کتاب خرگوش نفرین شده
معرفی کتاب خرگوش نفرین شده
کتاب خرگوش نفرین شده بهقلم بورا چانگ و ترجمهٔ الهام بصیرت اصفهانی را انتشارات دانشآفرین منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از ده داستان کرهای در ژانرهای ترکیبی علمیتخیلی و رئالیسم جادویی است.
درباره کتاب خرگوش نفرین شده
خرگوش نفرین شده مجموعهای شگفتانگیز و منحصربهفرد از ده داستان کوتاه کرهای است. در این مجموعه داستان، نویسنده آزاردهندهترین حقایق طبیعت انسان را در قالبی فانتزی و در عین حال واقعگرایانه روایت میکند. نویسنده تلاش کرده است با محو کردن خطوط بین رئالیسم جادویی، وحشت و علمی تخیلی، از عناصر خارقالعاده و سورئال برای پرداختن به وحشت و ظلمهای بسیار واقعی پدرسالاری و سرمایهداری در جامعهٔ مدرن استفاده کند و با بیانی نمادین و فضایی سرد و دلهرهآور و اندکی موهوم به چالشها و رنجهای انسان امروز بپردازد.
خواندن کتاب خرگوش نفرین شده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای کرهای با فضاهایی سوررئال و تلخ از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره بورا چانگ
بورا چانگ نویسنده داستان های علمی تخیلی و عموماً غیرواقعی است. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در مطالعات منطقه روسیه و اروپای شرقی از دانشگاه ییل و دکترای ادبیات اسلاو از دانشگاه ایندیانا است. کتاب مجموعه داستان «خرگوش نفرین شده» از آثار منتشر شده اوست که به چندین زبان نیز برگردانده شده است و در لیست نامزدهای نهایی برندهٔ جایزهٔ بودکر سال ۲۰۲۲ قرار گرفته است. او بهعنوان مترجم متون روسی و لهستانی به کرهای نیز فعالیت میکند.
بخشی از کتاب خرگوش نفرین شده
«زن می خواست سیفون دستشویی را بکشد.
«مامان؟»
به عقب برگشت یک سر از توالت بیرون آمده بود و او را صدا می زد.
«مامان؟»
مدتی او را نگاه کرد سپس سیفون را کشید سر در هجوم آب گم شد.
زن از دستشویی بیرون رفت.
چند روز بعد دوباره سر را در دستشویی دید.
«مامان؟»
می خواست دوباره سیفون را بکشد سر با ناراحتی گفت: «ن - نه یه.....لحظه.» دستش را به صندلی توالت تکیه داد و به سر داخل توالت نگاه کرد. بهتر بود که به جای سر او را موجودی مبهم شبیه یک سر نامید. اندازه اش تقریباً دو سوم سر یک بزرگسال بود و به یک تودهٔ خمیری زرد و خاکستری نامنظم با چند دسته موی خیس شباهت داشت. نه گوش داشت و نه ابرو دو شکاف چشمهایش آنقدر باریک بودند که زن نمیتوانست باز یا بسته بودن آنها را تشخیص دهد. بینیاش یک تودهٔ لهشدهٔ گوشت و دهانش شکافی بدون لب بود. این شکاف موقع صحبت کردن به طرز ناخوشایندی باز و بسته میشد. کلام کشدارش در ترکیب با بزاق دهانش صدایی شبیه غرق شدن ایجاد میکرد و درک آن را دشوار میساخت.
زن گفت: «تو دیگه چه جونوری هستی؟»
سر جواب داد: «اسم خودمو گذاشتم سر.»
زن گفت: «اینکه مشخصه. اما توی توالت من چه کار میکنی و چرا به من میگی مامان؟»
سر درحالیکه سعی میکرد با دهان بیلب خود صحبت کند با تقلا گفت: «بدن من با چیزهایی که توی توالت انداختی مثل مو و مدفوع و کاغذ توالتی که باهاش خودتو تمیز میکنی، ساخته شده.» زن عصبانی شد: «من تا حالا به موجودی مثل تو اجازه ندادم توی توالتم زندگی کنه و تو رو هم به دنیا نیاوردم پس دیگه به من نگو مامان. قبل از اینکه به سمپاش زنگ بزنم برو.»
سر با عجله اضافه کرد: «من چیز زیادی نمیخوام فقط میخوام مدفوعت رو توی توالت بریزی تا بتونم بدنم رو کامل کنم بعدش از اینجا میرم سراغ زندگی خودم پس لطفاً مثل همیشه از توالت استفاده کن.» زن با لحن سردی گفت: «این توالت منه پس مثل همیشه ازش استفاده میکنم اما نمیتونم تحمل کنم یه موجودی مثل تو توی توالت خونهم زندگی کنه کامل شدن بدن تو به من مربوط نیست به من ربطی نداره که تو داری چکار میکنی ازت ممنون میشم دیگه اینجا ظاهر نشی.» سر در توالت ناپدید شد.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۲ صفحه