دانلود و خرید کتاب تلماسه (جلد سوم؛ فرزندان تلماسه) فرانک هربرت ترجمه حسین شهرابی
تصویر جلد کتاب تلماسه (جلد سوم؛ فرزندان تلماسه)

کتاب تلماسه (جلد سوم؛ فرزندان تلماسه)

معرفی کتاب تلماسه (جلد سوم؛ فرزندان تلماسه)

کتاب فرزندان تلماسه جلد سوم از مجموعه تلماسه نوشتهٔ فرانک هربرت با ترجمهٔ حسین شهرابی از سوی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر شده است.

درباره کتاب فرزندان تلماسه

فرزندان تلماسه قصهٔ تلماسه و مسیحای تلماسه قصهٔ ظهور آیین نجات‌بخش و تبدیلش به آیین سرکوبگر است، قصه‌ٔ ظهور قهرمانان ظلم‌ستیز و سپس سقوطشان به جایگاه ظالم. وقتی چنین دور باطلی شکل می‌گیرد داستان بشر آغاز می‌شود و تلاش‌های انسان برای شکستن این چرخه.

فرزندان تلماسه داستان لیتو و غنیمه آتریدیز است که پدرشان، امپراطور پل مؤدب، نُه سال پیش خود را به بیابان سپرد و فرایندی را آغاز کرد که مرگ آیین او را در آراکیس رقم زد. حال، آراکیس غرق در آشوبی پنهان است. خاندانِ کورینو که به‌دست پل مؤدب و حره‌مردان از قدرت سرنگون شدند در پیِ بازگشت به تاج‌وتختِ امپراطوری هستند. گروهی از حره‌مردانِ متعصب به تحریکِ فردی مرموز به نامِ «واعظ» سر به شورش گذاشته‌اند. عالیه آتریدیز، خواهر پل، که نایب‌السلطنه است ممکن است به خیانت متهم شود...

اما لیتو و غنیمه با مسئله‌ای دیگر دست به گریبان‌اند: چرا مادربزرگشان، بانو جسیکا، ناگهان تصمیم گرفته به آراکیس برگردد؟ این دو هم مثل پدرشان قدرت‌هایی دارند که آنها را در چشمِ بسیاری از قدرت‌های بزرگِ سیاسی و مذهبی به مهره‌هایی ارزشمند مبدل کرده. آیا بازگشتِ جسیکا به این دلیل است که پای آنها را به نقشه‌های خواهرانِ بنه‌جسریت باز کند؟ یا خودِ جسیکا هم بازیچه‌ٔ بنه‌جسریت است؟

در این میان، لیتو و غنیمه نقشه‌های خودشان را دارند؛ اما چشم‌اندازِ نقشه‌هایشان بسیار فراتر از آن است که به خیالِ دیگران بیاید.

خواندن کتاب فرزندان تلماسه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های حماسی، فانتزی و علمی‌تخیلی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فرانک هربرت

فرانک هربرت در ۸ اکتبر ۱۹۲۰ به دنیا آمد و در ۱۱ فوریهٔ ۱۹۸۶ درگذشت. او خبرنگار و نویسنده‌ای آمریکایی بود که در تاکوما در واشنگتن به دنیا آمد. به‌خاطر شرایط بد زندگی، در سال ۱۹۳۸ میلادی، از خانه فرار کرد تا در کنار عموی خود در اورگان زندگی کند. فرانک هربرت پس از جنگ جهانی دوم به دانشگاه واشنگتن رفت و در کلاس‌های نویسندگی خلاق شرکت کرد. او پس از دانشگاه به‌سراغ روزنامه‌نگاری رفت و در چند روزنامه مشغول به کار شد؛ سپس نویسندگی داستان را به‌شکلی جدی‌تر آغاز کرد و در این حوزه به موفقیت‌های فراوانی رسید. رمان «تلماسه» یکی از آثار اوست.

بخشی از کتاب فرزندان تلماسه

«دایره‌ای از نور بر روی قالیِ سرخِ سیررنگی که بر سنگ‌های نتراشیدهٔ کفِ غار پهن بود افتاد. به نظر می‌آمد که این نور هیچ منبعی ندارد و وجودش تنها بر سطحِ سرخِ قالی عیان می‌شود که تار و پودش از جنسِ ادویه است. دایره‌ای جستجوگر بود با قطرِ حدودِ دو سانتی‌متر که بی‌هدف حرکت می‌کرد؛ گاهی بیضی بود و گاهی شکلی کشیده و دراز. وقتی به پهلوی سبزِ سیرِ تخت رسید، به بالا جهید و خود را بر سطحِ تخت پهن کرد.

زیرِ ملحفهٔ سبز، کودکی خوابیده بود با موهای خرمایی‌رنگ و چهره‌ای که هنوز از چربیِ فربه‌کنندهٔ دورانِ کودکی گِرد بود و دهانی گشاد؛ هیکلش از لاغری و باریکیِ معمولِ حره‌مردان عاری بود، اما به اندازهٔ اجنبی‌های سیاراتِ دیگر هم فربه از آب نبود. پیکرِ کوچک، وقتی نور بر پلک‌های بسته‌اش افتاد، تکانی خورد. نور چشمکی زد و خاموش شد.

حالا دیگر صدایی نمی‌آمد مگر صدای نفس‌هایی منظم و در پشتِ آن صدا، چِک‌چک‌چکِ اطمینان‌بخشِ آب که یک بادگیرِ تقطیری در بالای غار آن را جمع می‌کرد و به حوضچهٔ انبار می‌فرستاد.

باز هم لکهٔ نور در آن اطاق ظاهر شد؛ این بار اندکی بزرگ‌تر و چند لومِن درخشان‌تر. این بار، منشأ نور هم پیدا بود و حرکت می‌کرد: پیکری باشلق‌پوش درگاهیِ طاق‌دارِ اطاق را پر کرد و نور از آنجا تابیدن گرفت. یک بارِ دیگر، نور در اطاق به حرکت درآمد؛ می‌آزمود و می‌گشت، انگار در پیِ چیزی بود. حال‌وهوایی از جنسِ خطر در آن حرکات به چشم می‌خورد، یک جور ناخرسندیِ آمیخته به بیقراری. نور از کودکِ خفته حذر کرد؛ سپس بر روی مجرای مشبّکِ ورودیِ هوا در گوشه‌ای از اطاق بالای دیوار مکث کرد و برآمدگیِ کوچکی را بر روی فرشینه‌های دیواریِ سبز و زرین‌فام کاوید که صخرهٔ گرداگردِ اطاق را نرم‌تر جلوه می‌داد.

نور فوراً، چشمک‌زنان، خاموش شد. پیکرِ باشلق‌پوش در یک سمتِ درگاهیِ طاق‌دار مستقر شد؛ جامه‌اش خش‌خش می‌کرد و حضورش را لو می‌داد. هر کسی که از روالِ امور در سیچ تَبْر مطلع می‌بود، بی‌درنگ حدس می‌زد که این فرد حتماً استیلگار است؛ استیلگار، نایبِ سیچ، پاسبانِ دوقلوهای یتیم‌شده که روزی شولای پدرشان، پل مؤدب، را بر دوش می‌انداختند. استیلگار تقریباً هر شب برای گشت‌زنی به حجرهٔ دوقلوها می‌آمد؛ همیشه هم اول به اطاقی می‌رفت که غنیمه در آن می‌خوابید و بعد از اطاقِ چسبیده به آن سر درمی‌آورد تا خیالش راحت شود که خطری لیتو را تهدید نمی‌کند.»

سید ابوالفضل طباطبایی
۱۴۰۳/۰۱/۱۱

داستان کتاب ادامه داستان جهان تلماسه و جنگ و رقابت بین خاندان های کبیر بر سر تاج و تخت و خواننده داستان فرزندان پاول آتریدیز رو که در کتاب قبل در بیابان ناپدید شد دنبال میکنه خواندن این کتاب رو توصیه

- بیشتر

حجم

۶۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۴۸ صفحه

حجم

۶۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۴۸ صفحه

قیمت:
۲۲۵,۰۰۰
تومان