کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه)
معرفی کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه)
کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه) نوشته فردریک پل اثر مشهور علمی - تخیلی است که در سال ۱۹۷۷ منتشر شد و جوایز متعددی از جمله جوایز هوگو و نبولا را به دست آورده است. این کتاب با ترجمهٔ سعید سیمرغ در انتشارات کتابسرای تندیس چاپ شده است. حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه) داستانی عمیق و پرماجرا از سفرهای فضایی و اکتشافات بشری را روایت میکند.
درباره کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه)
حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه) داستان رابینت باب برادهد را روایت میکند. او در دنیایی زندگی میکند که توسط اکتشافات بیگانگانی به نام هی چی تغییر کرده است. این بیگانگان قبل از ترک جهان، یک ایستگاه فضایی را بر جای گذاشتهاند که حاوی سفینههای فضایی پیشرفتهای است. این سفینهها میتوانند به مکانهای ناشناختهای در کهکشان سفر کنند و ممکن است برای کسانی که شجاعت استفاده از آنها را دارند، ثروت زیادی به ارمغان بیاورند یا آنها را به مرگ برسانند.
برادهد که زندگیاش با یکنواختی و بیهدفی همراه است، تصمیم میگیرد شانس خود را با استفاده از یکی از این سفینهها امتحان کند. با این حال، ماجراهای او بیشتر از یک ماجراجویی فضایی است؛ او باید با ترسها، امیدها و آسیبهای روانی خود نیز روبهرو شود.
فردریک پل با استفاده از ساختاری مبتکرانه، داستان را از طریق جلسات رواندرمانی برادهد با یک هوش مصنوعی به نام سیگموند روایت میکند. این ساختار به خواننده اجازه میدهد تا به عمق افکار و احساسات شخصیت اصلی دست یابد و بهطور همزمان با ماجراجوییهای فضایی او همراه شود.
کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه) هم به خاطر داستانپردازی جذاب و پرکشش و هم به دلیل تحلیلهای عمیق روانشناختی و فلسفی مورد تحسین قرار گرفته است. این کتاب یکی از نمونههای برجستهٔ داستانهای علمی - تخیلی است که توانسته است پس از گذشت دههها از زمان انتشارش، همچنان سرگرمکننده و در عین حال تفکربرانگیز باشد و خوانندگان جدیدی را نیز جذب کند.
کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای دوستداران داستانهای علمی - تخیلی و کسانی که از ماجراجوییهای فضایی و اکتشافات علمی لذت میبرند، مناسب است. همچنین، این اثر به افرادی که به کتابهایی با درونمایههای فلسفی و روانشناختی علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب حماسه هی چی (کتاب اول؛ دروازه)
«زیگفرید برای خودش چیزهایی میگوید ولی من گوش نمیکنم. در این فکرم که اصلاً چرا وقتم را با آمدن به اینجا تلف میکنم. اگر در دنیا کسی باشد که برای خوشحال بودن هر دلیل قابل تصوری داشته باشد، آن شخص منم. من پولدارم، خوشقیافهام، زیاد پیر نیستم و بههرحال از خدمات کامل پزشکی برخوردارم و میتوانم تا حدود پنجاه سال دیگر زندگی کنم، در شهر نیویورک و زیر حباب بزرگ زندگی میکنم، جایی که کسی نمیتواند از عهدهٔ پرداخت هزینههایش برآید مگر اینکه وضع مالی خوبی داشته و در کنارش بهنوعی آدم مشهور و محبوبی هم باشد. من یک آپارتمان تابستانی دارم که چشماندازی به دریای تاپان و پالیسِیدز دَم دارد. دخترها با دیدن سه دستبند من هوش از سرشان میپرد. روی زمین و نه حتی در نیویورک نمیتوانید گنجیابهای زیادی پیدا کنید، به همین دلیل همه دلشان میخواهد برایشان تعریف کنم اوضاع دور و بر سحابی اورایِن۳ یا ابر ماژلانی کوچک۴ چگونه است. (البته من به هیچکدام از این دو جا نرفتهام. تنها جای واقعاً جالبی که رفتهام، جایی است که دلم نمیخواهد دربارهاش حرف بزنم.) »
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه