کتاب آرایشگر ثروتمند
معرفی کتاب آرایشگر ثروتمند
کتاب آرایشگر ثروتمند نوشتهٔ دیوید شیلتون و ترجمهٔ لیلا رعیت است. انتشارات نسل نواندیش این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب آرایشگر ثروتمند
کتاب آرایشگر ثروتمند را راهنمایی سرشار از راهحلهای مدبرانه برای رسیدن به ثروت بیکران دانستهاند. داستان از این قرار است که سه جوان زیر ۳۰ سال، هر یک صاحب شغلی متفاوت با دیگری، تصمیم به ثروتمندشدن میگیرند. این سه با پرسوجو از اینطرف و آنطرف متوجه میشوند که آرایشگر محلشان، گنجینهای از اسرار ثروتآفرینی است و فردی است که میتوانند از او در مقام استادی حرفهای کمک بگیرند. هر ماه برای اصلاح سر نزد او میروند. آرایشگر حین کوتاهکردن موهایشان برای آنها از رمزوراز رسیدن به پول و ثروت پردهبرداری میکند. آنها با نظمبخشیدن به درآمد محدود خود، خویشتن را در مسیر ثروتمندشدن قرار میدهند. در این کتاب از وعدهووعیدهای پوچ یکشبه پولدارشدن خبری نیست. قرارگرفتن در مسیر درست، طی گذشت زمان، فرد را قدمبهقدم به مقاصد عالی مالی نزدیک میکند. گفته شده است که در دستگرفتن این کتاب، اولین گام بر نردبان ثروتآفرینی و مالاندوزی است.
خواندن کتاب آرایشگر ثروتمند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آرایشگر ثروتمند
«صدای شاد و مشتاق روی در گوش هر سه نفرمان پیچید: «روزبهخیر، رفقای خوبم. میبینید چه روز محشری است!»
«والله ما که یک روز سرد و ابری میبینیم.» این را گفتم و منتظر تأیید تام و کتی ماندم.
روی لبخندزنان گفت: «هرچه باشد، تایگر در نهمین مرتبهٔ ورودش به زمین برنده شده، انگار از نو متولد شده باشد. این برای هر طرفداری یعنی شروع روزی نو که در آن عشق و حس زندگی جوانه زده است.»
صدای روی از تورفتگی اتاق پشتی میآمد، همان جا که کلاید ایستاده و در حال دم کردن قهوه بود: «حرفهایت بیشتر آشفتهام میکند.»
لبخندی زدم و گفتم: «راست میگویی، روی. در یکچنین روزی زندگی بیشتر از همیشه میچسبد.»
کتی با خوشحالی به او اطلاع داد: «ما فردا به تماشای بازی میرویم. من، تام، سوزی و دیو. نه، اجازه بده حرفم را درست کنم. من و سوزی میرویم، تام و دیو هم بهدنبالمان.»
تام آهکشان سری تکان داد و گفت: «فکرش را بکن که من باید پول بلیت تو را هم میدادم.»
روی که یادش نرفته بود ماه پیش چه اولتیماتومی دربارهٔ آوردن وصیتنامه داده با لحنی جدیتر گفت: «خب، حالا برویم سر موضوع اصلی. نسخهای از صورتحسابتان را برایم آوردید؟»
این افتخار به کتی رسید که هر سه برگه را تقدیم روی کند.
روی که خوشش آمده بود گفت: «تحتتأثیرم قرار دادید. مشخص است که هر سه برای نظم دادن به امور مالیتان مصمم هستید. تحسینبرانگیزید.»
زیر لب گفتم: «نیست که گزینهٔ دیگری هم برایمان گذاشته بودی!»
گفت: «همانطور که ماه پیش اشاره کردم، وقتی نوبت به تقسیم درست اموال میرسد، متوجه میشوید که داشتن یک وصیتنامه تا چه اندازه مهم است. وقتی وصیتنامه باشد، یعنی راه باز است.»
غرغر تام به آسمان رفت: «شرط میبندم قصدت از این کار چیز دیگری بود، روی. تو فکر میکردی ما سه نفر امروز دستخالی پیشت میآییم و بهانه میآوریم که فراموش کردهایم. تو هم به قصد تأدیب ما جلسهمان را چهار هفته عقب میاندازی تا افسردگی دمار از روزگارمان درآورد. اینطور نیست؟»
روی چشمکی به جیمز ماری زد و گفت: «اصلاً اینطور نیست، تام. آن روز هم ناخودآگاه و بدون مقدمهٔ قبلی این موضوع به ذهنم رسید که بر داشتن این کپی اصرار کردم.»
کتی با غرور گفت: «قبل از اینکه درس جدید را شروع کنی، میخواهم به عرضت برسانم که من بیمهٔ عمرم را لغو کردم. البته بعد از اینکه به نمایندهٔ بیمهام گفتم که از تصمیمم پشیمان شدم.»
جیمز ماری با کنجکاوی پرسید: «چرا؟»
کتی ریز خندید و گفت: «چون فکر میکردم من را میکشد، اما این کار را نکرد.»
«بله. بعضی از فروشندگان با پس گرفتن جنس فروختهشده مشکل دارند. نپرسید چه شد که نظرت تغییر کرد؟»
کتی جواب داد: «چرا و وقتی دلایلم را برایش شرح دادم اوقاتش تلخ شد و گفت که گاهی دانش کم میتواند خطرناک باشد.»
سریع پرسیدم: «جوابش را دادی؟»
گفت: «بله، جوابش را دادم: پس بهتر است بیشتر از اینها یاد بگیریم.»
روی لابهلای خندههایش گفت: «این از آن رفتارهای همیشگی نمایندگان بیمه نیست. همانطور که ماه پیش به شما گفتم، بیشترشان حرفهایاند. این نمایندهٔ خاص احتمالاً برای این ناراحت شده که بهاشتباه فکر میکرده حرفهایی به نفع تو زده و وقتی توصیهاش را نپذیرفتی ناراحت شده.»
جیمز ماری خرناسی کشید و گفت: «چرند نگو، روی. آن حضرت آقا لجش گرفته که چرا کمیسیون از دستش رفته!»
روی موافقت کرد: «آنچه تو میگویی هم هست. حالا به هر دلیلی که هست رفتارش جالب نبوده، اما من بازهم تأکید میکنم که تمامی نمایندگان بیمه یکسان نیستند، در هر صنفی خوب و بد وجود دارد. درهرصورت، کتی، کار درستی انجام دادی. تو باید کاری را انجام بدهی که به نفع خودت است، نه به نفع آن نماینده. اگر این به معنای لغو کردن یا جایگزین کردن یک بیمهنامه است، انجامش بده و از چیزی هراس نداشته باش.»»
حجم
۲۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
اصلا و ابدا توصیه نمی شه، کتاب بسیار بسیار مزخرف و بی ارزش هست، بعد از کتاب سنگفرش هر خیابان از طلاست این دومین کتابی هست که انقدر فشل و درب و داغونه، به طور کلی مباحث این کتاب به