کتاب رزانا
معرفی کتاب رزانا
کتاب رزانا نوشتهٔ مای شووال (Maj Sjöwall) و پر والو و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر، جنایی و سوئدی را منتشر کرده است.
درباره کتاب رزانا
کتاب رزانا (Sjöwall) حاوی یک رمان معاصر، جنایی و سوئدی است که در آن با یک بعدازظهر در ماه ژوئیه مواجه میشوید. طی لایروبی دریاچهای در جنوب سوئد، جسد عریان و بینامونشان زنی پیدا میشود که مورد تعرض قرار گرفته و به قتل رسیده است. سه ماه بعد، تنها چیزی که سربازرس «مارتین بِک» دربارهٔ این پرونده دستگیرش شده، این است که مقتول اهل نبراسکای آمریکا و اسمش «رزانا» است و اینکه احتمالاً بهدست یکی از هشتادوپنج سرنشین یک کشتی مسافربری خفه شده است. رمان «رزانا» اولین کتاب از مجموعهٔ تحسینشدهٔ «مارتین بک» است؛ مجموعهای که آیندهٔ داستانهای جنایی اسکاندیناوی را رقم زد و الهامبخش نویسندگان بسیاری از «استیگ لارسون» گرفته تا «یو نسبو»، «هنینگ مانکل» و «لارس کپلار» بود. رمان حاضر که ۳۰ فصل دارد، به قلم دو تن از روزنامهنگاران سوئدی و نویسندگان مبتکر داستانهای پلیسی نوشته شده است. رمان رزانا را یکی از اولین رمانهای جنایی دانستهاند که در آن «زمان» بهوضوح نقش پررنگی ایفا میکند. مدتهای مدیدی بدون هیچ اتفاقی سپری میشود و تحقیقات دربارهٔ اینکه چه کسی رزانا را به قتل رسانده و داخل کانال یوتا انداخته، راکد میماند؛ سپس ممکن است چند سانتیمتر به حرکت درآید و بعد دوباره متوقف شود. کاملاً بدیهی است که برای مارتین بک و همکارانش، گذر زمان هم یأسآور است و هم یک بلای بیگریز.
خواندن کتاب رزانا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر سوئد و قالب رمان جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رزانا
«از وقتی فیلم کافکا را دیده بودند ده روز گذشته بود و هنوز منتظر بودند اتفاقی رخ بدهد. سرنخ جدیدشان هم درست مثل بقیهٔ چیزهای این پرونده در میان انبوهی از علامتهای سؤال و اظهارات مشکوک گم شده بود. بازجویی از شاهدها را تقریباً بهطور کامل آلبرگ و کارکنانش با دقت و انرژی زیادی انجام داده بودند. اما نتایجی که به دست آورده بودند ناچیز بود. حتمیترین چیزی که میشد گفت این بود که چیزی نشنیده بودند که این فرضیهشان را نفی کند که یکی از مسافران عرشه در مِم، سودرشوپینگ یا نورشهُلم سوار شده و تا گوتنبرگ در کشتی مانده است. چیزی هم وجود نداشت که این فرضشان را نقض کند که این مسافر عرشه مردی با هیکل متوسط و قدی بلندتر از حد متوسط بوده و اینکه کلاه ورزشی بر سر داشته و کت تویید خالخالی خاکستری و شلوار گاباردین خاکستری به تن داشته و کفش قهوهای پایش بوده است. یا، علاوه بر اینها، یک موتورسیکلت مونارک داشت.
ناخدایار که اظهاراتش از همه بیشتر مفید واقع شد فکر میکرد بلیتی به یک نفر فروخته که او را به یاد مرد توی عکسها انداخته است. نمیدانست کِی. حتی مطمئن هم نبود همین تابستان گذشته بوده است. ممکن بود یکی از تابستانهای قبل بوده باشد. اما خیلی مبهم یادش میآمد که ممکن است آن مرد، اگر واقعاً همان مرد موردنظر آنها بود، یک دوچرخه یا موتورسیکلت همراهش داشته باشد و همینطور تجهیزات ماهیگیری و چیزهای دیگری که میتوانست بر این دلالت داشته باشد که ماهیگیر است.
آلبرگ خودش این اظهارات را شنیده بود و تا حد ممکن از او حرف کشیده بود. رونوشتی از این بازجویی در پوشهٔ مارتین بک بود.
آلبرگ: حمل مسافرهای عرشه توی سفر با کشتی عادیه؟
شاهد: سالهای گذشته عادیتر بود ولی همیشه چندتایی هستن.
آ: معمولاً کجا سوار میشن؟
ش: هر جا کشتی توقف کنه، یا توی آببندها.
آ: طبیعیترین مدتزمان موندن مسافرهای عرشه توی کشتی چقدره؟
ش: مدتزمان خاصی نداره. خیلی از دوچرخهسوارها یا موتورسوارها توی موتالا یا واستنا سوار میشن تا برن اون طرف دریاچهٔ وترن.
آ: کسان دیگه چی؟»
حجم
۲۱۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۱۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه