کتاب عمارت تالی
معرفی کتاب عمارت تالی
کتاب عمارت تالی نوشتهٔ لنفورد ویلسون و ترجمهٔ مسعود قلایی است. نشر قطره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این نمایشنامه نخستینبار در سال ۱۹۷۹ میلادی به چاپ رسید.
درباره کتاب عمارت تالی
کتاب عمارت تالی نمایشنامهای عاشقانه و دومین عنوان در میان ۳ نمایشنامه در مجموعهٔ «خانواده» از آثار لنفورد ویلسون است. ویلسون در این نمایشنامه، رابطهٔ عاشقانهٔ دو شخصیت با نامهای «سالی تالی» و «مت فریدمن» را روایت میکند. سالی خانوادهای محافظهکار، ثروتمند و با عقاید مسیحی دارد. مت یک حسابدار یهودی است و ۱۲ سال بزرگتر از سالی است. مسیر این دو شخصیت در بهدستآوردن شجاعت لازم برای آشکارکردن دردناکترین اسرار خود، خوانندگان و منتقدان را مجذوب میکند. اجرای این اثر در «برادوی» نیز با موفقیتهای زیادی همراه بود. این کتاب در سال ۱۹۸۰ موفق به کسب جایزهٔ «پولیتزر» شد.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب عمارت تالی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و نمایشنامههای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عمارت تالی
«مت: تو آن رؤیا را در سر نداری؟ تبریک میگویم. رؤیایی است بس خوفناک. منظورم این است که من اینجا به هیچ دردی نمیخورم. (با انرژیای که از فرسودگی میجوشد.) هیچیک از مهارتهایم به کار بدبختیای که الان در آن گرفتارم نمیآیند. و من چه مهارتهایی که ندارم. میتوانستم در نیمچه نمایشی قطب جاذبهای باشم برای خودم. فهرستی از سه، شش، پانزده عدد پنجرقمی بده تا بیدرنگ جمع آنها را به تو بگویم. در ذهنم، سرکار ماشینحساب. همه انگشتبهدهان میمانند. چطور این کار را میکند؟ ببین، جوابش را نوشته. جدولضرب را تا هفتاد و پنج ضربدر هفتاد و پنج از بَرَم. جدی میگویم. چیزیست که بلدم. شصت و هفت در شصت و هشت؟ چهار هزار و پانصد و پنجاه و شش. چه مهارتهایی که ندارم. اما در این لحظه احساس میکنم هودینیام۳۲ وقتی درون صندوق آهنی کف رودخانهٔ یخزده بود، و فراموش کردهام کلید دستبندها را کجا گذاشتهام. رؤیایی است چنین فرساینده.
سالی: یکی از پسران بیمارستان هنرمند است. وسیلهای ساخته است برای هنگامی که رؤیایی میرود بهسوی بد شدن. هنگامی که شروع میکند به ترسناک شدن. او رؤیا را به نقاشیای تبدیل میکند، میچلاندش و پرتش میکند.
مت: فروید از چنین وسیلهای خوشش نمیآید.
سالی: اُه، دیوانهاش میکند.
مت: چه احمقم من که این پایین بیایم و به خودم بقبولانم و بکوشم احساسی مثل آدم جنگلیها داشته باشم. کسی هرگز چیزی از این فریدمن به گوشش خورده؟ سرزنشت نمیکنم. من دیگر مت فریدمن نخواهم بود. به خیل مردم میپیوندم. خودم را... آگوست هِجپِس۳۳ مینامم. جرعهجرعه ویسکی مونشاین مزه میکنم. ساقهٔ خشک گندمی میان دندانهایم میگیرم. عینکم را تمیز نمیکنم و برای کیکِ ماهی خرچنگ صید میکنم. ماهی بَس.
سالی: آفتابماهی.
مت: اُه، صدالبته. ولی نمیکنم. من حتی نمیتوانم کفشهایم را بدون آنکه احساس مضحکی داشته باشم دربیاورم.
سالی: این حوالی مردم پابرهنه راه نمیروند. هَتفیلدزی و مککُیزی۳۴ که نیستند. آنهایی که پابرهنه هستند فقط به این خاطر پابرهنهاند که توانایی خرید کفش ندارند، مت... من...
مت: مت؟ کی هست؟ حتی نمیتوانم صدایت را بشنوم. نام من آگوست است. آگوست صدایم بزن.»
حجم
۷۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۷۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه