دانلود و خرید کتاب جوانه های دروغ مهناز افشار
تصویر جلد کتاب جوانه های دروغ

کتاب جوانه های دروغ

نویسنده:مهناز افشار
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب جوانه های دروغ

کتاب جوانه های دروغ نوشتهٔ مهناز افشار است. انتشارات آراسبان این داستان بلند، معاصر و ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب جوانه های دروغ

کتاب جوانه های دروغ برابر با یک داستان بلند و معاصر و ایرانی است. راوی در ابتدای این اثر از باران و رد آن بر پنجره می‌گوید؛ سپس می‌گوید که شخصیتی باران و بعد فضای اتاق را نگاه می‌کند. بادکنک‌های رنگی در هر گوشه از اتاق افتاده است. یک کیک شکلاتی با شمع هم در این اتاق قرار داشت. این شخصیت کیست و داستان چیست؟ بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب جوانه های دروغ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جوانه های دروغ

«تقلا کرد برای یافتن چمدانش هی این طرف و آن طرف دوید

-من باید پیداش کنم من پیداش می‌کنم همه دارایی ام توی اون چمدون بود، وای پولم، لباسام، وای باید پیداش کنم.

و برگشت سمت مرد

-چجوری پیداش کنم؟ کو پلیس کجاست؟ این خراب شده مگه قانون و مقررات نداره.

کجا برم؟ کلانتری کجاست؟ نشونم بده تا برم شکایت کنم

مرد سرگرم کارش بود قهقهه‌ای زد

-خیلی باهوشی، تو با این مغزت چطور راه افتادی اومدی غربت بدبخت، اینجا باید چهارچشم مراقب مالت باشی که نبرن، اگه بردن دیگه محاله پیداش کنی...

اینجا پر از دزدهای حرفه‌ای یه که توی تموم خیابوناش کیف قاپی می‌کنند.

باز توی فرق سرش کوبید

-یعنی چی مگه این کشور پلیس نداره، قانون نداره، مگه میشه من برای اون پول همه زندگی و شرافتم رو باخته بودم، چقدر ملامت شدم از خونواده ام جدا شدم، به مادرم دروغ گفتم آخه مگه میشه

-چرا داره برو بگو جناب سروان قوربان اولام سنه چمدونم و بردن، بگو تموم دار و ندارم و و ازم زدن.

یک گوشه روی زانوهایش افتاد و گریه‌هایش سر به فلک گذاشتند

-خدا چرا اینجوری شد، چرا الان کجا برم، وای تموم پولم داخل چمدونم بود.

و با خودش فکر کرد الان با این وضعیت آواره و بی پناه کوچه‌ها و خیابان‌های غریب ترکیه خواهد شد وای ده لیر بیشتر ته کیفش باقی نمانده بود، کارت اعتباری‌اش هم پیشش بود اما برای برداشت کردن آن پول که در حسابش در ایران بود نمی‌توانست فعلآ اقدامی کند چون اینجا یک مهمان بود و به زودی ویزایش تمام میشد و باید برمی گشت ایران دوباره برگشت و با حالت احمقانه‌ای از مرد بلالی خواهش کرد

-اقا ترو خدا کمکم کنید من اینجا هیچ کس و کار و آشنایی ندارم پولامم که ازم زدن، ده لیر بیشتر پول.

ندارم اونم گمونم پول یه ساندویچ بشه بعدش باید برم گدایی کنم

با حالت ترحم برانگیز‌ی نگاهش کرد و باز حواسش را به بلال‌ها داد

- از من می‌شنوی اگه پولی توی بساطت مونده یکراست برو مرکز خدمات هواپیمایی به بلیط هواپیما بخر به مقصد ایران اینجا جای تو نیست خیال می‌کنی بشینی کنار خیابون دستت و جلوی این و اون بگیری کسی یه تف میندازه کف دستت نه بدبخت خودت و گول نزن از من گفتن بود حالا خود دانی، اینجا مملکت غریبه از گرسنگی بمیری هم کسی یه تیکه نون خشک بهت نمی‌ده.

اشکهایش باز نوحه سرایی کردند

-نه محاله من تحت هیچ شرایطی بر نمی‌گردم ایران بی تفاوت تر از قبل پرسید

- چرا قراره بابات به زور شوهرت بده یا واسه آزاد زندگی کردن خودت و آواره کردی، هر چیه برگرد دست بابات و ماچ کن بگو غلط کردم وگرنه اینجا به یه مشت بی ناموس مجبور میشی بگی غلط کردم و هر بلایی دلشون خواست سرت میارن

سری به افسوس تکان داد

- هیچکدوم شون اما باید اینجا بمونم تا پوز یه بی ناموس پفیوز و به خاک بمالم....»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۱۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان