
کتاب گم شهر
معرفی کتاب گم شهر
کتاب گمشهر نوشته حسین پورستار، یک رمان معاصر و ایرانی است که نشر کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. این رمان به سرگذشت مردی میپردازد که ناگهان خود را در شهری عجیب و ناشناخته مییابد؛ شهری که ساکنانش همگی گم شدهاند و میان بودن و نبودن معلق ماندهاند. رمان گمشهر با فضاسازی و پرداختن به مفاهیمی مانند هویت، فراموشی و تعلق، تجربهای تازه از مواجهه با گمشدگی و معنای زندگی را پیش روی ما قرار داده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گم شهر اثر حسین پورستار
کتاب گمشهر، رمانی معاصر و ایرانی است که مفاهیمی چون هویت، فراموشی، تعلق و سرنوشت را در بستری فراواقعگرایانه و نمادین بررسی کرده است. حسین پورستار در این اثر، شهری خیالی را خلق کرده که ساکنان آن همگی بهنوعی گم شدهاند؛ برخی در جنگها، برخی در فجایع طبیعی، برخی بهواسطهٔ بیماری یا فراموشی و برخی در ازدحام زندگی روزمره. ساختار کتاب حاضر بر پایهٔ روایت اولشخص و تجربههای ذهنی و عینی شخصیت اصلی بنا شده است. داستان با گمشدن مردی در پارک آغاز میشود و بهتدریج، جهان عجیب و قانونمند گمشهر را پیش چشم خواننده میگشاید؛ شهری که در آن، آدمها و حتی اشیا و پیامهای گمشده، جایی برای خود دارند. داستان با حرکت میان واقعیت و خیال، مرزهای زمان و مکان را درمینوردد و با معرفی شخصیتها و محلههای مختلف گمشهر، تصویری چندلایه از مفهوم گمشدگی و انتظار ارائه میدهد. این رمان با بهرهگیری از عناصر سبک رئالیسم جادویی و طنز تلخ، تجربهای دیگر از ادبیات معاصر فارسی را رقم زده است.
خلاصه داستان گم شهر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان با گمشدن مردی حدوداً ۴۰ساله در پارک آغاز میشود؛ مردی که ناگهان درمییابد نهتنها راه بازگشت به خانه را فراموش کرده، بلکه هیچ نشانی از گذشته و هویت خود به یاد نمیآورد. او با کمک مأمور پارک وارد شهری میشود که ساکنانش همگی گم شدهاند؛ شهری بیسایه، جایی میان بودن و نبودن که نامش گمشهر است. در این شهر، آدمها و اشیای گمشده از سراسر جهان گرد آمدهاند: قربانیان جنگها، فجایع طبیعی، بیماریها و حتی کسانی که در ازدحام زندگی روزمره ناپدید شدهاند. شخصیت اصلی در تلاش برای بازیابی هویت و گذشتهٔ خود، با آدمهای مختلفی روبهرو میشود؛ از پیرزنی که چندینبار گم شده تا مردی که در سانحهٔ هوایی ناپدید شده است. او بهتدریج درمییابد که بازگشت به زندگی قبلی، تنها زمانی ممکن است که یا خودش چیزی از گذشتهاش را به یاد بیاورد یا کسی در دنیای بیرون برای یافتنش تلاش کند. در این میان، آشنایی با دوستی قدیمی و کشف شغل و خانوادهٔ پیشینش، لایههای تازهای از هویت او را آشکار میکند. داستان با عبور از محلههای مختلف گمشهر و مواجهه با اشیا و پیامهای گمشده، به تأملی عمیق دربارهٔ معنای بودن، فراموشی و انتظار بدل میشود.
چرا باید کتاب گم شهر را بخوانیم؟
رمان حاضر با خلق فضایی فراواقعگرایانه و تلفیق عناصر رئالیسم جادویی با دغدغههای انسانی، تجربهای از مواجهه با مفهوم گمشدگی و هویت را پیش روی خواننده میگذارد. این کتاب نهتنها داستانی دربارهٔ فراموشی و جستوجوی گذشته است، بلکه بهواسطهٔ پرداختن به سرنوشت آدمها و اشیای گمشده، به پرسشهایی بنیادین دربارهٔ معنای زندگی، تعلق و انتظار میپردازد. این رمان امکان همذاتپنداری با شخصیت اصلی و دیگر ساکنان گمشهر را فراهم میکند. همچنین، طنز تلخ و نگاه انتقادی به تکرار، روزمرگی و بیهویتی، این اثر را به انتخابی قابلتأمل برای علاقهمندان به ادبیات معاصر و داستانهای فلسفی بدل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای فلسفی، داستانهای فراواقعگرایانه و آثاری که به موضوع هویت، فراموشی و معنای زندگی میپردازند، مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ تعلق، گمشدگی یا تجربهٔ بحرانهای هویتی دارند، میتوانند با فضای رمان گمشهر ارتباط برقرار کنند.
درباره حسین پورستار
حسین پورستار زادهٔ سال ۱۳۴۸ در تبریز، نویسنده و تهیهکننده و کارگردانی ایرانی است. او مدرک کارشناسیارشد ادبیات نمایشی خود را از پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران دریافت کرده است. حسین پورستار از چهرههای فعال در عرصهٔ تئاتر، سینما و ادبیات به شمار میآید که آثار متعددی ازجمله فیلم سینمایی، سریال و فیلم کوتاه در کارنامهٔ حرفهای خود دارد. نمایشنامهٔ او با عنوان «نجاری که در کمد عطسه کرد» در فهرست نامزدهای جشنوارهٔ تئاتر فجر قرار گرفته است. این نویسنده خود را دارای سه زیست هنری میداند؛ فیلم و تصویر، ادبیات، نگارش درام. او معتقد است که پشتوانهٔ سینماییاش به او در خلق فضاهای تصویری و شخصیتپردازی ادبی کمک شایانی کرده است. رمان «گمشهر» نوشتهٔ او است.
بخشی از کتاب گم شهر
«بیدار شد! نهمین بیدار شدن صبحگاهیاش در گمشهر بود. هر صبح وقتی بیدار میشد و میدید یک روز دیگر در این شهر ماندنی است، دلش میگرفت و سرش را با امورات روزانه گرم میکرد. خصوصاً که چوبخط ده روزهاش داشت پر میشد و به انتهای زمان طلایی میرسید؛ اما از دیروز، یک فکرِ بازیگوشِ جسورانه، توی کوچه پسکوچههای مغزش جست و خیز میکرد و درگیرش کرده بود. هنوز نمیدانست شدنی است یا نه، اما تصمیم داشت هر طور شده به دنبالش باشد و تحقیق اولیهای راجع به آن داشته باشد.
دیروز بعد از جدا شدن از مرد رومی، غم سنگینی روی دلش نشست. فکر کرد مرد رومی، میتواند تصویری از آینده او در سالهای بعدش باشد. از این تصویر بیزار بود! این که قرنها در اینجا گیر بیفتد و به این فکر کند که چند وقت پیش در پارک نشسته بود و پشمک خوردن دختر بچه شنل قرمزی را نگاه میکرد که گم شد و بعد یک نفر از قرنها بعد بیاید و مرد از او بپرسد بیرون چه خبر است؟ و شنیده که کلی چیزها تغییر پیدا کرده و او نیز پزش را بدهد که بله، همه چیز عوض شده و مثلاً خط هوایی بین کره زمین و مریخ برقرار شده است و مردم برای تعطیلات آخر هفته به بخش خوش آب و هوای مریخ میروند و در کازینوهای مریخ پول خرج میکنند و در دیسکوهاشان خوش میگذرانند و دوباره اول هفته به سرکار به زمین برمیگردند.»
حجم
۲۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۵۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه