کتاب بعد پنجم/ پیش از گذشته
معرفی کتاب بعد پنجم/ پیش از گذشته
کتاب بعد پنجم/ پیش از گذشته داستانی علمیتخیلی و ضدآرمانشهری نوشتهٔ ف. نوری است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب بعد پنجم/ پیش از گذشته
داستان رمان بعد پنجم/ پیش از گذشته که همزمان به دو زبان فارسی و آلمانی نگاشته شده است، در آیندهٔ نزدیک میگذرد (سال ۲۰۲۷ میلادی) و دربارهٔ سازمانی است جهانی و در عین حال پنهانی با همکاری بیشتر کشورها و دولتهایشان که در چارچوب یک پروژهٔ بسیار بزرگ و پرهزینه، هدفهای نهچندان روشنی را پی میگیرد و... .
ژانر کتاب در نگاه نخست و شاید تا بخشهای پایانی علمی- تخیلی به نظر میرسد؛ چراکه با کمک مشاورین کارشناس فیزیک به ابعاد دیگری از زمان و مکان پرداخته شده است، با اشارههایی به دغدغههای امروز مردم جهان؛ اما در پایان کتاب شاید برای خواننده شک و تردید زیادی نسبت به ژانر علمی- تخیلی پدید بیاید که احتمالا قضیه چیز دیگری است... . این پرسش که این رمان در چه ژانری میگنجد، آگاهانه از سوی نویسنده بیپاسخ مانده است.
خواندن کتاب بعد پنجم/ پیش از گذشته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای علمیتخیلی و ضدآرمانشهری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بعد پنجم/ پیش از گذشته
«هنوز خودش درست نمیدانست که چرا او را برگزیدهاند. چه چیز در او دلیل چنین تصمیمی بوده است؟ در واقع خودش را آدمی کاملا معمولی میدید، با همه برتریها و کاستیهای یک انسان میانگین. شاید هیچ دلیل آشکار و پنهانی نداشته و تنها قرعه به نامش افتاده بود، اما از سوی دیگر فکر میکرد که شرکت در چنین پروژهٔ مهم و تاریخیای، حتما با مطالعه و وسواس فراوانی همراه بوده و گزینش او حتما دلیل ویژهای داشته، هرچند که تاکنون بر او پوشیده مانده باشد. گمان خودش بیشتر بر این بود که کشورش عامل اصلی بوده: کشوری بسیار کوچک اما توانمند از نظر مالی، بدون مشکلات جدی، با رفاه فراوان و همزمان تاثیرگذار در دیپلماسی جهانی و نیز ایفاگر نقشی که قدرتهای جهانی و منطقهای از آن انتظار داشتهاند، با مردمی که بیشترشان در عین رفاه تلاشگرند و به چند زبان مسلط. دستکم خودش بر این باور بود که این امتیازات را او نیز داراست.
یونیفرمش را پوشید، اندیشهاش را دوباره روی تکالیفی که برایش شرح داده شده بود متمرکز کرد، نفس عمیقی کشید و وارد اتاق پرسش و پاسخ پایانی شد. یک میز و دو صندلی و یک رایانه تنها چیزهایی بودند که میشد در اتاق دید.
چراغی روشن شد و از در دیگری زن حدودا چهل سالهٔ زیبایی در یونیفرمی مشابه وارد شد. حتا نگاهی به او نینداخت و در برابر «روز بهخیر» او تنها سری تکان داد. پرسید:
«آقای ریشتر؟ فرانک ریشتر؟» (Franck Richter)- خودم هستم.- از چه کشوری هستید؟- لوگزامبورگ. برای نخستینبار زن سرش را بالا آورد و با کنجکاوی به او نگاهی انداخت، گویی میخواهد با نگاهش بپرسد چگونه کشوری بهاینکوچکی میخواهد نمایندهای در چنین پروژهٔ بزرگی داشته باشد؟!
فرانک چیزی نگفت هنگامی که زن از او پرسید که آیا مشکلی یا نکتهٔ ناروشنی وجود دارد یا نه. پس از چند پرسش دیگر به اشارهٔ زن که پیوسته دادههایی را وارد رایانه میکرد، از در دیگر عبور کرد و به فضای نیمه تاریک و استوانهایشکلی وارد شد. در گوشهای میزی دید که مردی – این بار در لباس شخصی- پشتش نشسته بود. با خودش فکر کرد: «این همه دنگوفنگ برای مأموریتی، که درواقع معلوم نیست چیست!»
مرد از جایش برخاست و با او دست داد. با لبخند و لهجهٔ سوئیسی خودش را معرفی کرد.»
حجم
۱۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه
حجم
۱۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۶ صفحه