کتاب سورنا و تابوت ققنوس
معرفی کتاب سورنا و تابوت ققنوس
کتاب سورنا و تابوت ققنوس نوشتهٔ مسلم ناصری است. نشر افق این رمان نوجوان را منتشر کرده است. این اثر دومین کتاب از مجموعهٔ «سورنا» است.
درباره کتاب سورنا و تابوت ققنوس
مسلم ناصری کتاب سورنا و تابوت ققنوس را در ۲۶ فصل نگاشته است. این اثر برای نوجوانان و در قالب رمان نوشته شده است. کتاب «سورنا و تابوت ققنوس» قسمت دوم از سهگانهٔ «سورنا» است. این کتاب قصهای فانتزی و تخیلی دارد که با الهام از افسانههای ایران نگاشته شده است. نویسنده برای خلق داستانش از الگوهای کلاسیک داستانهای فارسی استفاده کرده؛ وزیر بدطینتی که میخواهد جای پادشاهی ضعیف، بیاراده و پیر را بگیرد. این داستان فقط همین روایت ساده نیست، بلکه عناصر ژانرهای ترسناک، فانتزی و ماجراجویی به آن افزوده شدهاند. قهرمان این رمان فانتزی پسر نوجوانی به نام «سورنا» است که از حیلهٔ وزیر آگاه میشود، ولی پدرش او را طرد میکند. چه ماجراهایی برای سورنا رخ میدهد؟ بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب سورنا و تابوت ققنوس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که به خواندن رمانهای فانتزی و ماجراجویانه علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سورنا و تابوت ققنوس
«آتشزر پوزخندی زد و با خشم گفت: «دیوانهها!» فکر کرد این دخترکان نادان چه حرفهای بیمعنی و خندهداری میزنند. یکبار ققنوس را میان شعلههای درخشان پیدا میکنند و بار دیگر او را با اهریمنی بر دوش، میان شعلههای تاریک فرو میبرند. از وقتی اختیار خود را به مشتی یاوهسرا سپرده بودند این بلاها بر سرشان میآمد. از یک سو سورنا را از دست داده بود و از سوی دیگر نمیدانست با چه زبانی حرف بزند و قانعشان کند که به فکر چاره بیفتند و قبل از اینکه دیر شود خود را نجات دهند. با ناراحتی به طرف شیردالش رفت. سوار شد و گفت: «اگر دیرتر بجنبیم قبل از آنکه گرفتار چنگالهای تیز و برندهٔ آنها شویم، زیر خروارها سنگ دفن خواهیم شد.»
اما کسی تکان نخورد. آتشزر به طرف آرشین رفت و با کمان تهدیدش کرد و گفت: «همان رئیس بزرگ شما که اینقدر به او مینازید بدون مشورت من حتی آب نمیخورد. فهمیدید؟ من وزیر و مشاور او بودم و حلال مشکلات مردم. اما او اکنون اینجا نیست چون کینه و خودخواهی سینهاش را پر کرده بود. گرفتار وسوسههای بیپایان شده بود و در منجلابی دست و پا میزد و راه فراری نداشت. آدونیس بزرگ شما در تاریکی غرق شده. چرا این را نمیفهمید؟ حرکت کنید. شما را به خدا برای نجات خود به فرمان من باشید. او در تاریکی بلعیده شده است. او...»
- اما او باز خواهد گشت.
سوار ققنوسی با بالهای آتشین
مرگ و نیستی را در تاریکی
بر سر دشمنان روشنایی خواهد کوبید.
- وقت این خزعبلات گذشته. او اگر میتوانست کاری کند، خودش را نجات میداد. او...
این بار کوه شدیدتر لرزید. قندیلهای بزرگی که از سقف آویزان بودند افتادند و در روشنایی تکهتکه شدند. آتشزر از ترس رنگ به چهره نداشت. آرشین خم شد و تکهای بلورین را برداشت و لبخند زد. آتشزر منتظر بود هر لحظه دستی از زیر زمین مچ پایش را چنگ زند و او را با خود ببلعد. هنوز جای تازیانههایی که خورده بود میسوخت. با التماس به آرشین گفت: «این همه انتظار بیفایده است. آنها این زیر مشغول خوردن کوهاند و ما بیکار ایستادهایم. بیایید جانمان را نجات دهیم. شاید آدونیس بزرگ شما جای دیگری منتظرتان باشد. شاید هم گرفتار شده... ببین دخترک، من چندین سال از تو بزرگترم. کتابهای بیشماری خواندهام. سال های سال با افراد دانا نشست و برخاست داشتهام. ما نباید به دست خودمان کشته شویم. باید به فکر چاره باشیم.» »
حجم
۱۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه