راحت پیدا میکنی. گرسنهای؟»
«دارم از گرسنگی میمیرم.»
«خوب توی خانه غذا نیست. تا تو لباس عوض میکنی من میروم بیرون و چیزی میخرم.»»
حجم
۲۱۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۱۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه