کتاب بردیا و دختر مصری
معرفی کتاب بردیا و دختر مصری
کتاب بردیا و دختر مصری نوشتۀ عباس سلیمانی امیری و ویراستۀ آزاد تیموری در انتشارات طلایه به چاپ رسیده است. این کتاب، داستانی تاریخی دارد و روایت ماجرای عشق بردیا، پسر کوروش بزرگ هخامنشی به دختری مصری است.
درباره کتاب بردیا و دختر مصری
این کتاب، داستانی تاریخی دارد و مربوط به دورهٔ اول حکومت هخامنشیان و سلسلهٔ فراعنهٔ مصر است که کمبوجیه، پادشاه ایران آن را برچید. داستان این عشق برگرفته از کتاب «تاریخ جهان» به قلم هرودت یونانی است. در کنار کتاب هرودوت، آثار دیگری از نویسندگان ایرانی و خارجی هم بررسی شده و مطالبی از آنها در این کتاب آورده شده است.
شخصیت شاخص این کتاب که بیشتر داستان بر محور آن دور میزند، بردیا است. برخی دیگر از شخصیتهای این داستان، از دودمان هخامنشیان هستند که به مناسبتهایی شرح کوتاهی از زندگی آنها آمده است. عباس سلیمانی امیری، نویسندۀ این کتاب، دربارۀ زندگی بردیا، پسر دوم کوروش کتابی مستقل با نام «بردیا» تالیف کرده که بخشی از مطالب آن در این کتاب آمده است.
کتاب بردیا و دختر مصری شامل ۸ بخش است و عنوانهای آن عبارتاند از:
بخش اول: ایرانیان در مصر
بخش دوم: ملاقاتها
بخش سوم: گرفتاریها
بخش چهارم: اتهامات
بخش پنجم: ماجرای نیتیت
بخش ششم: لشگرکشی به مصر
بخش هفتم: عروسی
بخش هشتم: سرانجام کمبوجیه
خواندن کتاب بردیا و دختر مصری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بردیا و دختر مصری
«ورود به مصر:
بندر «سائس» در کشور مصر بندری بود مورد توجه دیگر کشورها، مخصوصاً دریانوردان و سیاحان آن زمان. کشتیهای بسیار از کنار آن میگذشتند و خیلی از آن کشتیها در آن بندر لنگر میانداختند و اجناسی را به داخل شهر میبردند و میفروختند و کالاهای مورد نیاز خود را از مردم آن شهر میخریدند و به کشتیهای خود انتقال میدادند.
زمانیکه کمبوجیه پسر کوروش بزرگ و پادشاه ایران زمین بر آن شد تا دختر فرعون مصر را به همسری خود درآورد، هیأتی از بلند پایگان پارسی را برگزید و آنها را روانهٔ مصر کرد تا دختر فرعون را از «آمازیس» خواستگاری کنند و بعد از توافق طرفین و برپایی جشن کوچکی، دختر فرعون را به ایران بیاورند. وقتی که مصریان از این قضیه باخبر شدند که کاروان عظیمی از ایرانیان به جانب مصر میروند، مردم گروه گروه از هر صنفی از بازاریان و نظامیان و کشاورزان و صنعتگران و دیگر اقشار خود را به بندر سانس رساندند و در آنجا به انتظار ورود ایرانیها ماندند. جمعیت عظیمی از مردان و زنان آن کشور از هر طبقه برای دیدن ایرانیان در آن بندر ازدحام کرده بودند و این جریان تا آن زمان برای مردم مصر سابقهای نداشته است. جمعیت آنچنان زیاد بود که حتی راه رفتن در میان آنها را غیرممکن کرده بود. در گوشهای از آن بندر، تعدادی از سربازان مسلح به ابزار آن زمان که چوبهای بلند و نوک فلزی داشت، مسلح بودند و حفظ و آرامش مردم آنجا را بر عهده داشتند. اگرچه به علت افزونی جمعیت نتوانستند چندان کنترلی بر آن مردم داشته باشند، با این حال وجود آنان ضروری به نظر میرسید تا اتفاق و درگیری میان آن مردم به وجود نیاید.
در سوی دیگر بندر گروهی از کاهنان بلند پایه ایستاده و منتظر ورود ایرانیان بودند. در کنار کاهنان تعدادی از قاضیان بزرگ مصر و صاحب نفوذ هم حضور داشتند. افسران ارتش مصر در نزدیکی ساحل بندر و در یک ردیف ایستاده بودند و همگی چشم به دریا داشتند و هرکدام اسلحهای مخصوص به خود از جمله شمشیر یا نیزه و تیروکمان یا خنجر به خود بسته بودند.
در پی افسران مصری، گروهی از مزدوران یونانی با لباسهای نظامی صف کشیده بودند که فرماندهٔ آنها نیز یک یونانی بود به نام «آریستوماخوس» بود که این نظامیان به همراه نظامیان مصری از ولیعهد مصر به نام «پزامتیک اول» او نیز برای استقبال از ایرانیان آمده بود، محافظت میکردند.
ولیعهد مصر که بر تختی در ساحل بندر جلوس کرده بود، اطراف او را نظامیان مصری و یونانی احاطه کرده بودند تا از جانب مردم به طرف او سوءقصد نشود و او به سلامت از آن بندر بیرون آید. تماشاچیانی که از چند ساعت قبل به آنجا آمده بودند، بیصبرانه منتظر ورود ایرانیها بودند. طولانی شدن توقف مردم در آن بندر به اندازهای بود که گروهی از آنها به شدت احساس خستگی میکردند و حتی برخی از آنان افسران مصری را سرزنش میکردند که چرا نتوانستهاند ساعت دقیق ورود ایرانیها را به آنها ابلاغ کنند که این چنین خسته و بیطاقت نشوند.»
حجم
۳۶۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه
حجم
۳۶۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۲ صفحه