کتاب کلوئکا
معرفی کتاب کلوئکا
کتاب کلوئکا نوشتهٔ ماریا گوس و ترجمهٔ سعید قاسمی است. انتشارات ترعه این نمایشنامهٔ معاصر هلندی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب کلوئکا
کتاب کلوئکا (CLOACA) حاوی یک نمایشنامه است که در سال ۲۰۰۲ نوشته شده است. نمایشنامهٔ «کلوئکا» بارها در هلند، آلمان، اتریش، اسپانیا، سوئیس، آرژانتین و رومانی به روی صحنه رفته است. این نمایشنامهٔ هلندی در سال ۲۰۰۳ به فیلم سینمایی تبدیل شد. فیلمنامهٔ این فیلم را خودِ ماریا گوس نوشت. این فیلم جایزهٔ مردمی جشنوارهٔ فیلم هلند در سال ۲۰۰۳ را از آن خود کرد. این نمایشنامه پنج شخصیت دارد که عبارتند از یک زن، «پیتر»، «یان»، «توم» و «مارتن». صحنهٔ آغازین، یک اتاق زیرشیروانی بزرگ است که چشماندازی رو به آمستردام دارد. پیتر در حال صحبت با تلفن است. او لباسی بر تن دارد که با آن خوابیده بوده؛ تیشرت و شورت ورزشی. روشنایی اتاق فقط از چراغ رومیزی است. این نمایشنامه را بخوانید تا داستان آن را بدانید.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب کلوئکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر هلند و قالب نمایشنامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کلوئکا
«پیتر: شما که فکر نمیکنین که من کرایهٔ اینجا رو با چندرغاز حقوق دولتی میدم؟ باید به یه خونهٔ بزرگتر نقل مکان میکردم. آخه نمیتونستم همهٔ فانگوپلها رو تو یه کمد کوچیک بچپونم. وقتی ارزش کارا خیلی بالا رفت، نمیتونستم همینجوری روی زمین تلنبارشون کنم. نقاشی اینطوری خراب میشه. پس لازم بود رو دیوار نصب بشن؛ بهخاطر این، یک آپارتمان بزرگتر میخواستم...باید این کارو میکردم، ولی اگه دوتاشو نمیفروختم که نمیتونستم آپارتمان بزرگتر بخرم. یه مجموعهدار پیدا کردم، یه مجموعهدار شخصی استرالیایی و بعد... دوتاش رو فروختم، اما بعد دوباره به همون دور باطل رسیدم. من فضا رو میخواستم تا نقاشیا رو نصب کنم. ولی فقط شیش تا کار فانگوپل برام باقی مونده بود. ارزش اونا هر روز داشت بالا میرفت و نمیدونین بیمه و اقدامات امنیتیش چقد هزینه داره! واسه همین هم بدبختانه مجبور شدم دوتای دیگه رو هم بفروشم. ولی دلم به درد اومد... دلم به درد اومد.
توم با دست حلقه کرده به دور پیتر نشسته و به نظر میرسد که هیچ از اینها را نشنیده است. یان در اتاق قدم میزند.
یان: گندت بزنن، پیت.
پیتر: انتخاب دیگهای نداشتم. نقاشیا یهو ارزش بالایی پیدا کردن. من انتظارش رو نداشتم.
توم ها؟ نه؟ نداشتی؟
پیتر: نه! من که دلال نیستم!
توم: دلالی شغلیه که نصف آدماش سعی میکنن توجیهش کنن.
مارتن با کیسهٔ آبجوی فروشگاه شبانه وارد میشود.
یان: چهارتای باقی مونده جاشون امنه؟
مارتن همین الان تو آسانسور... تو خیابون... تو فروشگاه... تو خیابون... تو آسانسور... داشتم فکر میکردم. فکر کردم ما خیلی وقته که همدیگه رو ندیدیم. دیگه مسائل بینمون مثل اون موقعها ساده نیست. فکر کردم وقتشه که بهشون بگم؟
یان: مارتن....
مارتن: من یه مشکلی دارم.
توم: آره.
مارتن: تو شلوارم.
یان: تو شلوارت؟»
حجم
۷۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۷۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه