کتاب دزدها
معرفی کتاب دزدها
کتاب دزدها نوشتهٔ دآ لوهر و ترجمهٔ بهروز قنبرحسینی است. نشر قطره این نمایشنامهٔ مدرن آلمانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دزدها
کتاب دزدها حاوی یک نمایشنامهٔ مدرن آلمانی است. این نمایشنامه که ۱۲ شخصیت دارد، در ۳۷ صحنه نوشته شده است. صحنهٔ نخستِ این نمایشنامه که «بیداری اول» نام دارد، حاوی مونولوگی از «فین» است. در صحنهٔ دوم یک تکگویی از «لیندا» میشنوید و در صحنهٔ سوم دوباره با فین همراه میشوید. دیالوگهای این نمایشنامه از صحنهٔ چهارم با عنوان «چشمانداز اول» آغاز میشود. «مونیکا» و «توماس» در این صحنه، با یکدیگر گفتوگو میکنند.
میدانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان»، «علیرضا نادری» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب دزدها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر آلمان و قالب نمایشنامهٔ مدرن پیشنهاد میکنیم.
درباره دآ لوهر
دئا لوهر یا دآ لوهر (Dea Loher) با نام اصلی «آندرئا بئاته لوهر» در ۲۰ آوریل ۱۹۶۴ در شهر تراونشتاین ایالت بایرن به دنیا آمد. او از مهمترین نمایشنامهنویسان معاصر آلمان به شمار میرود. ابتدا در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ در رشتهٔ زبان و ادبیات آلمانی و فلسفه تحصیل کرد و سپس به برلین رفت و در رادیو مشغول به کار شد. در همان دوران دورهٔ نویسندگی خلاق را در دانشگاه هنر برلین و سپس دورهٔ نمایشنامهنویسی را در دانشگاه هنر زوریخ گذراند. اولین نمایشنامههای او در در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ در آلمان روی صحنه رفت و پس از آن به زبانهای مختلف ترجمه و اجرا شد. لوهر از ۲۰۱۳ عضو آدکامی زبان و شعر آلمان است و جوایز متعددی در حوزهٔ نمایشنامهنویسی و ادبیات دریافت کرده است که مهمترین آنها عبارتند از جایزهٔ انجمن نویسندگان فرانکفورت (۱۹۹۳)، جایزهٔ ادبیات نمایشی الزه لاسکر شولر (۲۰۰۵)، جایزهٔ ادبی برتولت برشت (۲۰۰۶)، جایزهٔ نمایشنامهنویسی مولهایم (۱۹۹۸ و ۲۰۰۸)، جایزهٔ ادبی برلین (۲۰۰۹) و جایزهٔ ادبی یوزف برایتباخ (۲۰۱۷). دئا لوهر بیش از ۱۵ نمایشنامه نوشته است که از مهمترین آنها میتوان به نمایشنامههای «مدئای منهتن»، «اتاق الگا» (۱۹۹۲)، «ریش آبی، امید زنان» (۱۹۹۷)، «بیگناهی» (۲۰۰۳)، «روابط کلارا» (۲۰۰۳) و «سرزمین بیکلام» (۲۰۰۷) اشاره کرد.
بخشی از کتاب دزدها
«گابی و راینه
ما برای اجارهٔ یه آپارتمان جدید اونجا رفتیم. طبیعی بود که صد و پنجاه نفر قبل ما هم درخواست بازدید از اون آپارتمان رو داشتن. درواقع از بس تعداد زیاد بود، اصلاً نمیشد تصور کرد که بتونیم اون آپارتمان رو ببینیم. ما خیلی منتظر شدیم، غیر از ما یه زوج دیگه هم بودن که توی حموم داشتن با فروشنده بحث میکردن. ما خودمون رو معرفی کردیم، خیلی خوب میشه که ما، ما دو نفر... (مکث) طبیعیه که همهش چرتوپرت بود، یهجور بازی، کاملاً معلوم بود. بعد ناگهان چکی رفت طرف پنجره و بیرون رو نگاه کرد، من اون نگاه رو اصلاً نمیشناختم، یهجور نگاه متفکرانه، انگار یه حیوون خونگی رو دیده که از پنجره افتاده پایین و یه ماشین زیرش کرده. یا یه همچین چیزی. یهو گفت:
ـ زندگی میتونه اینقدر زیبا باشه.
نمیدونستم، صادقانه بگم نمیدونستم چی باید بگم. واقعاً منظورش همین بود. اونجا بودن درواقع درخواست من بود اما نه که مجبورش کرده باشم، نه! گفتم:
ـ آره، میتونه اینجوری باشه، اینجوری هم هست.
هیچی نگفت، همونجا واستاده بود، همهچی انگار متوقف شده بود. فکر کردم ایوای، یه چیزیش شده، یه اتفاقی افتاده بود.
ـ عزیزم، همینجوریه خب!
من کاملاً محتاطانه گفتم: آره خب، زندگی خیلی زیباست، به من نگاه کن، خوشت اومد... (مکث) هیچ عکسالعملی نداشت، حتی سرش رو هم بالا نگرفت، جای تفکر داشت، حالا من، گابی، تصور میکنم که باید قانعش کنم. همهچی، همهچی خوب میشه.
ـ چکی، تو باید یهکم به خودت زحمت بدی تا همهچی رو خوب ببینی.
ـ برای زندگی؟
ـ آره، برای زنده موندن، به خودت زحمت بده.
ـ کافی نیست، زحمت دادن بهخودیخود کافی نیست، به همین راحتی کافی نیست، باید روش فکر کنم.
ـ زندگی درست مثل زبان یاد گرفتنه، یا مثلاً خوندن یه چیزی یا مثل شنا کردن.
ـ من شنا بلد نیستم.
ـ خب مثلاً رانندگی. (مکث)
ـ من نمیدونم چیکار باید بکنم.
ـ چکی، همه میتونن، همه میتونن یاد بگیرن، واقعاً همه! آدم که دیگه نمیتونه اینقدر احمق باشه.
بعدش واقعاً براش متأسف شدم که اون حرف رو بهش زدم، واقعاً متأسفم!»
حجم
۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۸۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه