
کتاب دنیای من و تو
معرفی کتاب دنیای من و تو
کتاب دنیای من و تو نوشتهٔ زهرا کشتکار وناشی است. انتشارات گیوا این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب رمانی فارسی است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دنیای من و تو
کتاب دنیای من و تو رمانی فارسی است. این داستان دارای مضامین روانشناختی و پیچیدگیهای شخصیتی است. نام برخی از شخصیتهای داستان «رزیتا»، «آرتا» و «آرمان» است. ماجرای اصلی بخشهای اول دربارهٔ آرمان است که به دلیل احساس عشق به رزیتا و تصور خیانت رزیتا با آرتا، به رزیتا چاقو زده است.
خواندن کتاب دنیای من و تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران رمانهای فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دنیای من و تو
«او کلاهی بر سر گذاشته بود تا رزیتا او را نشناسد اما خبر نداشت همین کلاه او باعث شک رزیتا به او شده بود و رزیتا هر چند دقیقه به پشت دزدکی و یواشکی نگاه میکرد تا مطمئن شود آن فرد مرموز خطری برایش ندارد اما آرتا با هر بار پایین آوردن کلاهش رزیتا را بیشتر به شک و دلهره میانداخت که ممکن است آرمان در آن صندلی نشسته باشد
گوشی رزیتا به صدا در آمد ک خبر از بیدار شدن رها و آرزو میداد. اولین زنگ از طرف آرزو بود بعد رها و هر کدامشان که قطع میکرد آن یکی زنگ میزد در این بین پیامهایی محبت آمیز از طرف آرزو که حاوی کشتن رزیتا و زدن او بود برایش ارسال میشد رزیتا با لبخندی تلخ به آن همه نگرانی دوستاناش نگاه میکرد اگر جوابی به آنها میداد طاقت نمیآورد و حتما خودش و مکانی که بود را لو میداد و این بر ضرر همه بود. رزیتا در سکوت پیامهای بجهها میخواند و با آنها لبخند میزد و گاهی لبخندش کم رنگ میشد و هالهٔ اشک در چشمانش جمع میشد
او با یادآوری چیزی چند قطره عرق سرد در پشت کمرش حس کرد و چشمانش را بست و زیر لب گفت " لعنت به من!"
او فراموش کرده بود که آرمان وقتی او را در آن خانه نمیدید بیشتر امکان خطر برای دوستان عزیزش میداشت و با این کار به بدترین شیوه ممکن انگار راه را برای آرمان باز کرده بود. او که از دست خود و کردهاش عصبانی بود و لرزش از دندانها به دست و پاهایش در جریان بود زیر لب خود و تصمیم احمقانهای که گرفته بود را مورد عنایت قرار داد
بعد با فکری جرقهای در ذهنش زده شد تند برای رها نوشت که " رها شرمنده هر دو شمام ولی یادتون نره اگه آرمان اومد باهاش جر و بحث نکنید بگید رزیتا خودش ما رو ترک کرد چون فهمید به ما نیاز نداره .....!"
و دکمهٔ ارسال را زد خیالش راحت شد از چاقوی آرمان برای کشتناش استفاده کرده بود. و حالا میتوانست نفس آسودهای بکشد چون وقتی آرمان متوجه شود رزیتا تنهاست همان طور که او میخواهد و به او نیاز دارد خودش دیگر سمت دوستاناش نمیرود و آنها از این خطر آزاد میشوند»
حجم
۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه
حجم
۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۲ صفحه