کتاب آروسیاک، بازمانده خوی
معرفی کتاب آروسیاک، بازمانده خوی
کتاب آروسیاک، بازمانده خوی نوشتهٔ رزمری هارطونیان و ترجمهٔ زهره باوندی است. نشر افکار این کتاب تاریخ را منتشر کرده است.
درباره کتاب آروسیاک، بازمانده خوی
کتاب آروسیاک، بازمانده خوی (The survivor) حاوی سرگذشت پر فرازونشیب یکی از صدها هممیهن ارمنیتبار ما است که از بدِ حادثه در وقایع مصیبتباری که در سال ۱۲۹۷ خورشیدی در شهرستان خوی رخ داد، گرفتار آمده بودند. دهههای نخستین قرن بیستم از روزهای تاریک و غمبار ایران را در این کتاب میخوانید. در این سالها بخشی از خاک ایران، بهویژه شهرهای آذربایجان بارها بهوسیلهٔ سپاهیان روس و عثمانی لگدکوب شد و ساکنان بیگناه و بیدفاش، قربانی طمعهای غرضآلوده و تعصبات خشک نیروهای مهاجم قرار گرفتند و از این رهگذر لطمههای جبرانناپذیری بر آنها وارد شد. کتاب حاضر به قلم رزمری هارطونیان، بهوسیلهٔ پرداختن به یکی از افرادِ آن روزها، به این برهه از تاریخ ایران پرداخته است. این نویسنده توضیح داده است که در ۲۸ اوت ۱۹۹۲ میلادی برابر با ۶ شهریور ۱۳۷۱، او و خانوادهاش تصمیم گرفتند پس از انجام مراسم دعا و صرف شام، چمدانهای بچهها را ببندند؛ چون هر دو دختر نویسنده روز بعد قصد سفر به بوستون را داشتند. دختر بزرگ او به نام «مابل»، در سال دوم دانشگاه مشغول به تحصیل بود و «لیانا»، فرزند دوم خانواده همان سال دبیرستان را به اتمام رسانده بود و ۱۸ سال داشت و در همان دانشگاه پذیرفته شده بود. این شروع روایتی است که هدف از نگارش آن، بازگشایی یک زخم دیرینه و یا پرداختن به مسائل سیاسی نیست؛ هدف این کتاب صرفاً یادآوری به انسانها است. نویسنده معتقد است که ما باید همواره تاریخ و آنچه را بر سر بیگناهان روا شده، به یاد آوریم و هرگز نباید از خاطر ببریم که بازماندگان آن فجایع، متحمل چه رنجها و ستمهایی شدهاند.
خواندن کتاب آروسیاک، بازمانده خوی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران تاریخ معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آروسیاک، بازمانده خوی
«در سراسر اروپا، مردم از جنگ در عذاب بودند و ما در ایران از تاثیرات اقتصادی جنگ رنج میبردیم. موادّ غذایی کمیاب بود. و مجبور بودیم در صفهای طولانی برای خرید نان و شکر و تقریباً تمام ارزاق منتظر بمانیم. تعداد بیشماری بیمار بودند و زندگی همه به سختی میگذشت. البته بعضی از مغازهداران نان و دیگر مواد را نسیه میدادند و میگفتند هر وقت پول داشتید، حساب میکنیم. فروشندگان به خریداران اعتماد داشتند و در اکثر موارد این بدهیها را حتی در دفتری هم یادداشت نمیکردند. اینگونه همدلی در میان مردم خاورمیانه بسیار مرسوم است و بهخصوص آنان که ایمانشان به خداوند قویتر است همه بر این باورند که این ضربالمثل معروف «تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز» باید سرمشق زندگی باشد.
باگراد در یک شرکت انگلیسی مسئول انبار غذا و حسابدار بود که از تهران فاصلهٔ زیادی داشت. همه از بی سر و سامانی دوران جنگ سود میبردند و سربازان انگلیسی، آمریکایی و هندی در سرتا سر تهران مستقر شده بودند. این شرکت مسئول تهیهٔ غذای تمام نیروهای متفقین بود. باگراد برای ما گفته بود که جمعی از کارکنان از این شرایط سود میبرند و از انبارها دزدی میکنند. باگراد از این موضوع بسیار ناراحت بود، چون مرد شریف و صادقی بود و تمام عمر نیز همانگونه باقی ماند. یکی از روزها که لیانا به ملاقات باگراد رفته بود، همکاران و دوستان او به نزدش آمده و از باگراد گلایه کرده بودند. آنها از لیانا میخواستند که از نفوذ خود روی باگراد استفاده کند و او را قانع سازد تا آنان بتوانند با خیال راحت به دزدیهایشان از انبار ادامه دهند. آنها برای توجیه لیانا گفته بودند که وقتی آنها گونیهای شکر را به نقاط مختلف میفرستند، اگر به جای پنجاه کیلو، چهل و هشت کیلو بفرستند، هیچکس متوجه نخواهد شد، اما دوکیلو از هر گونی پول سرشاری را در بازار سیاه عاید آنان مینماید. آنها به لیانا گفته بودند که باگراد را هم با خود شریک میکنند و تنها کاری که لازم است انجام دهد این است که در دفاترش همان وزن اولیه را وارد کند. دولت آمریکا و انگلیس آنقدر غنی هستند که نگران کم شدن چند کیلو شکر نباشند.»
حجم
۱۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
حجم
۱۶۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
نظرات کاربران
عالی و خواندنی بود