دانلود و خرید کتاب مونسرا امانوئل روبلس ترجمه مهدی امینی
تصویر جلد کتاب مونسرا

کتاب مونسرا

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مونسرا

کتاب مونسرا نمایشنامه‌ای در سه پرده نوشتهٔ امانوئل روبلس و ترجمهٔ مهدی امینی است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب مونسرا

امانوئل روبلس در چهارم ماه مه ۱۹۱۴ میلادی در شهر اوران در الجزایر به‌دنیا آمد. اولین اثر خود را در سال ۱۹۳۸ در شهر الجزیره که قسمت مهمی از عمر خود را در آن گذراند منتشر کرد. روبلس بعداً به پاریس رفت و تا آخر عمر در فرانسه به‌سر برد. آثار مهم او شامل چند رمان است که مهم‌ترین آنها:

«آتشفشان‌وِزوو»، «دشنه‌ها»، «بلندی‌های شهر» که در سال ۱۹۴۸ موفق به اخذ جایزه «فمینا»،‌ شد و ‌«این سپیده‌دم است» که لوییس بونوئل، کارگردان مشهور اسپانیایی از روی آن فیلمی به همین نام ساخت و نویسنده را به شهرت رسانید.

روبلس داستان‌های کوتاه نیز نوشته است و بالاخره به دنیای تئاتر روی آورد و با نوشتن نمایشنامه‌هایی مانند «مونسّرا»، «حقیقت خاموش است» و «دفاع از یک یاغی»، خود را به‌عنوان یک نمایشنامه‌نویس موفق نیز شناساند.

مونسرا در سال ۱۹۴۸ نوشته شده است و تا امروز به بیش از بیست زبان ترجمه و یا اقتباس شده و در اغلب شهرهای بزرگ جهان و در تئاترهای معتبر بازی شده است.

«لوئی آراگون»، شاعر و نویسنده معروف فرانسه در سال ۱۹۵۹ درباره مونسرّا نوشت «حتی جنگ الجزایر هم نمی‌تواند اثر عمیقی را که این پییس در من ایجاد کرده است محو کند. بدون اینکه خودم تصمیم بگیرم این پییس منحصر به فرد در تئاتر معاصر دوران ما مونس دائمی در خلوت تنهایی من است».

«آلبر کامو»، نویسنده و فیلسوف فرانسوی نیز می‌نویسد:

«یک پییس نادر و قوی که تحفه سرزمین آفریقا است در نوشتن این پییس از هیچ مکتب یا روش خاصی تقلید نشده است. قساوت‌های وحشتناک، زمان داستان را به‌خوبی توضیح می‌دهد و از اینکه قلب و احساس انسان را در ماجرا دخیل سازد کوتاهی نمی‌کند. روح انسان در مقابل تمام فشارها مقاومت می‌کند و از میدان بدر نمی‌رود. روبلس هیچ‌کس را فریب نمی‌دهد و گویی داستان مونسرّا در آمریکا نمی‌گذرد و شاید بتوان نمونه آن‌را در جایی در نزدیکی خود ما مثلاً موریتانی در قاره سیاه پیدا کرد.»

امانوئل روبلس می‌توانست صحنه داستان خود را در رُم قدیم یا در اسپانیای زمان فیلیپ دوم یا در فرانسه زمان اشغال نازی‌ها انتخاب کند. آن‌چه او را مصمّم کرد داستان را به مبارزات استقلال‌طلبانه مردم کشورهای آمریکای‌جنوبی مربوط سازد این بود که او هم زمان به مطالعه تاریخ جمهوری‌های جوان آمریکای لاتین پرداخته بود و چون در حال‌وهوای این کشورها سیر می‌کرد طبعاً موضوع پییس خود را به یکی از آنها مربوط ساخت. باوجود این نباید تصور کرد که تمام وقایع داستان مونسرّا عیناً با تاریخ حقیقی کشور ونزوئلا تطبیق می‌کند. مؤلف به‌جای انعکاس تاریخ واقعی سعی کرده است به موضوع پییس خود بُعد جهانی بدهد. با همه این‌ها وحشیگری وخشونت اشغالگران اسپانیا واقعی و باورکردنی است مثلاً مورالِس حقیقی از اینکه اسیران خودش را سُقّه کند لذت می‌برده است و «آنتونانزا» نام در پاره کردن شکم زن‌های حامله تخصص داشته است و برای دوستانش صندوقچه‌های محتوی دست‌های قطع شده هدیه می‌کرده است. سرگرمی و تفریح «زوآزولا» بیرون آوردن چشم‌های مردم از حدقه به‌وسیله نوک قلم‌تراش بوده است و یا کشیش «کورونیل» توصیه می‌کرده است که باید تمام ونزوئلای‌ها بالاتر از هفت ساله را یک جا کشت.

«میشل وُکر»، مورخ که زندگی «بولیوار» را به رشته تحریر درآورده است می‌نویسد: «تعداد کسانی که باید به قتل می‌رسیدند آنقدر زیاد بود که برای اجرای آن جلاد حرفه‌ای به اندازه کافی پیدا نمی‌شد. افراد ارتش اسپانیا آنقدر شقاوت به‌خرج می‌دادند که حتی اطرافیان «مونته ورده»، فرمانده کل ارتش اشغالگر اظهار بیزاری می‌کردند. با وجود این تنبیه یاغی‌ها ادامه داشت و هدف این بود که مردم ونزوئلا برای همیشه از انقلاب و تقاضای استقلال منصرف شوند. این قبیل خشونت و کشتارها فقط مخصوص دوران بولیوار نیست از قرن‌ها پیش در گوشه‌وکنار دنیای ما سفاکی‌ها و ظلم‌ها گلوی انسان‌های بی‌گناه و مبارز را فشرده و فریاد آنها را به آسمان بلند کرده است. زمانی اجساد هواداران اسپارتاکوس در بالای دارها به رقص درآمده‌اند، در قرون وسطی که به قرن سیاه معروف شده است در دوران تفتیش عقاید بشریت صدها هزار قربانی داد. گروه‌گروه انسان‌های بی‌گناه در آتش سوزانده شدند و در عصری نزدیک‌تر به ما شکنجه‌گاه‌های مدرن و کوره‌های آدم‌سوزی میلیون‌ها انسان دیگر را به کام مرگ کشاند.

روبلس برای نوشتن مونسرّا از تاریخ فقط یک انگیزه، یک دکور و یک نوع رنگ‌آمیزی را وام گرفته است.

امانوئل روبلس که عضو آکادمی گنکور، فرانسه بود در ۲۲ فوریه سال ۱۹۹۵ میلادی در سن ۸۵ سالگی در پاریس چشم از جهان فروبست. در مراسم خاکسپاری او اعضای آکادمی گنکور و جمعی از نویسندگان و دوستداران او حضور داشتند و در رسانه‌های همگانی بارها از او تجلیل به‌عمل آمد.

خواندن کتاب مونسرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران مطالعهٔ نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مونسرا

«[افسران اسپانیایی مُلبّس به اونیفورم‌های جنگی به رنگ آبی و سیاه، شلوار خاکستری و چکمه به پا روی صحنه‌اند و با هیجان بحث می‌کنند]

زوآزولا: باز هم موفق به فرار شد.

مورالس: این دفعه حتماً خیانتی در کار است.

زوآزولا: به او خبر داده‌اند. من که باور نمی‌کنم یک اتفاق یا معجزه‌ای رخ داده باشد.

آنتونانزا: البته‌البته اتفاقی در بین نیست این قطعی است که به او خبر داده‌اند به عقیده من موقعی که ایزکویردو دیشب نقشه کار خودش را روی میز ژنرال پهن کرد و آشکارا همه چیز را شرح داد مرتکب یک بی‌احتیاطی بزرگ شد.

زوآزولا: او خود مثل پلنگ می‌غرد و از شدت خشم دیوانه شده است.

مورالس: تقصیر خود او است. این بار دوم است که ایزکویردو تصور می‌کند بولیوار را به چنگ آورده و در مشت خود دارد و او مثل ماهی از دستش می‌لغزد و فرار می‌کند. ایزکویردو باید بیشتر احتیاط به‌خرج می‌داد.

زوآزولا: [روشن] آن‌چه مسلم است دیشب بولیوار در پناهگاه خودش خبردار شده است که ایزکویردو دم‌دمای صبح برای اسیر کردنش آن‌جا است. این خبررسانی ممکن است فقط کار یکی از آنهایی باشد که در جلسه دیشب حضور داشتند. پس باید نتیجه گرفت که بین اعضای ستاد خائن وجود دارد.

مورالس: من هم دارم به همین نتیجه می‌رسم. به‌هرحال اگر بولیوار از خطوط محاصره ما عبور کند و به طرفدارانش ملحق شود...

آنتونانزا: دوباره جنگ آغاز می‌شود. چه خوب! من یکی ترجیح می‌دهم جنگ کنم تا این‌که این‌جا در این سرزمین نفرین‌شده مشغول چرت زدن باشم. بدبختانه این‌جا یک دختر خوشگل هم وجودش کیمیا است.

مورالس: مبالغه نکن یک دختر خوشگل هم وجودش کیمیا است. واقعه «سیکی زک» را فراموش کردی وقتی ما شهر را اشغال کردیم گروهان من همه آدم‌ها را کشت و فقط نوزده نفر زنده ماندند. نوزده زن و البته زن‌های جوان و خوش‌سیما. گرچه این امر برخلاف دستور ژنرال بود که گفته بود تمام مردم را بدون استثناء باید کشت و حتی یک بچه شیرخوار هم نباید زنده بماند. ما این دستور را ندیده گرفتیم. بین این نوزده نفر دخترهایی بود که از خوشگلی بی‌نظیر بودند.

زوآزولا: بله من خوب به‌خاطر دارم. البته این‌جا هم دختر خوشگل هست.

مورالس: دختری که من برای خودم جدا کردم تقریباً شانزده ساله بود نرم و لطیف مثل سینه کبوتر. نزدیکش که می‌شدی قطره‌قطره اشک می‌ریخت.

زوآزولا: خجالت بکش این جزئیات را تعریف نکن.

آنتونانزا: تو هنوز هم با آن دختره هستی؟

مورالس: نه جانم بعد از یکی از جنگ‌های سخت او را به پنج نفر از سربازهایم برای‌قدردانی از ابراز شجاعت فوق‌العاده‌شان در جنگ بخشیدم. هدیه بهتری نداشتم که تقدیم‌شان کنم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۲۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

حجم

۴۲۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۹ صفحه

قیمت:
۲۳,۵۰۰
تومان