کتاب روی پله های کنسرواتور
معرفی کتاب روی پله های کنسرواتور
کتاب الکترونیکی «روی پله های کنسرواتور» نوشتهٔ دونالد بارتلمی با ترجمهٔ شیوا مقانلو در نشر افق چاپ شده است. داستانهای مجموعهٔ روی پلههای کنسرواتور با زبانی استعاری و تصاویری قوی به بررسی موضوعاتی دغدغهانگیز میپردازند.
درباره کتاب روی پله های کنسرواتور
کتاب روی پلههای کنسرواتور مجموعهای از داستانهای کوتاه با ساختاری متفاوت و جسورانه است که شرایط و چالشهای جامعهٔ مدرن را منعکس میکند. نخستین جرقههای اینگونه داستانها ریشه در دامنهٔ متنوعی از رویکردهای آوانگارد هنری دارد که قبلاً در قرن بیستم به بالندگی رسیده بودند. به نظر میرسد این داستانها اکنون به جریان اصلی سوپرفیکشن عصر ما تبدیل شدهاند. داستانهای دونالد بارتلمی نیز اغلب به اندازهٔ داستانهای دیگران در این چارچوب جای میگیرند؛ علاوهبر این جای پای او به عنوان یک نابغهٔ بااستعداد، بیش از سایر نویسندگان خلاق در این حیطه محکم شده است. هرچند گاهی برقراری ارتباط با چنین آثاری دشوار مینماید اما کلید فهم مضمون آثار این نویسنده را میتوان در نگاه او به اضمحلال و تجزیهٔ اجتماعی یافت.
کتاب روی پله های کنسرواتور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به ادبیات معاصر و خوانندگانی که به دنبال داستانهایی با ساختار نوآورانه و موضوعات چالشبرانگیز هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب روی پله های کنسرواتور
«سرکار گروهبان گفت: «اونها به عنوان بخشی از مهمونی اون شب، مراسم خیلی جالبی، واقعاً جالبی روی تپهٔ کره برگزار کردند؛ همه به خط شده بودند و افسرشون سرهنگ پرتی ـ که من هم میشناختمش، مرد عاقل و جذابی بود ـ تا کمر لخت شده بود و مردهاش، یکییکی، از جلوش رد میشدند و روی سرش آب میریختند، هر کدومشون نصف فنجون. سرهنگ اونجا نشسته بود و اونها روی سرش آب میریختند، یکجور معنای مذهبی داشت. بودایی بودند، تمام گردان، کم و بیش ششصد مرد از جلوش رد شدند و روی سرش آب ریختند، یکجور دعای خیر یا همچین چیزی بود، فصل بهار هم بود. سرهنگ پرتی همیشه به من میگفت ـ البته انگلیسیش خیلی خوب نبود اما کلی بهتر از تایلندی من بود که اصلاً بلد نبودم ـ خلاصه همیشه عادت داشت به من بگه "گروهبان، من بعد از جنگ میآم پی.ایکس بزرگه. (اونها آمریکا رو اینجوری صدا میزدند؛ پی.ایکس بزرگه). میآم پی.ایکس بزرگه و با هم گلف بازی میکنیم." من حتی نمیدونستم که اونها توی تایلند بازی گلف هم دارند، اما از قرار اون یکی از گلفبازهای ماهر بود. شنیده بودم زمانی عضو تیم ملی المپیک گلفشون بوده. این هم که فکر کنیم تایلندیها تیم گلف داشتند عجیبه، اما اونها مردم جذاب و شگفتانگیزی بودند. پادوی ما کیم ـ ما چند تایی از این پادوهای کرهای داشتیم که چادر رو مرتب نگه میداشتند و اسلحهها رو پاک میکردند و لباس میشستند، تقریباً همه توی کره اسمشون یکجورهایی کیمه ـ خلاصه کیم از اولش با لشکر ما بود، سال پنجاه هم همراه لشکر ما بود، و وقتی که چینیها اومدند و ما رو با در کونی تا سئول عقب نشوندند، کیم هم زیر رگبار آتش کنار ما بود، در تمام طول عقبنشینی که شبانه هم انجام شد. بنابراین همه همیشه بهش خیلی احترام میگذاشتند، گر چه فقط یک مستخدم بود... به هر حال، اون به من گفته بود که سرهنگ پرتی یک قهرمان گلف ردهبالاست. اینطوری بود که فهمیدم.» »
حجم
۷۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۷۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه