دانلود و خرید کتاب بورژوای اشراف منش مولیر ‍ ترجمه اعظم السادات ایزدی
تصویر جلد کتاب بورژوای اشراف منش

کتاب بورژوای اشراف منش

معرفی کتاب بورژوای اشراف منش

کتاب بورژوای اشراف منش نوشتهٔ مولیر ‍و ترجمهٔ اعظم السادات ایزدی و مینا رحیمی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

نمایشنامهٔ بورژوای اشراف منش دربارهٔ یک تاجر ثروتمند به نام ژرژ ژوردن است که آرزو دارد به عنوان یک اشراف‌زاده و نجیب‌زاده در میان مردم شناخته شود. او برای رسیدن به این هدف از مشاورهٔ افراد کاردان! بهره می‌برد و در این راه پا به اپراها، محافل، جشنواره‌ها و... می‌گذارد.

داستان با شخصیت‌های طنزآمیز و موقعیت‌های کمدی پیش می‌رود و تلاش ژرژ ژوردن برای پیشرفت و ارتقای اجتماعی به نتایج خنده‌دار و رقت‌انگیزی منتهی می‌شود. این کمدی با نگاهی نقادانه به فرهنگ اشرافی زمان خود می‌نگرد.

درباره کتاب بورژوای اشراف منش

کتاب بورژوای اشراف منش یکی از کتاب‌های مجموعه آثار مولیر، این نمایشنامه‌نویس مشهور فرانسوی است. 

اگر بخت آشنایی با مولیر در ایران دست نمی‌داد، ما امروز نه نوشته‌ای از میرزا فتحعلی آخوندزاده داشتیم و نه نمایشنامه‌ای از میرزا آقا تبریزی. همه می‌دانند تأسیس دارالفنون و جدی شدن ترجمه متون، سرآغازی بود تا روشن‌اندیشان آن دوره با استفاده از شکل کمیک و محتوای انتقادی آثار مولیر، برای نقد پایه‌های پوسیده حکومت مستبد قاجار، افشای فساد فراگیر اجتماعی آن دوره و نشان‌دادن عقب‌ماندگی فکری و فرهنگی آن نظام، دست به ترجمه و اقتباس و بعدها نوشتن به سبک و شیوه او بزنند.

مولیر را نمی‌توان تنها یک نمایشنامه‌نویس بزرگ ولی محدود در چارچوب زبان و فرهنگ فرانسه پنداشت. وسعت معنا، نیروی خلاقیت و تأثیر زبان نمایشی او چنان است که این بخت را دارد تا در همهٔ دوران‌ها سرکشانه زنده بماند و همواره ستایش دوستداران هنر و اندیشه در همه فرهنگ‌ها را برانگیزاند. این توفیق و توان و پختگی را او به‌لطف تفکر نیرومند، شخصیت قاطع، مداومت در کار و پایداری بزرگش در برابر مشکلات گوناگون به‌دست آورده است. به‌ویژه آنکه حتی در بدترین شرایط او هرگز پیوند خود با مردم را نگسست و نگذاشت تا مخاطبانش شور زیستن، اعتدال در ارزش‌ها، شوق دیدن نمایش، نیاز به خندیدن و جرئت انتقاد کردن را به فراموشی سپارند.

یکی از ابعاد اساسی خلاقیت مولیر که باعث شده است تا مردم فرانسه از او چهره‌ای ماندگار و هنرمندی اسطوره‌ای بسازند، تعهد او به‌عنوان سرپرست گروه و توانش در حفظ و نگهداری آن است، که از همان ابتدای آشنایی‌اش با «مادلن بژار» و پیوستن او به گروه بازیگران ایلوستر به سال ۱۶۴۳ تا پایان عمر (۱۶۷۳) دمی از آن غافل نشد. او حتی سه بار هم در سال ۱۶۴۵ به‌دلیل بدهی‌هایی که گروه ایلوستر به‌بار آورده بود، سروکارش به بند و زندان افتاد و بار ناملایماتی ازاین‌دست را هم بر دوش کشید.

تلاش حیرت‌انگیز او برای تأمین کار، کسب درآمد، و تداوم زندگانی گروه، پس‌از ناکامی‌هایی که در پاریس به‌علت اجرای برخی آثار تراژیک به‌دست آورد، وی را واداشت تا پانزده سال تمام آواره مناطق، شهرها و حتی روستاهای دور و نزدیک فرانسه شود. بی‌تردید این سفر طولانی و پرزحمت برای مولیر و گروهش سرشار از شناخت بی‌واسطه و تجربیات ارزشمندی بود که هم شرایط سیاسی و نیازهای اجتماعی مردم را به آن‌ها شناساند، و هم یاری‌شان داد تا با درک فرهنگ مردم، در نمایش‌هایشان شیوه‌های ساده‌تر، اصیل‌تر و مردمی‌تری را تجربه کنند. و نیز به مولیر آموخت تا علاوه بر سرپرستی، بازیگری و کارگردانی، از سال ۱۶۵۵ تا پایان عمر دست به قلم ببرد و در مقام نمایشنامه‌نویس تمام‌قد ظاهر شود.

هنگامی‌که مولیر با کوله‌باری از تجربه و شناخت بیشتر به یاری برادر شاه دوباره قدم به پاریس می‌گذارد، و حمایت شاه و عنوان گروه شاهی را به‌دست می‌آورد، دیگر مردی دانا و توانا و از هر نظر کامل است. او با دیدن سقوط اخلاقی دربار، فضل‌فروشی بی‌مایگان، فساد اشراف، سالوس کلیسا، تزویر زاهدنمایان، دغل پزشکان، مال‌دوستی وکلا و قضات، حماقت نوکیسگان، دروغ فراگیر جامعه، بی‌ارزش‌بودن فضیلت، و سست شدن آداب و رسوم اجتماعی، چنان برمی‌آشوبد و لبه تیغ انتقادش را تیز می‌کند، که دیری نمی‌پاید بزرگ و کوچک مخالف او می‌شوند؛ و اندک‌اندک لحن نیشدار و کنایه‌آمیزش در هجو حماقت‌های اجتماعی چنان کاری و بی‌پروا می‌شود که دشمنان پس‌از مدتی علناً او را هرزه‌درایی پرخاشگر، دشمن اخلاق و خانواده، مردی بدسیرت، و شیطانی در کالبد آدمی می‌دانند که سزاوار سوزانده شدن در آتش توده‌های هیزم است! و اگر حمایت‌های شخص لویی چهاردهم نبود، که روزبه‌روز بیشتر شیفته تئاتر پر از طنز و خنده و سخریه‌های هنرمندانه‌اش می‌شد، بی‌گمان مولیر هرگز اجازه کار و هنر و زندگانی نمی‌یافت! زیرا علاوه بر حسادت همکاران (ازجمله راسین و کورنی)، توطئه نجبا و پاپوش عوام‌فریبان و دسیسه ریاکاران تندرو لحظه‌ای او و کارش را آسوده نمی‌گذاشت. هرچند او هرگز در برابر رقبا گامی عقب ننشست و لحظه‌ای از عقایدش دست نشست و کار هنری‌اش را دمی متوقف نکرد.

اما شهرت و توانایی مولیر تنها به‌سبب محتوای تند و انتقادی آثار او نیست، بلکه از نظر هنر درام‌نویسی، پختگی زبان نمایشی، قدرت تأثیر، خلق موقعیت و پرداخت شخصیت‌ها نیز جایگاهی بسیار ممتاز دارد. 

بدبختانه شدت دشمنی معاندان و اوج‌گرفتن دسیسه‌ها، به‌علاوه ممنوعیت مکرر و سانسورشدن چند اثر مهم ازجمله تارتوف، دون ژوان، مکتب زنان و مردم گریز و بعدها توطئه سکوت پنج‌ساله علیه او و آثارش، به‌اضافه کار و خستگی زیاد، مرگ زودرس دو فرزند، بحران خانوادگی، و بیماری مهلک سل، سرانجام این هزّال سخت‌کوش را ازپای درآورد و حین اجرای نمایش مریض خیالی در روی صحنه، به کام مرگ فروبرد.

خواندن کتاب بورژوای اشراف منش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه‌های مولیر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بورژوای اشراف منش

«استاد موسیقی، استاد رقص، سه آوازه‌خوان، دو نوازنده ویولن، چهار رقصنده.

استاد موسیقی:‌[با نوازندگان و آوازه‌خوانان خود صحبت می‌کند.] بیایید، وارد این تالار شوید و آنجا منتظر بمانید تا خودش بیاید.

استاد رقص:‌[رو به رقصنده‌ها] شما هم همین‌طور، از این طرف.

استاد موسیقی:‌[رو به شاگردش] انجام شد؟

شاگرد:‌بله.

استاد موسیقی:‌ببینیم... خیلی خوب است.

استاد رقص:‌چیز جدیدی است؟

استاد موسیقی:‌بله، آهنگی برای یک آواز عاشقانه است که به او گفتم تا منتظر بیدار شدن آقا هستیم آن را بنویسد.

استاد رقص:‌می‌شود ببینیمش؟

استاد موسیقی:‌وقتی آمد، آن را با کلام می‌شنوید، دیر نمی‌کند.

استاد رقص:‌حالا دیگر اشتغالات من و شما کم نیست.

استاد موسیقی:‌درست است. ما شخصی را که باید پیدا کرده‌ایم. اینجا به‌خاطر حضور فردی مثل آقای ژوردن با این مفاهیم اشرافیت و خوش‌مشربی که به صرافت آن افتاده برای ما منبع درآمد شیرینی است. رقص شما و موسیقی من باید هم آرزو کنند که همه مثل او باشند.

استاد رقص:‌نه کاملاً. من دوست دارم چیزهایی را که به او عرضه می‌کنیم بیشتر از این‌ها درک کند.

استاد موسیقی:‌درست است که او شناخت خوبی از این چیزها ندارد ولی پول خوبی می‌دهد و الان هنر ما به این پول بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد.

استاد رقص:‌باید اعتراف کنم که من از افتخار لذت می‌برم. تعریف و تمجیدها مرا تحت تأثیر قرار می‌دهد. معتقدم عذاب دردآوری است که کارمان را برای احمق‌ها نمایش دهیم. این مطلب در تمام هنرهای زیبا صادق است، همان‌طور وقتی بخواهیم اظهارنظرهای جاهلانه یک نادان را در مورد آثار هنری تحمل کنیم. تصدیق می‌فرمایید که لذت بزرگی است کارکردن برای افرادی که ظرافت هنر را درک می‌کنند، کسانی که شیوه برخورد لطیف با زیبایی‌های یک اثر را می‌دانند و با تأییدهای دلنوازشان شما را از کارتان سرمست می‌کنند. بله بهترین پاداشی که می‌توانیم از کارمان بگیریم این است که درک شود و تعریف و تمجیدهایی که از آن می‌شود آدم را سربلند کند. به نظر من بهترین چیز در ازای تمام خستگی‌هامان همین است و چه شیرینی خوشایندی است این ستایش‌های درخشان.

استاد موسیقی:‌موافقم و مثل شما از این شیرینی لذت می‌برم. مطمئناً چیزی دلنوازتر از تشویق‌هایی که شما می‌گویید نیست ولی این بووبرنگ‌ها زندگی‌مان را تأمین نمی‌کند. تشویق خشک و خالی خیال آدم را راحت نمی‌کند، باید خشکه حساب کرد و بهترین روش تقدیر، تقدیر همراه با پول است. حقیقتاً او آدم کم‌هوشی است که درباره همه‌چیز روی هوا حرف می‌زند و وقتی هم که تشویق می‌کند بیجاست. ولی پولش جبران قضاوت‌های ذهنش را می‌کند. بصیرت او توی کیف پولش است و تشویق‌هایش پولکی است. همان‌طور که می‌بینید این بورژوای نادان برای ما ارزش بیشتری دارد تا آن عالی‌جناب روشنفکری که ما را به اینجا آورد.

استاد رقص:‌چیزی که می‌گویید درست است ولی شما زیادی به پول اهمیت می‌دهید. منفعت آن‌قدر چیز پستی است که یک انسان شریف نباید هرگز به آن دلبستگی نشان دهد.

استاد موسیقی:‌با این حال شما پول‌هایی را که او می‌دهد خیلی خوب به جیب می‌زنید.

استاد رقص:‌بالطبع، اما از آن خیلی خشنود نمی‌شوم. دوست داشتم در کنار پولش کمی هم ذوق داشت.

استاد موسیقی:‌من هم همین را می‌خواهم و به همین خاطر است که تمام تلاشمان را می‌کنیم؛ ولی به‌هرحال او وسیله‌ای است تا ما خودمان را از طریق او به محافل بشناسانیم. دیگران ستایش می‌کنند، پولش را او می‌دهد.

استاد رقص:‌بفرمایید، خودش آمد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۰۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
۹,۹۰۰
۷۰%
تومان