کتاب پادشاه اهریمنی
معرفی کتاب پادشاه اهریمنی
کتاب پادشاه اهریمنی نوشتهٔ سیندا ویلیامز چایما و ترجمهٔ زهرا رحیمی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان فانتزیِ آمریکایی را برای نوجوانان منتشر کرده است؛ از مجموعهٔ «هفت اقلیم» (کتاب اول).
درباره کتاب پادشاه اهریمنی
کتاب پادشاه اهریمنی (The demon king: a seven realms novel) حاوی یک رمان فانتزی و آمریکایی برای نوجوانان است که کتاب اول از مجموعهٔ «هفت اقلیم» نیز هست. این رمان از جایی آغاز میشود که «هان آلیستر مچ»، سه جادوگر جوان را هنگام آتشزدن کوهستان مقدس هانالیا میگیرد. برای اینکه «مایکا بیار»، پسر جادوگر اعظم نتواند از طلسم علیه او استفاده کند، هان آن را از مایکا میدزدد. طلسم زمانی متعلق به پادشاه اهریمی بوده است؛ پادشاهی که هزاران سال قبل نزدیک بود دنیا را نابود کند. هان میداند که با چنین مهرهٔ قدرتمندی در دستانش، بیارها هر کاری خواهند کرد تا طلسم را از او پس بگیرند. در ادامهٔ داستان در جلد اول این مجموعه، «ریسا آنا ماریانا»، شاهدخت وارث سرزمین سرحدات ماهور هم که درگیر مشکلات خودش است، بعد از سه سال اسبسواری و شکار با خانوادهٔ پدرش در قبیله، تازه به دربار سرحدات بازگشته است. ریسا آرزو میکند روزی مثل هانالیا شود؛ ملکهٔ افسانهای که پادشاه اهریمنی را کشت و دنیا را نجات داد، اما ظاهراً مادر ریسا نقشههای دیگری برای او کشیده است.
خواندن کتاب پادشاه اهریمنی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پادشاه اهریمنی
«وقتی هان از بازار به اسطبل بازگشت، تبِ ماری دوباره اود کرده بود. حرارت انگار داشت گوشت تنش را آب میکرد. از وقتی او به خانه بازگشته بود، صورتش به شکل ملموسی لاغر و ریز شده بود. پوستش به زرد بیمارگونهای تغییر رنگ داده بود که هان قبلاً چنین رنگی ندیده بود؛ این اصلاً نشانهٔ خوبی نبود.
پس سراغ طبیبی رفت که در محلهٔ زه بود. به او قول داد فردا، یا پس فردا دو برابر پل ویزیتش را پرداخت کند و مرد را با خودش به خانه آورد.
مرد پوشیده از عرق و لرزلرزان، با چشمهایی که مدام اطرافش را میپایید آمد، ولی معلوم بود آوازهٔ هان را در خونخواری شنیده بود و از عواقب شکستش در درمان ماری وحشت داشت. طبیب، دمنوش متعفنی به خورد ماری داد و بخار زردی در اتاق پخش کرد که چشم را میسوزاند. ساعتی بعد از مراقبتهای او، هان به این نتیجه رسید که مردک شیادی بیش نیست، ولی مادرش اصرار داشت بعد از کارهای او، حال ماری بهتر شده و راحتتر نفس میکشد.
صبح روز بعد، هان در ناامیدی مطلق شهر را ترک کرد و راه اردوگاه کاجهای ماریسا را در پیش گرفت. قصد داشت بید را برای درمان ماری همراه خودش به شهر بیاورد، ولی آنجا که رسید، فهمید به کوهستان آلتیا رفته تا کودکی را به دنیا بیاورد. پرنده با دیمونایها و رقاص هم با مادرش رفته بود. روی هم رفته، الکی تا آنجا رفته بود. پس چند ساعتی در کلبهٔ رئیس قبیله خوابید و سپرد تا بید هرچه زودتر خودش را به او برساند و به سرحدات بازگشت.
به محض رسیدن به شهر، سراغ تَز در بازار رفت. با اینکه دیر وقت بود، هان میدانست تاجر سرحداتی برای مواظبت از داراییهایش که به شدت در معرض خطر بود، در اتاق پشتی میخوابد. هان به شدت به پول نیاز داشت و باید قبل از ریختن دوبارهٔ مامورها به سرش، شهر را برای همیشه ترک میکرد.»
حجم
۴۵۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۴۵۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه