دانلود و خرید کتاب کمدی با کشوهای رنگی اولیویا روئیس ترجمه سعیده بوغیری
تصویر جلد کتاب کمدی با کشوهای رنگی

کتاب کمدی با کشوهای رنگی

معرفی کتاب کمدی با کشوهای رنگی

کتاب کمدی با کشوهای رنگی نوشتهٔ اولیویا روئیس و ترجمهٔ سعیده بوغیری است. گروه انتشاراتی ققنوس این مجموعه داستان کوتاه فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب کمدی با کشوهای رنگی

کتاب کمدی با کشوهای رنگی حاوی ۹ داستان کوتاه است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «کلید»، «دفتر شعر»، «فشارسنج»، «بلیت قطار» و «گواهی تولد».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب کمدی با کشوهای رنگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کمدی با کشوهای رنگی

«همین‌طور که تو در اتاق زایمان برای خودت راهی باز می‌کنی تا بیایی پیش ما، چشمم به یک پاکت در کیفم می‌افتد. ما نتوانستیم با پدرت تماس بگیریم، برای همین در خانه برایش یادداشتی گذاشتیم تا به او بگوییم ظاهراً همه‌چیز شروع شده. از کنسرتش که برگردد، آن را پیدا می‌کند. احتمالا صبح برمی‌گردد. در سالن انتظار همه پادرد گرفته‌ایم، لئونور، کارمن، مریتشل، مادرینا و من. درباره رودربایستی مادرت با پدرت، این‌که دلش نمی‌خواهد ما در این وضعیت ببینیمش حرف می‌زنم و می‌خندیم و وقت می‌گذرانیم. با مرور خاطرات وضع‌حمل‌های خودمان، که آن‌قدر مردمی بود و رودربایستی واقعاً در آن جایی نداشت، غش‌غش می‌خندیم. امکانات بهداشتی فهرست کوتاهی داشت و برای هیچ‌کس اهمیتی هم نداشت. من و مادرینا که از جزئیات فنی چیزی نمی‌دانیم، کارمن هم که حالش بد می‌شود. او حالا بیشتر از چهل سالش است و سؤالی درباره او همه را به ستوه آورده. بنابراین، خودم را وسط می‌اندازم.

«تو مطمئنی از این‌که بچه نداری ناراحت نیستی؟»

«شوخی‌ات گرفته؟ ریتا، نگاهی به خودتان و من بینداز. من از همه شما موفق‌ترم، هرگز اجازه نمی‌دهم یک بره سه چهار کیلویی زیبایی و همه زندگی‌ام را ازم بگیرد! از این گذشته، بچه‌های شما را من بزرگ کرده‌ام و در مورد این دو تا باید بگویم که آن‌ها مرا از مادر بودن و لذت‌های آن کاملا دلسرد کرده‌اند!»

این را می‌گوید و بلند می‌خندد. ما هم همین‌طور. لئونور ظاهراً از افکار خود بیرون می‌آید و با لحن غمگینی می‌گوید: «من یکی که اگر خدا می‌خواست، یک دوجین بچه فسقلی می‌آوردم.» کارمن ادامه می‌دهد: «عزیزم، آن‌وقت قیافه‌ات عین گل‌کلم می‌شد و با این وضعیت دیگر نمی‌توانستی عمو روبرتو را عاشق سینه‌چاک خودت نگه داری.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

حجم

۱۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان