کتاب دزد خاطره
معرفی کتاب دزد خاطره
کتاب دزد خاطره نوشتهٔ جودی لین اندرسون و ترجمهٔ کیمیا صادق زاده است. نشر کتاب کوله پشتی این رمان آمریکایی تخیلی را برای نوجوانها منتشر کرده است.
درباره کتاب دزد خاطره
کتاب دزد خاطره (The Memory Thief) که در سه بخش اصلی نوشته شده، جلد اول از مجموعهای به نام «سیزده جادوگر» است. این کتاب در ابتدا شما را با چند جادوگر همراه میکند. «رزی اوکس» ۱۲ سال دارد. مادر او هر چیزی را که باعث میشود، مادرها دخترهایشان را دوست بدارند، از دست داده است. رزی از این واقعیت خبر دارد و برای آرامکردن خودش به داستانها پناه میبرد، اما یک شب تصمیم میگیرد داستانهایش را دور بیندازد. بعد دوست نامرئیاش به او کمک میکند تا کتاب «راهنمای شکار جادوگر در جهان هستی» را پیدا کند. در این کتاب ادعا میشود که تمام شرارتهای دنیا زیر سر ۱۳ جادوگر نامرئی و شکستناپذیر است. یکی از این جادوگرها به نام «دزد خاطره»، قدرت خطرناکی برای دزدیدن باارزشترین گنجهایمان دارد؛ خاطرات. این همان جادوگری است که مادر رزی را طلسم کرده است.
خواندن کتاب دزد خاطره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به گروه سنی بالاتر از ۱۰ سال پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دزد خاطره
«زمان هم مثل خاطره، هم قابل اندازهگیری و هم غیرقابل اندازهگیری است. حقیقت دارد که بیدها از انتهای جادهٔ پیچدرپیچ و خلوت مِین عبور میکنند. این هم حقیقت دارد که زیر سطح دریا، زمان فقط در یک جا وجود دارد و نیز همزمان در میلیونها مکان، و من همیشه به آنها فکر میکنم؛ به جادوگرها.
میآیند سراغم؟ از من ترسیدهاند؟ میدانند من چه کسی یا کجا هستم؟ روزها میگذرد، اما هیچ جوابی پیدا نمیکنم و در امنیتی ناپایدار به سر میبرم. هرچه بیشتر میگذرد، بیشتر حس میکنم که اصلاً نخواهند آمد. شاید چون بعد از اینهمه سال باز سلاح شکار جادوگر به موفقیت دست یافته، همین کافی باشد تا آنها را برای همیشه از من دور نگه دارد. هومر به آنها میگفت موجودات بزدل. حالا منظورش را میفهمم.
مدتی طول میکشد تا مامان همهچیز را به خاطر بیاورد. بعضی از سالها برایش در هالهای از ابهام قرار دارد. روزهای قبل از به دنیا آمدن من برایش واضح است؛ زمانی که جادوگر شکار میکرد، با پدرم آشنا شد، کتابهایش را مخفی کرد، آن شب مخوف در بیمارستان و... اما سالهای بعد از آن هنوز برایش کاملاً مشخص و واضح نیست. چیزی که برایش مشخص است این است که چقدر من را دوست دارد.
کمکم دارم او را میشناسم. همان کسی را که روزی اتاقم را با چیزهای جالب و رنگ و کلمات قدرتمند پر کرد. این فرد در زندگی من تبلور پیدا کرد و حالا میفهمم چرا جادوگرها از او وحشت داشتند.
او آدم کنجکاوی است. بیشتر از اینکه حرف بزند، گوش میدهد و خورهٔ کتاب و مقالههای روزنامه است. همهچیز را مثل آهنربا به خود جذب میکند.
او جوری خشمگین میشود که من احساس قدرت میکنم.
با لحنی حاکی از جنگندگی میگوید: «هیچکس به خرسهای قطبی اهمیت نمیده؟ خواهیم دید، رزی.» جوری این حرف را میزند که انگار اگر آدم شیوهٔ درستی داشته باشد، همهچیز حل خواهد شد. آن لحن «خواهیم دید» در صدایش را برای خیلی چیزها به کار میبرد. ترکیبی از خشم و هدفمندی است. صدایش پرآبوتاب است و در اینجور لحظات پر از سرزندگی است؛ مثل شن و ماسه و گلهای رز. (اما در مواقع دیگر وقتی با من دربارهٔ موضوع کماهمیتی صحبت میکند، آهنگ صدایش شبیه وزش نسیم است.)
خیلی هم کاری است. از آنهایی نیست که برای چیزی که از دست داده بنشیند و زانوی غم به بغل بگیرد. اولین کاری که انجام میدهد جمعوجور کردن اتاق من است: تمام کتابهایم را سر جایش میگذارد، یادداشتهایی را که روی دیوار چسباندهام، با یادداشتهای خودش عوض میکند:
تو موجود محشری هستی.
تو یک معجزهای.
بامزهای، باهوشی، شجاعی.»
حجم
۲۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۲۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه