کتاب لطفا به ما بپیوندید
معرفی کتاب لطفا به ما بپیوندید
کتاب «لطفا به ما بپیوندید» نوشتۀ کاترین مکنزی و ترجمۀ افسانه محمدپور است و نشر راه طلایی آن را منتشر کرده است. رمان لطفاً به ما بپیوندید داستان زنی ۳۹ ساله و وکیل است که در اوج بروز مشکلات کاری ایمیلی عجیب دریافت میکند.
درباره کتاب لطفا به ما بپیوندید
داستان لطفاً به ما بپیوندید در روزی آغاز میشود که نیکول در شرکتی بهعنوان وکیل در آن کار میکند نشسته است و متوجه میشود که در آستانۀ اخراج و ازدستدادن شغلش است. او وکیل خوبی است اما این اتفاق به او احساس بودی داده بود. بعد از تماس تلفنی با همسرش شروع میکند به مرتبکردن ایمیلهایش که به پیامی برمیخورد. پیام از طرف گروهی به نام پنترا لئو بود که ادعا میکرد گروهی حرفهای متشکل از زنان هستند که به زنان دیگر کمک میکنند موفق باشند. این یک ایمیل در خواست عضویت بود. عضویت و پیوستن در این سازمان سری مخصوص زنان زندگی نیکول را عوض میکند.
رمان لطفاً به ما بپیوندید شروع بسیار خوبی دارد چون شرایط زنی ۳۹ساله را توصیف میکند که خستگی به تمام جنبههای زندگیاش وارد شده است؛ او در تمام زندگیاش سخت تلاش و کارکرده بود اما هیچوقت به آنچه که واقعاً سزاوارش است نرسیده بود. نیکول عاشق شغلش است اما شرایط او را ناامید کرده است بنابراین انکار چنین ایمیلی از طرف گروه پنترا لئو بسیار سخت خواهد بود. پیشرفتها و چالشها مهمترین مسائلی است که رمان به آن میپردازد و بسیاری از مردان و زنان امروز درگیر این مسائل هستند اما کاترین مکنزی آن را ماهرانه به یک جنایت پیوند میزند و رمان را به یک اثر رازآلود و جنایی جذاب تبدیل میکند.
خواندن کتاب لطفا به ما بپیوندید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان به رمانهای خارجی و دوستداران داستانهای آمریکایی پیشنهاد میکنیم.
درباره کاترین مکنزی
کاترین مکنزی در مونترال کانادا به دنیا آمد و بزرگ شد و در رشتۀ تاریخ و حقوق تحصیل کرد. او پیش از آنکه کامل وقت خود را وقف نویسندگی کند به مدت ۲۰ سال در شهرش به عنوان وکیل فعالیت میکرد. «دروغگوی خوب»، «من هرگز نخواهم گفت»، «از یاد رفته» و «در هم شکسته» از دیگر آثار او به شمار میروند.
بخشی از کتاب لطفا به ما بپیوندید
«درِ آپارتمانِ آتنا باز بود. این موضوع هم باعث خوشحالیام شد و هم مرا گیج کرد. خوشحال بودم، چون دوست نداشتم با این حال عصبی و نگران، با دخالت شخص سومی، مانند دربان یا پلیس، وارد خانه شوم. ولی گیج و نگران بودم، زیرا این قضیه نشان میداد که پیام اضطراری فرستاده شده از گوشی آتنا که اصلاً آدمی هیجانی هم نیست، جدی بوده است. درحالیکه قلبم مثل طبلی بزرگ در سینه میتپید، جلوی در ایستادم. آن طبقۀ آپارتمان دو واحد داشت که درِ آن یکی بسته بود. نمیتوانستم داد بزنم و آتنا را صدا کنم، چون ممکن بود باعث آمدن افراد دیگری شود. البته تصویر من داشت از دوربین مداربستۀ لابی ضبط میشد. نگاهی به دوربین انداختم و رد شدم. با خودم فکر کردم دربان مرا میشناسد و مسلم است که بدون درنظرگرفتن آنچه قرار است داخل آپارتمان با آن مواجه شوم، حضورم برایش مسجل خواهد بود.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه