کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی رسد
معرفی کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی رسد
کتاب الکترونیکی «اژدهای مهربان به جایی نمی رسد» نوشتهٔ راشل آرون با ترجمهٔ سهیلا سهرابی در انتشارات کتابسرای تندیس چاپ شده است. این رمان فانتزی، تلفیقی از عناصر جذاب دنیای اژدهاها و دنیای مدرن را ارائه میدهد و ماجراهای پرهیجان و پرپیچوخمی را برای خوانندگان به ارمغان میآورد. اژدهای مهربان به جایی نمی رسد به بررسی مفاهیمی مانند خانواده، هویت و قدرت مهربانی میپردازد.
درباره کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی رسد
راشل آرون با خلق جهانی غنی و پرجزئیات، توانسته است داستانی پرماجرا و هیجانانگیز را به تصویر بکشد که ترکیبی از طنز، هیجان و پیچیدگیهای احساسی است.
اژدهای مهربان به جایی نمی رسد داستان جولیس، کوچکترین و بیمصرفترین عضو خانوادهٔ بزرگ و قدرتمند اژدهاها را روایت میکند. خانوادهای که هر یک از اعضایشان به دنبال قدرت و تسلط بر دنیای اژدهاها و انسانها هستند. اما جولیس با دیگر اعضای خانوادهاش فرق دارد؛ او نهتنها به قدرت بیعلاقه است، بلکه بهخاطر مهربانی و خوبیهایش، از سوی مادر قدرتمندش طرد میشود.
داستان در دنیایی پسا - آخرالزمانی و مدرن رخ میدهد که در آن جادو به جهان بازگشته و موجودات افسانهای مانند اژدهاها دوباره ظاهر شدهاند. جولیس برای اثبات ارزش خود به خانواده و بازگشت به آغوش آنان، باید مأموریتی را در دنیای انسانها به انجام برساند. او باید به همراه مارسی، یک جادوگر جوان و باهوش، به جستوجوی راهحلی برای نجات خود و کسب احترام خانوادهاش بپردازد.
در طول داستان، جولیس با چالشهای فراوانی مواجه میشود؛ از رویارویی با دیگر اژدهاها و موجودات جادویی گرفته تا مواجهه با مشکلات دنیای انسانها. او باید یاد بگیرد که چگونه با استفاده از تواناییها و مهربانیهای خود، بر این چالشها غلبه کند و جایگاه خود را در دنیای پر از رقابت و خیانت اژدهاها بیابد.
کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی رسد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران داستانهای فانتزی و تخیلی و هیجانانگیز پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب اژدهای مهربان به جایی نمی رسد
«دو گردنکلفت شانه بالا انداختند و پشت سر جادوگر راه افتادند که با اعتماد به نفس از اتاق نشیمن پر از خطوط رنگی گذشت و به طرف اتاقی در انتهای راهروی کوچک رفت که به نظر میرسید روزی برجستهترین نقطهٔ خانه بوده باشد: یک ناهارخوری ششضلعی عجیب ــ گرچه حالا دیگر به درد ناهار خوردن نمیخورد. از دندانههای بهجا مانده در فرش به راحتی میشد فهمید که قبلاً یک میز ناهارخوری آنجا بوده، ولی آن را برداشته بودند و حالا اتاق تقریباً خالی بود. تنها چیز باقیمانده، حلقهای بسته از تختههای وایتبرد ارزان بود که دور تا دور اتاق، به پنجرهها تکیه داده بودند و رویشان پر از طلسمهایی بود که در میان لکههای باقیمانده از سالها نوشتن روی تختهها، به سختی میشد خواندشان.
در حالت عادی، این منظره باید باعث میشد جادوگر لحظهای مکث کند ــ قدم گذاشتن به فضایی محصور با طلسمهای ناشناخته به هیچوجه کار عقلانهای نبود ــ ولی حالا ردیاب داشت وحشیانه او را به دنبال خود میکشید و او مثل یک سگ شکاری که دنبال روباه کرده باشد، داخل اتاق پرید.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه