کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوازدهم)
معرفی کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوازدهم)
کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوازدهم) برگردان نثر از سیدعلی شاهری و ویراستهٔ فرمهر منجزی است و کتاب چ آن را منتشر کرده است. این کتاب شامل بخش تاریخی؛ از پادشاهی بهمن تا پایان کار اسکندر است.
درباره کتاب شاهنامه فردوسی
شاهنامه در وهلهٔ نخست ناجی زبان پارسی است. بعد از سلطهٔ عربها بر ایران، زبان فارسی بهتدریج جای خود را به زبان عربی داد؛ دانشمندان ایرانی رسالههای خود را به زبان عربی مینگاشتند و اگر فردوسی شاهنامه را نمیسرود، چهبسا ما نیز هماکنون به زبان عربی سخن میگفتیم و زبان شیرین پارسی بهدست فراموشی سپرده میشد.
گرچه عربها با خود دینی آوردند که ایرانیان را از ظلم و فسادی که دولت ساسانی را فراگرفته بود نجات میداد و ایرانیان آمادهٔ دریافت آیینی بودند که برایشان برابری و عدالت بههمراه میآورد و آنها از دین اسلام استقبال کردند، عربها پس از استیلا بر این سرزمین و افتادن خلافت بهدست خلفای فاسد بنیامیه که اسلام را از روح اصلی خود خالی کردند، انواع توهینها را به مسلمانان غیرعرب از جمله ایرانیان روا میداشتند. مردم ایران که در مقابل قدرت عربها خود را ضعیف میدیدند، ناچار پناه آوردند به افسانهها و گذشتهٔ خود تا با یادآوری تمدن و قهرمانیهای قوم خود، در ذهن خود هم که شده، به ایرانیبودنشان تفاخر کنند.
فردوسی با شاهنامه درحقیقت سند قومیت مردم ایران را سروده است. داستانهای شاهنامه در نزد مردم دورهٔ ساسانی در حکم تاریخ و گذشتهٔ آنان بود. این داستانها در زمان یزدگرد سوم با نام خداینامه تدوین شد و پس از فتح ایران توسط عربها، این کتاب از جمله کتابهایی بود که بهدست ابنمقفع، حکیم و ادیب ایرانی، به عربی ترجمه شد ولی نمیدانیم که خداینامه کِی و بهدست چه کسی به فارسی برگردانده شد؛ تنها مطلبی که در این مورد میتوان گفت این است که این کتاب مهمترین اثری بود که ایرانِ بعد از اسلام را به ایرانِ گذشته پیوند میداد.
نکتهٔ دیگر اینکه شاهنامه متعلق به یک کشور و ملت خاص نیست و همان گونه که اختراعات و اکتشافات را نمیتوان به یک کشور متعلق دانست، شاهنامه را هم نمیتوان منحصر به مرزهای ایرانزمین کرد؛ برگردان شاهنامه به بسیاری از زبانهای دنیا خود گویای این مطلب است.
زبانی که فردوسی برای سرودن شاهنامه برگزیده، بسیار ساده و روان است و داستانها آنچنان شیرین و جذاب هستند که خواننده گاه در کشاکش داستانهای آن خود را بهجای پهلوانان داستان گذاشته با آنها زندگی میکند؛ با خشم پهلوانان آن خشمگین میشود و با پیروزی پهلوانان آن احساس پیروزی و با اندوه و شادی آنها احساس غم و شادی میکند. همین امر باعث شده که سالها پردههای نقالی شاهنامه یکی از ارکان تفکیکناپذیر قهوهخانههای ایران باشد.
یکی دیگر از مسائلی که فردوسی خود را ملزم به رعایت آن میدید، پاکی زبان و عفت کلام است. در تمام شاهنامه حتی یک لفظ یا عبارت مستهجن دیده نمیشود و در جایی که میبایست بهخاطر ضرورت داستان مطلب شرمآوری بگوید، لطیفترین و زیباترین عبارات را برای آن مییابد، مثلاً در داستان ضحّاک آنجا که میخواهد بگوید پسری که به کُشتن پدر راضی شود حرامزاده است، چنین میسراید:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که فرزند بد گر بود نرّهشیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانی سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و در داستان زال و رودابه آنجا که این دو بههم میرسند، میگوید:
همی بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
حتی در داستان رستم و تهمینه که بهاقتضای طبیعت در شرایط جبر پیش آمده، راضی نمیشود که پهلوان او مغلوبِ نفس شده و از حدود شرعی تجاوز کند. تهمینه در دل شب، درحالیکه رستم خواب است، بهبالین او میرود و خود را در اختیارش میگذارد، با آنکه رستم مسافر بوده و تنها یکشب در آنجا اقامت داشت، واجب میداند که موبدی حاضر شده تا او را از پدر خواستگاری کند.
دربارهٔ شاهنامه و فردوسی هر چه بیشتر بگوییم باز هم ناگفتههای بسیاری باقی است. نکتهٔ آخر اینکه شاهنامه نهتنها بهعنوان یک دیوان شعر حماسی و یک شاهکارِ ادبی بینظیر ارزشمند است، بلکه آن را از هر جنبهای که مورد بررسی قرار دهیم دارای قدر و منزلتی والاست. شاهنامه سرشار از حکمت، پند و اندرز و حتی نکاتِ پزشکی است. رستم اولین نوزادی است که با عمل سزارین بهدنیا میآید و حکیم سخن چنان با مهارت و از زبان سیمرغ آن را شرح میدهد که گویی خود جراحی زبردست است و برخلاف گفتهٔ مشهور که بهخاطر تولد سزار روم این عمل سزارین نام گرفته، هنوز هم در نقاطی از سیستان و بلوچستان این گونه تولدی، موسوم به تولد رستمی است.
این مجموعه شامل تمام شاهنامه است که برای راحتی خوانندگان جوان که به تاریخ و تمدن کشور خود علاقه دارند و میخواهند با شاهنامه آشنا شوند، به نثر ساده (در حد توان) برگردانده شده و در سه بخش شامل:
۱. بخش اساطیری
۲. بخش پهلوانی
۳. بخش تاریخی
تنظیم شده است. بخش اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و تا مرگ فریدون ادامه دارد.
بخش پهلوانی از پادشاهی منوچهر و ظهور خاندان سام شروع میشود و تا مرگ رستم و فرزندش فرامرز ادامه دارد.
بخش تاریخی که با پادشاهی بهمن فرزند اسفندیار شروع شده تا مرگ یزدگرد و تسلط عربها بر ایران ادامه مییابد.
خواندن کتاب شاهنامه فردوسی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان و جوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی (کتاب دوازدهم)
«وقتی بهمن بر تخت جدّ خود تکیه زد، همت خود را بهکار برد و راه سخاوت در پیش گرفت. به سپاهیان طلا و نقره بخشید و به پهلوانان سپاه، کشور و مرزی را واگذار کرد. آنگاه مجلس شوری از دانشمندان، بزرگان و جنگجویان کارآزموده ترتیب داد و در حضور آنها گفت: «شما از پیر و جوان و هرکس که هوشمند و روشنروان است از سرانجام اسفندیار و گردش خوب و بد روزگار آگاهید و میدانید که رستم بههنگام زندهبودنش و زال، آن پیرمرد افسونگر، چه کردند. اکنون نیز فرامرز در دنیا چه در آشکار و چه در نهان جز در پی دشمنی با ما نیست. سرم پُر از درد و دلم پُرخون است و جز جنگ و نبرد به چیزی نمیاندیشم. جنگجویانی همچون نوشآذر و نوشزاد که هرگز از مرگ نمیهراسیدند و اسفندیاری که روح بزرگان از دیدنش تازگی میگرفت، در زابلستان آنچنان کُشته شدند که جانوران اهلی و وحشی از خون آنها زار و گریان و حیران شدند. اکنون کاخ پُرنگار پادشاهی از ریختهشدن خون اسفندیار زار و گریان است و نیز تمام کشور بر خون آن نامداران و جوانان و سواران جنگی مینالد. هرکس که جوهری پاک دارد، یک لحظه با آرامش سر بر زمین نمیگذارد. از کار فریدونشاه یاد آورید که برای دنیا آسمانی فرخنده بود، همو که بهخاطر خون جمشیدشاه، دنیا را از وجود ضحّاک پاک کرد یا منوچهر که برای جنگ با تور و سلم، سپاهی بزرگ از آمل گرد آورد و به چین رفت و انتقام خون جدّش را گرفت و از کُشتههای سپاه تُرک و چین، زمین را با کوه برابر کرد. یا کیخسرو که در جنگ با افراسیاب، دنیا را همچون دریایی پُرخون کرد. پدرم نیز به کینخواهی لهراسب رفت. حال من نیز چنین ماجرایی دارم. ببینید که فرامرز نیز به خونخواهی رستم، سر به خورشید برآورد و به کابل لشکر کشید و کین پدر را خواست و تمام سرزمین آنها را با خاک یکسان کرد، طوریکه زمین آنجا از بسیاری خونریزی شناخته نمیشد و او همچنان بر جسدِ کُشتگان اسب میتاخت. حال در این کینه سزاوارترین کس من هستم و حق دارم که بر پیل و شیر، اسب بتازانم. اگر در جهان از هر نامداری یاد کنید، خواهید دید که هرگز سواری مانند اسفندیار وجود نداشت. اکنون شما در این کار چه مصلحت میدانید؟ تمام هوش خود را بهکار گیرید تا تصمیمی فرخنده بگیرید.»
حاضران مجلس، هرکس که نیکخواه شاه بود، وقتی حرفهای بهمن را شنیدند، با صدای بلند گفتند: «ما بندگان تو هستیم و دلهایمان مالامال از محبت توست. در کارهایی که گذشته، تو بهتر از ما میدانی و در میان جنگجویان تو از همه تواناتری. پس در دنیا کاری را انجام بده که دلت به آن میل دارد، اگر انجام آن کار باعث شکوه بیشتر و بلندی نامت میشود. هیچکس از فرمان تو سر نمیپیچد، زیرا کسی جرأت شکستن پیمانش با تو را ندارد.»
ره سیستان را بیاراستند
برین برنهادند و برخاستند
به شبگیر برخاست آوای کوس
شد از گردِ لشکر سپهر آبنوس
همی رفت آن لشکرِ نامدار
سواران شمشیرزن صدهزار»
حجم
۱۲۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه
حجم
۱۲۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه