کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول)
معرفی کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول)
کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول) نوشتهٔ هری هریسون و ترجمهٔ پیمان اسماعیلیان است. انتشارات کتابسرای تندیس این کتاب را در سال ۱۴۰۰ روانهٔ بازار کرده است. این رمان آمریکایی برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول)
کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول) [Bill, the galactic hero] حاوی رمانی از یک مجموعه و برای نوجوانها است که اولینبار در سال ۱۹۶۵ میلادی منتشر شد. در این رمان همراه و آشنا میشوید با شخصیتی به نام «بیل». او در مزرعه زندگی میکند، اما روزی پایش به ماجراهای غریبی باز میشود تا تبدیل به یک قهرمان شود. از روی این مجموعه رمان که شش بخش دارد، فیلم سینمایی هم ساخته شده است. همراه شوید با قهرمان رمانی آمریکایی به قلم هری هریسون.
خواندن کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان علاقهمند به داستانهای علمی و تخیلی پیشنهاد میکنیم.
درباره هری هریسون
هری هریسون در ۱۲ مارس ۱۹۲۵ و با نام اصلی هنری «مکسول دمپسی» به دنیا آمد و یکی از نویسندگان سبک علمی - تخیلی آمریکا شد. عمدهٔ شهرت او بهخاطر خلق شخصیتی به نام «خرموش فولادی ضدزنگ» (Stainless Steal Rat) و نوول «جا باز کنید! جا باز کنید!» (Make Room! Make Room!) است؛ مجموعه رمان «بیل، قهرمان کهکشان» برای کودکان و نوجوانان نیز اثر او است.
بخشی از کتاب بیل، قهرمان کهکشان (کتاب اول)
««من وکیل میخوام، من باید وکیل داشته باشم! این حق منه!» بیل با کاسهٔ لَب پَر شدهای که هر شب نان و آبش را در آن تحویلش میدادند به میلههای سلولش میکوبید و برای جلب توجه نعره میکشید. هیچکس نیامد که جوابش را بدهد و دست آخر با گلویی خشدار، خسته و افسرده روی تخت پلاستیکی قلنبه قلنبهاش دراز کشید و به سقف فلزی سلولش چشم دوخت. همانطور که در فلاکتش غوطه میخورد، دقایقی طولانی به قلابی خیره شد که روی سقف بود و سرانجام در ذهنش جا گرفت. قلاب؟ قلاب برای چه اینجا بود؟ حتی در همان حال ناخوش هم درک نمیکرد، درست مثل همان بدو ورود که یک کمربند محکم با سگک کلفت و استوار به او دادند که روی لباس یکسرهٔ زمختش ببندد. کی روی لباس یکسره کمربند میبست؟ همه چیزش را از او گرفته بودند و فقط یک جفت دمپایی کاغذی، یک لباس یکسره مچاله شده و یک کمربند مرغوب به او داده بودند. چرا؟ حالا هم این قلاب محکم و استوار برای چه از سقف یکدست فلزی بیرون زده بود؟
بیل فریاد زد: «نجات پیدا کردم!» بعد هم از جا پرید، روی سر تخت ایستاد و کمربند را تاب داد. سوراخی در سمت تسمهٔ کمربند بود که درست قالب قلاب بود. در عین حال که سگک خیلی قشنگ تسمه را میگرفت و حلقهای تمیز دور گردن ایجاد میکرد. بعد میتوانست سرش را از حلقه رد کند، سگک را پشت یک گوش بیندازد، از روی سر تخت بپرد و با درد و رنج زیاد، درحالیکه نوک پنجههایش سیسانتیمتر بالاتر از کف زمین بود، خودش را دار بزند. بینقص بود.
با خشنودی فریاد کشید: «حرف نداره!» بعد هم از لبهٔ تخت پرید و زیر قلاب مثل یویو بالا و پایین پرید و بالبال زد و داد کشید: «اینجا گیر نیفتادهم، کارم ساخته نیست و دخلم نیومده. اونها میخوان خودم رو دار بزنم که کار خودشون راحت بشه.»
این بار روی تخت دراز کشید و با خشنودی تبسم کرد و سعی کرد راه چاره را پیدا کند. حتماً راهی وجود داشت که بتواند زنده از این مخمصه بگیریزد، وگرنه این همه به خودشان زحمت نمیدادند که فرصت خودکشی برایش فراهم کنند. شاید هم داشتند دودوزه بازی میکردند و میخواستند بهش رو دست بزنند؟ امیدوارش کنند بیآنکه امیدی باشد؟ نه، این ممکن نبود. آنها صفات متعددی داشتند: فرومایگی، خودخواهی، خشم، انتقامجویی، خودبزرگبینی، عشق به قدرت، این فهرست بیپایان بود، ولی یک چیز قطعی بود _ کیاست جزوشان نبود.»
حجم
۲۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۳۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه