کتاب قصه های آشوب
معرفی کتاب قصه های آشوب
کتاب قصههای آشوب نوشتۀ جوزف کنراد با ترجمۀ نیما حضرتی در نشر نی به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه داستانهای کوتاه جوزف کنراد است که پیش از آن در مجلهها چاپ شده بودند و شامل ۵ داستان با نامهای آرائین: یک خاطره، عقبماندهها، پایگاه پیشرفت، بازگشت و مرداب است.
درباره کتاب قصه های آشوب
این کتاب، مجموعه داستان کوتاه است. از میان ۵ داستانی که در این کتاب آمده، داستان «مرداب» که آخرین داستان این مجموعه است، بهلحاظ تاریخ نگارش پیشتر از بقیه نوشته شده است. این داستان اولین داستان کوتاهی است که جوزف کنراد در عمر خود نوشت. بهتعبیر خودش، نقطهٔ پایان دورهٔ اول فکری او، یعنی دورهٔ مالزیایی و موضوعات و زبان مخصوص آن است. این داستان اولین بار در مجلهٔ کورنهیل چاپ شد و اولین حضور کنراد در نشریات هم بود.
داستان کوتاه بعدیاش نوعی گذار بود. منظور گذار از مجمعالجزایر مالزی است. او میگوید: بدون هیچ پیشفرضی، هیچ دردی، هیچ شادیای و حتی میتوان گفت بدون آنکه خودم متوجه شوم، وارد فضای بسیار متفاوت «پایگاه پیشرفت» شدم. او در این داستان به نگرشهای اخلاقی جدیدی رسید. انگار میتوانست واکنشهایی جدید، الهامهایی جدید و حتی ضربآهنگی جدید برای پاراگرافها پیدا کند.
«پایگاه پیشرفت» برای کنراد بخش از غنیمتی بود که از آفریقای مرکزی با خود آورده بود. در مورد خود داستان هم باید گفت تا آنجا که لازم بود واقعیت را در آن حفظ کرده است. داستان «عقبماندهها» همانطور که مشخص است برگرفته از دنیای واقعی است. ایدهٔ پشت آن ذهنی نیست، کاملاً بصری است؛ یعنی دیدن عقبماندههای واقعی. بعد از مدتی طولانی و در همین دوره، سومین داستان کوتاهش با نام «کارائین: یک خاطره» را نوشت که اولین داستان این مجموعه است. او در این داستان به مجمعالجزایر مالزی برنمیگردد، فقط از افقی جدید به آن نگاه میکند، بهگونهای که درونمایهٔ آن تا حدی با درونمایهٔ داستان «مرداب» یکی است؛ اگرچه ایدهٔ پشت آنها کاملاً با هم تفاوت دارد.
بخش اعظم داستان «بازگشت» ظرفیت برداشتهای فیزیکی دارد؛ برداشتهایی از جنس صدا و تصویر، ایستگاه راهآهن، خیابانها، یورتمه رفتن اسبها، تصاویر درون آینهها و غیره که در ترکیب با توصیفات زیبایی از محلهٔ خوبی با ساکنان طبقهٔ متوسط، به کل داستان فضایی هولناک میدهد.
خواندن کتاب قصه های آشوب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره جوزف کنراد
جوزف کنراد در ۱۸۵۷ در سرزمینی که این روزها بخشی از اوکراین است، به دنیا آمد. وی داستاننویسی لهستانیالاصل بود. او بر نویسندگان آمریکایی تأثیر گذاشت: همینگوی، فیتزجرالد و فاکنر. کُنراد را چهرهٔ برجستهٔ انتقال از ادبیات دورهٔ ویکتوریایی به فرمها و ارزشهای پیچیدهتر ادبیات قرن بیستم دانستهاند.
پدر کنراد، مترجم آثار شکسپیر، دیکنز و هوگو و یک چهرهٔ سیاسی، ملی و فعال در جنبشهای ملیگرایانهٔ ضداستعمار لهستان به دست روسیه بود. تبعید این خانوده موجب پدیدآمدن آثاری ویژه در روحیه، اندیشه و سپس زبان و نگارش کنراد شد.
داستانهای کُنراد داستانهایی هستند که در دل شب و کنار آتش گفته میشوند و به گوشها میرسند؛ همان تصویر جهانشمول داستانگویی. او پیچیده و از رویدادهای سرزمینهای دور مینویسد و بر غمآلودترینِ حوادث پردهای از کلمات باشکوه کشیده تا وصف تناقضهای زندگی با کنایات درهم تنیده شوند.
کنراد استاد کنایه بود. حالوهواهایی همچون وضعیت تردید، مرددبودن، ضدونقیضگویی، عدمقطعیت، پادرهوایی و تشکیک از ویژگیهای آثار این نویسندهٔ امریکایی است. او در داستانهایش اصول اخلاقی و مدنیای که انسان بر پایهٔ آنها زندگی میکند را در لحظات بحران و دشواری در معرض آزمایش قرار میدهد. شخصیتهای او در دام مشکلات گرفتار هستند و فضای داستانهایش تیره و بدبینانه است اما او این بدبینی را با شیوههای زیباشناسانه و پر از ظرافت در کنار نثری شاعرانه نمایش میدهد.
نخستین رمان کنراد «حماقت آلمایر» نام داشت که در ۱۹۸۵ چاپ شد؛ ماجرای تاجری هلندی که کنراد با او در بورنئو آشنا شده بود. وی کتاب «مطرود جزایر» را در ۱۸۹۶ منتشر کرد. کتابهای بعدی او «کاکاسیاهِ کشتی نارسیس» و «قصههای آشوب» نام داشتند.
رمانها و کتابهایی همچون «پیکان خدا» و «دزد دریایی» و مقالات زندگینامهوار خود مثل «آینهٔ دریا» (۱۹۰۶) و «گزارش شخصی» (۱۹۱۲) حاصل دوران نوجوانی کنراد هستند؛ زمانی که در ۱۵سالگی با اعلام اینکه میخواهد یک دریانورد شود، خانه را ترک کرد و به شهری دیگر رفت و سالها در آنجا با وقایع خوب و بدِ گوناگون دستوپنجه نرم کرد.
او بعدها تمرکزش را از دریا برداشت و معطوف زمین و سیاست کرد که کتابهای «نوسترمو» (۱۹۰۴)، «مأمور مخفی» (۱۹۰۷) و «زیر نگاه غربیها» (۱۹۱۱) حاصل این دوران هستند.
شاهکار او رمان «لرد جیم» (۱۹۰۰) نام دارد که بر اساس یک داستان واقعی هم نوشته شده: داستان ترککردن کشتیای درحال غرقشدن و مصیبتهای مردی که خود را قهرمان میپنداشت اما به وقت آزمون بزرگِ موقعیتهای دشوار سرشکسته از آن بیرون آمد. وجوه مدرنیستی این رمان بسیار برجسته است. کنراد با نگارش رمان «بخت» (۱۹۱۳) نیز بیش از هر نویسندهٔ همعصر خود مورد توجه و نقد قرار گرفت.
جوزف کنراد، در آخر عمر، نشان شوالیهای را که پیشنهاد نخستوزیر انگلستان بود نپذیرفت. او کمی بعد در ۱۹۲۴ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب قصه های آشوب
«در آن دورانِ سراسر ماجراجویی با او حشر و نشر داشتیم، همان روزهایی که نمیترسیدیم جان و مالمان را کف دستمان بگیریم، هرچند گمان نکنم امروز هیچکدام از ما مال چندانی به هم زده باشد. حتی شنیدهام که بعضیها در این مدت جانشان را هم از سر غفلت از دست دادهاند. ولی فکر نمیکنم که از میان آدمهای آن دوران هیچکس چشمهایش آنقدر کمسو شده باشد که لابهلای ستونهای تیرهوتار روزنامهها اخبار مربوط به قیامهای مردم سیاهپوست مجمعالجزایر شرقی حوالی مالزی را ندیده باشد. نور خورشید از میان خطوط روزنامه بیرون میزند؛ تلألؤ خورشید و درخشش دریا. آن نام عجیبی که در روزنامه آمده خاطرات زیادی را در دل ما زنده میکند. آن کلمههای چاپی بوی فضای دودآلودی را که در آنیم از یادمان میبرد و آن را با عطر نرم و نافذ نسیمی جایگزین میکند که شبهایی بسیار دور، زیر آسمانی پرستاره، مشاممان را پر میکرد. آتش راهنمای کوچک، همچون تکهای جواهر، بر فراز صخرهای تاریک و بلند سوسو میزند و در کنار آن درختهای سترگی که نگاهبان پیشتاختهٔ جنگلهای انبوه پشتِ سر خود هستند، ساکت و ثابت بر فراز گسترهٔ خفتهٔ دریاهای آزادِ پایین صخره به پاسداری ایستادهاند. ردیفی از موجهای سفید بر آن ساحل خالی بر هم میغلتند و آب کمعمق روی صخرههای صاف به کف مینشیند؛ و جزیرههای کوچک سبزی که سراسر آن آبهای صیقلی را گرفتهاند، در آرامش آفتاب ظهرگاهی، به زمردهایی میمانند که بر سطح صاف سپری فلزی نشانده باشند.»
حجم
۲۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۴۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه