دانلود و خرید کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه علی اكبر سرگلزایی
تصویر جلد کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه

کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه

کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه نوشتهٔ علی اکبر سرگلزایی است. انتشارات سایه سخن این کتاب را منتشر کرده است؛ یک اطلس جغرافیایی.

درباره کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه

کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه برابر است با یک اطلس جغرافیایی؛ کتابی که نقشه‌ها، جدول‌ها، طرح‌های گرافیکی و تصویرهایی درمورد یک موضوع را در بر داشته باشد و آن نقشه‌ها را بر مبنای تهیهٔ اطلس مکان و موقعیت فضایی پدیده‌ها بنمایاند؛ به‌طوری‌که ویژگی آن‌ها را در نقاط مختلف جغرافیایی نشان دهد. کتاب حاضر در بخش اول به پیامبران و اولیای خدا و دیگران پرداخته و سپس شهرها و روستاها و در بخش سوم، اعلام اشخاص را در بر گرفته است. کتاب «نهج البلاغه» شامل برگزیده‌ای از گفتارهای حضرت علی (ع) است که در قرن چهارم هجری و توسط یکی از علمای شیعه به نام «سید رضی» جمع‌آوری شده است. این اثر را به‌دلیل محتوای غنی و بلاغت بی‌نظریش «برادر قرآن» می‌دانند. نهج البلاغه شامل سه بخش است که از خطبه‌های حضرت علی (ع)، نامه‌ها و کلمات قصار او تشکیل شده است. علی اکبر سرگلزایی به‌سراغ نام‌ها و مکان‌ها در نهج البلاغه رفته است.

خواندن کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران اطلس‌های جغرافیایی با یک موضوع مشخص پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نام ها و مکان ها در نهج البلاغه

«ابوذر غفاری

«ما اَظَلَّتِ الخَضراءُ وَ لا اَقَلَّتِ اِلغَبراءُ عَلی ذی لَهجَةِ اَصدَقُ مِن اَبی ذرِّ الغفاری: آسمان سایه نینداخت و زمین برنداشت صاحب لهجه‌ای راستگوتر از ابی‌ذر غفاری

بیابان با روح لطیفش انسان را بخداوند پیوند می‌زند، سادگیش صفای جان می‌بخشد و هر چه بر آن قدم نهی نرمخو است. بخشندگیش نمونه‌ای از کرم خداوندیست که بدون چشم‌داشت می‌بخشود.

ساکنانش را همچون خویش از روح مصفّا، خوی و اخلاق صاف و بی‌آلایش می‌دارد تا مانند خاک نرم و چون هوا لطیف و مانند وسعتش توسّع فکری داشته باشند، چشم تنگ، مضطرب و دل واپسین نباشند. ساکن بیابان هرچه می‌گوید می‌دهد، می‌داند و می‌بخشد. چون آب روان حیات بخش است با حقیقت با هر کس روبرو می‌شود از صمیم قلب و صفای روح و زبان، فکر و عقیده و برداشتی بی‌آلایش و آمیخته با حقیقت می‌باشد. او با صداقت گفتار، صفای باطن، اخلاق پاک و پاکیزه، سخنان دست نخورده است با امواج آلوده محیط و زمان مسموم نشده است. چاپلوس و مزوّر نیست، دروغ نمی‌داند چیست.

اگر جندب ابن جُناده به منات بی اعتناست و بدان پشت می‌کند، صفا و خلوص بیابان او را بخود کشیده، شناوری خورشید و ماه و ستارگان جذبش نمودند تا بیندیشد که بخشندگی نور و گرما را و وجود ذیجودشان را حتماً صانعی است. این اندیشیدن او را واداشته، بدنبال روزنه‌ای که پرتو هدایتی از آن بتابد برود و بیاید.

این پرتو که در قلبش تابید ناآرامش داشت، آرام نمی‌گذاشت، خواب و استراحتش بریده بود زیرا به تکاپویش واداشته و عقب آفریننده می‌گشت که حتما منات نبود زیرا منات تشنگی او را رفع نمی‌کرد. لاجرم به جست‌وجوی چشمه یقین پرداخت تا پیدا کند و از آب گوارایش کام دل تشنه را سرد سازد.

جهیدن، گشتن، پرس و جوی پنهانی، گذرش را به مردی انداخت که گفت: شنیدم مردی در مکّه می‌گوید: کارگاه هستی را خدایی است واحد.

ابوذر به شترش سوار می‌گردد و از رَبَذه راهی مکّه می شود و به مسجدالحرام وارد می‌گردد، شخصی را می‌بیند که دور خانه طواف می‌نماید. آن شخص پس از طواف مردی لاغراندام، بلندبالا که عمّامه سیاهی بر سربسته و عبای ژنده در بر دارد، خاموش در گوشه‌ای نشسته، دید.

آن شخص پیش می‌آید و از غربت او، هدف آمدنش و از جا و محلّش می‌پرسد.

ابوذر از جریان غربت فکری و عقیدتی، دلباختگی و شیفتگی‌اش می‌گوید که عقب چه می‌گردد. چون اسمش را می‌پرسد نامش را می‌گوید اسمم جندب ابن جناده و کنیه ام ابوذر است و از قبیله غفارم.

آن شخص (علی) گفت: رستگار شدی، او را شبانه بهمراه خود نزد پیامبر می‌آورد. سینه اش از وصال دوست به تپش می‌افتد چون محبوبی را می‌بیند که آرزوی دیدارش را داشت. وقتی چشمش به محمد (ص) افتاد، گفت: سلامٌ علیکم. پیامبر فرمود: علیک‌السلام و رحمة الله و برکاته. ابوذر تقاضای عرضه اسلام کرد اسلام بر وی عرضه می‌گردد.

او اسلام را به وسعت روح صافش در دل و جان جای داد. ابوذر پنجمین نفر بود که در روزگار غربت و در شرایط سخت و خطرناک و مخوف اسلام نو پا را دور از منظر قریش و مشرکان، در روحش، در قلبش، در تمام هستی اش جای داد، با هر سختی که بر او وارد کردند از دست ننهاد زیرا بیابان نشین بود و خوی شهری نداشت.

اما او با تمام سفارش‌ها که بدو شد تا اسلامش را مخفی نگه دارد از شوق و ذوق دارا شدنش در عبور از کوچه فریاد مسلمان شدن سرداد. کفار بر سرش ریختند و به قصد کشت او را زدند. فردی از همانها گفت: نزنید که او از قبیله غفار است. مردم از شنیدن نام قبیله پراکنده گشتند، ابوذر هم چون مجسمه خون‌آلود به زحمت کمر را راست کرد و به راه افتاد و بخانه رسید اما آتش فروزان ایمان، او را واداشت تا به مسجدالحرام بیاید، وقتی رسید با آخرین قوت فریاد زد: ای گروه قریش! ای گروه قریش! من گواهی می‌دهم که خدایی نیست مگر خدای محمد فرستاده او. دو مرتبه جمعیت بر سرش ریختند، و از کتک چنان سیرش کردند که غش کرد. این بار عباس عموی پیامبر بدادش رسید. ابوذر آهی کشید اما انبساط و آسایش روح آرامش داشت و آلام و شکنجه ها را از یاد برد و بسوی پیامبر روانه شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۰۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۳ صفحه

حجم

۳۰۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۳ صفحه

قیمت:
۸۴,۶۰۰
تومان