دانلود و خرید کتاب رهایت می‌کنم کلر مکینتاش ترجمه نیلوفر بیات

معرفی کتاب رهایت می‌کنم

کتاب رهایت می‌کنم نوشته کلر مکینتاش است که با ترجمه نیلوفر بیات منتشر شده است. این کتاب داستانی پلیسی و جذاب است که شما را با خود همراه می‌کند.

درباره کتاب رهایت می‌کنم

رهایت می‌کنم رمانی پلیسی-جنایی، نوشته‌ی کِلِر مَکینتاش نویسنده بریتانیایی است. مکینتاش که خود پیش از این افسر پلیس بوده است، به وسیله این رمان به شهرت رسید. رهایت می‌کنم در سال ۲۰۱۶ توانست با کنار زدن جی.کی.رولینگ، جایزه بهترین رمان جنایی سال انگلیس را از آن خود کند. در سال ۲۰۱۷ ناشر کتاب اعلام کرد که بیش از ۱ میلیون نسخه از این کتاب، در سرتاسر جهان به فروش رسیده است.

پسر پنج ساله‌ای به نام جیکوب برای لحظه‌ای دست مادرش را رها می‌کند و کمی بعد با ماشینی تصادف می‌کند و جان می‌دهد. مادرش، جنا، برای فرار از این اتفاق به کلبه‌ای دوردست پناه می‌برد و تلاش می‌کند تا زندگی جدیدی آغاز، فارغ از این خاطره آغاز کند. در این میان دو کارآگاه با سرنخ‌های کمی پرونده تصادف جیکوب را دنبال می‌کنند.

این کتاب جز پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز بوده است و به گفته‌ بسیاری از منتقدان، کتابی مانند دختری در قطار و دختر گمشده است. کتاب رهایت می‌کنم در ژانر جنایی و کارآگاهی مخاطب را تا انتهای داستان با خود همراه می‌کند.

خواندن کتاب رهایت می‌کنم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌ها کارآگاهی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رهایت می‌کنم

بازرس ری استیون کنار پنجره ایستاده بود و به صندلی دفترش می‌اندیشید که تقریباً یک سال بود که یکی از دسته‌هایش شکسته بود. تا به امروز به‌سادگی سعی کرده بود که به‌سمت چپ صندلی خم نشود؛ اما وقتی برای خوردن ناهار رفته بود، کسی پشت صندلی‌اش با ماژیک سیاه نوشته بود: «خراب» . رِی با خودش فکر کرد که انجمن نوظهور حمایت از کسب‌وکار که برای رسیدگی به تجهیزات مشتاق است به تعویض وسایل ادامه می‌دهد یا مقرر شده که اداره‌ی پلیس برسیتول را با صندلی‌ای که به اعتبارش لطمه‌ی جدی می‌زند اداره کند.

به‌سمت جلو خم شد تا از کشوی به‌هم‌ریخته‌ی بالای میزش ماژیکی پیدا کند. ری خم شد و برچسب را به «بازرس» ۲ تغییر داد. در دفترش باز شد و او عجولانه بلند شد و در ماژیکش را بست.

«اوه کیت. من داشتم...» حرفش را قطع کرد؛ کمی قبل از این‌که اَمریه و نسخه‌های چاپی کنترلی را در دست کیت ببیند، نگاه روی صورتش را خواند. «پرونده‌ی جدید چی داری؟»

«یه تصادف و فرار تو محله‌ی فیش‌پوند، رئیس. یه پسربچه‌ی پنج‌ساله هم کشته شده.»

ری دستش را دراز کرد تا برگه‌ها را بگیرد و همان‌طور که کیت در کنار در وارفته ایستاده بود، به برگه‌ها نگاه می‌کرد. کیت مأمور شیفت تازه‌نفسی بود که چندین ماه بود که به پلیس و واحد تحقیقات جرایم پیوسته بود و هنوز دنبال محکم‌کردن جای پایش بود. البته پلیس خوبی بود، بهتر از آن‌چه خودش تصور می‌کرد.

«شماره‌ی پلاکش رو برنداشتن؟»

«نه تا جایی‌که ما در جریانیم. همین الان که داریم صحبت می‌کنیم بچه‌های شیفت محل تصادف رو بستن و سرپرست تیم رفته تا اظهارات مادر بچه رو بشنوه. مادره بدجور شوکه شده، همون‌جوری که خودت می‌تونی تصورش رو بکنی.»

ری پرسید: «مشکل نداری تا دیروقت بمونی؟»

کیت قبل از این‌که حتا ری سؤالش را تمام کند سرش را به‌نشانه‌ی تأیید تکان داد. لبخند نصفه‌نیمه‌ای بین‌شان، با احساس مشترک ترشح آدرنالین، رد و بدل شد. چیزی‌که همیشه احساس می‌کردند نباید از آن لذت برد وقتی اتفاقی آن‌قدر وحشتناکی رخ می‌دهد.

«پس مشکلی نیست. بزن بریم.»

Maryam R
۱۳۹۸/۰۹/۲۶

به معنای واقعی فوق‌العاده بود، تا قبل از شروع بخش دوم ماجرا آروم پیش میره ولی از شروع بخش دوم داستان اونقدر جذاب میشه که دوست داری با سرعت هرچه بیشتر بخونیش تا فقط بفهمی ماجرا چیه؟ و باید بگم

- بیشتر
بيژن
۱۳۹۸/۰۹/۲۹

یه داستان پلیسی جنایی که روند آرومی داره. به نظرم قشنگ بود چون نمیشد خیلی راحت اصل ماجرا رو حدس زد و مثل خیلی از داستانهای جنایی، یهو داستان تموم نمیشه طوری که نفهمی آخرش چطور شد.

sama
۱۳۹۸/۰۷/۱۸

اوایلش معمولی،اواسطش شوکه کننده و تا انتها بسیار جذاب و خواندنی👌

هنگامه محمدی
۱۳۹۸/۱۲/۱۷

به معنای واقعی کلمه آدمو زجر کش میکنه تا به جاهای جذابش برسه. تا بخش دوم که تقریبا موضوع اصلی شروع میشه هییییچ چیز جذابی نداره. از بخش دوم تازه غافلگیری و تعلیق و جذابیت شروع میشهو تقریبا راضی کننده

- بیشتر
shayestehbanoo
۱۳۹۸/۰۹/۱۷

داستان خیلب عادی و شاید اروم شروع میشه با این حال نگارش و ترجمه ی خوبش باعث میشه کشش داشته باشه برای ادامه ی داستان نقطه ی عطف خوب و به موقعی داره ولی یک سوم پایانی رمان با اینکه

- بیشتر
خاکستری
۱۳۹۷/۱۱/۱۸

آب بستن بهش مثل زمین کشاورزی

Deli
۱۳۹۷/۰۷/۱۳

خیلی کش داده بود

javid
۱۳۹۹/۰۹/۲۵

داستان شروع هیجان انگیزی داشت ولی تا حدود صفحه ۳۶۰ ریتم بسیار آرامی داشت که فقط ترجمه خوب و روان باعث می‌شه ادامه بدی، داستان های حاشیه ای ناتمام باقیماندن که البته در رابطه با اصل داستان نبودن ولی خیللللی

- بیشتر
مامان زیبا
۱۳۹۸/۱۲/۰۸

بین دو ستاره و سه ستاره موندم...داستان تا فصل بیست و دو فقط اتفاقات روزمره رو میگه تازه صفحه آخر فصل بیست و یک یکدفعه شاخک هات تیر میشه..از اون به بعد یکم ماجرا جالب میشه که ببینی موضوع چیه..ولی

- بیشتر
fatemeh.seif
۱۳۹۶/۰۶/۲۴

بخش اول کتاب بسیار کند و حوصله سربر هست، روی هم رفته داستان خوبی بود، ترجمه افتضاح بود و اعصاب خورد کن!!!

بعضی‌ وقتا باید بدونی کِی دیگه ادامه ندی.
Mina
چقدر راحته که با آدمای کم‌توقع دوست باشی.
Marie Rostami
«خونواده‌ت رو نمی‌تونی انتخاب کنی. حیف.»
Marie Rostami
احمق بودم که فکر می‌کردم می‌تونم از گذشته فرار کنم. هر چقدرم تند فرار کنم، هرچقدر هم دور برم، باز هیچ‌وقت نمی‌تونم ازش جلو بیفتم.
Mina
موهایش را با گل‌سرش بسته بود، موهای فر قهوه‌ای تیره‌اش، آشفته اطراف صورتش ریخته شده بود.
گیسو
درد، خیلی عادلانه، لیاقتمه
armdamani
این‌جا جایی‌یه که توش کار می‌کنم، فکر می‌کنم و فرار می‌کنم
armdamani
می‌دونم اگه الان نرم، دیگه اصلاً نمی‌تونم برم.
n re
بعضی‌ وقتا باید بدونی کِی دیگه ادامه ندی.»
n re
وقتی جایی رو می‌ذاری و می‌ری، برات راحته که زندگی اون‌جا رو مثل قبل تصور کنی؛ گرچه همه‌چی مثل اولش نمی‌مونه و به‌مرور زمان تغییر می‌کنه.
Narges
من رهاش کردم و به‌خاطر این‌ کارم هیچ‌وقت خودم رو نمی‌بخشم.
n re
می‌شه راحت از یه زندگی بیرون رفت و یه زندگی جدید ساخت؟ باید امتحانش می‌کردم.
n re
به گریس نوشیدنی تعارف کردم و اونم یه لیوان نوشیدنی قبول کرد. «به‌سلامتی جشن.» گرچه برای مهمونی تو نون تُست درست نکرده بود.
کاربر ۳۰۴۵۶۸۹
همیشه نسبت به کسایی که با خانواده‌شون رابطه‌ی نزدیکی دارن محتاطم. حسود نیستم. خیلی ساده فقط نمی‌تونم تصورش رو بکنم. شاید اگه بابای منم ‌مونده بود، همه‌چی فرق می‌کرد.
Mina
همیشه نباید همه‌چیز طبق میل انسان باشد.
n re
خودم رو تکون می‌دم. کِی اون‌قدر ترحم نیاز داشتم؟ کی نتونستم دیگه تصمیم بگیرم مشکلاتم رو حل کنم؟ من بهتر از اینا بودم. بلند می‌گم: «درسته، بذار از پسش برمی‌آم.»
n re
سکوت واسه‌م آزاردهنده‌س تا آرامش‌دهنده،
n re
یه لحظه با خودم فکر می‌کنم که نسبت به درد فیزیکی مصون شده‌م. فکر می‌کنم شاید بدن نتونه هم‌زمان هم درد فیزیکی هم روحی رو تحمل کنه.
n re
تا آن‌جایی که به او مربوط می‌شد می‌دانست یک ساعت صحبت درباره‌ی پیشرفت‌های شخصیتیش یک ساعت اتلاف وقت است،
armdamani
«هیچ‌کی هیچ‌وقت درحال مرگ تو تختش آرزو نمی‌کنه کاش بیش‌تر کار کرده بود،
AS4438

حجم

۳۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۰ صفحه

حجم

۳۶۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۰ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان