کتاب دیگر پرندگان
معرفی کتاب دیگر پرندگان
کتاب دیگر پرندگان نوشتهٔ سارا ادیسون آلن و ترجمهٔ هاجر علیپور است و انتشارات میلکان آن را منتشر کرده است. دیگر پرندگان لذتبخش و پراحساس، سرشار از رئالیسم جادویی و لحظاتی از عشق واقعی است که در ذهنتان ماندگار میشود. سارا ادیسون به ما نشان میدهد که بین واقعیت و خیال، داستانهایی وجود دارد که به فوقالعادهترین شکل ممکن در جریاناند.
درباره کتاب دیگر پرندگان
شاید برایتان جالب باشد که دیگر پرندگان داستانی از دنیای جذاب رئالیسم جادویی است. بنابراین باید خودتان را برای خواندن یک داستان عاشقانهٔ پررمزوراز آماده کنید. کتاب دیگر پرندگان داستان زویی است که وقتی ۱۸ساله میشود تصمیم میگیرد به آپارتمانی برود که از مادرش به جا مانده و در آنجا زندگی کند. ورود زویی به این ساختمان و رویارویی او با ساکنانش ماجراهای جالب و اسرارآمیزی را رقم میزند. برای نمونه، دستهٔ پرندگان و سه روح نیز در این آپارتمان زندگی میکنند.
خواندن کتاب دیگر پرندگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهایی با ژانر رئالیسم جادویی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دیگر پرندگان
«کبوتر داشت در میزد.
زوئی حس میکرد تازه چند دقیقه است که بالاخره توانسته بخوابد. سعی کرد کبوتر را نادیده بگیرد؛ اما فایده نداشت. برعکس، صدای درزدن بلندتر شد. بالاخره از تخت بیرون آمد و به آنطرف سوئیت تاریک رفت. همین که درهای پردهدار را کنار زد، نور صبحگاهی اتاق را پر کرد و باعث شد چشمانش را ریز کند. حس کرد کبوتر از کنارش مثل برق گذشت.
دلاویسپها داشتند در باغ جیغجیغ میکردند، معلوم بود از چیزی ناراحت هستند. صدای آن پایین مثل یک جنگل استوایی بود. تعجبی نداشت که پرندهٔ خنگش مشتاق بیرون بود. کبوتر بهطرز شگفتانگیزی نمیتوانست در کار دیگران سرک نکشد!
صداهایی از پایین به گوش میرسید که تا حد زیادی با سروصدای دلاویسپها قاتی شده بود. زوئی داشت برمیگشت تا به بستر برود که صدای تقتق بیسیم پلیس هم به صدای جیکجیک پرندهها اضافه شد و باعث شد بایستد.
پلیس؟!
به بالکن رفت و به پایین نگاه کرد و دید دو مأمور پلیس روی ایوان لیزبت لایم مشغول صحبت تا فریزر هستند. دلاویسپها دوروبر آنها پرواز میکردند. چند پرنده روی شانهٔ فریزر نشسته بودند. یکی از آنها مثل کلاهی تزئینی روی سرش نشسته بود.
صدای جرینگجرینگی توجه زوئی را به خودش جلب کرد، زوئی سرش را برگرداند و دید یک مرد و یک زن برانکاردی خالی را از میان باغ هدایت میکنند. فریزر و مأموران پلیس کنار ایستادند تا آنها وارد آپارتمان لیزبت شوند. به نظر میرسید مأمورها از اینکه داخل میروند، آسودهخاطر شدهاند؛ چون این بهمعنای رهایی از دستهٔ پرندههای کوچکی بود که پشتسرشان بودند.
ابروهای زوئی از هراس به بالا جهید.
یعنی چه بر سر لیزبت لایم آمده است؟
زوئی بیدرنگ از پلههای بالکن پایین رفت؛ انگارنهانگار که همین چند لحظه پیش کبوتر را به فضولی متهم کرده بود.
زوئی به آخرین پله رسید و از کنارههای باغچه بهسمت آپارتمان لیزبت رفت. همین طور ریشهٔ ناخن انگشت شستش را میجوید و منتظر فریزر ماند.»
حجم
۲۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
نظرات کاربران
چقدر کتاب لذتبخشی بود. ازون کتابا که دوست نداری تموم شه.
به اونایی که به رئالیسم جادویی علاقهمند هستن پیشنهاد میکنم