کتاب شهدای لواسانات و شمیرانات
معرفی کتاب شهدای لواسانات و شمیرانات
کتاب شهدای لواسانات و شمیرانات نوشتهٔ امیر قاسمی فاخر است این کتاب را انتشارات نظری منتشر کرده است.
درباره کتاب شهدای لواسانات و شمیرانات
این کتاب به زندگی شهدای لواسانات و شمیرانات میپردازد. نسل جوان با شناختن زندگی شهدا میتواند رفتار آنان را الگوی خود قرار دهد و مسیر یک زندگی انقلابی را پیش بگیرد. این کتاب با معرفی چند تن از شهدا به نسل امروز کمک میکند نگاهش را به زندگی بازتر کند.
خواندن کتاب شهدای لواسانات و شمیرانات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شناخت زندگی شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شهدای لواسانات و شمیرانات
«فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس
مهدی همزمان با شروع جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی، داوطلبانه به جبهههای جنگ میشتابد و مدت شش ماه در جبهه غرب، در "سرپل ذهاب" به مقابله با دشمن بعثی میپردازد. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران در آمده و مدت چهار ماه بهعنوان محافظ بیت امام خمینی (ره) به خدمت مشغول میشود. در این باره مادرش میگوید: «مهدی یک شب با خوشحالی به منزل آمد و گفت: دیشب یکی از بچهها در بیت امام مشغول نگهبانی بود که امام سلاحش را گرفت و عبایش را به او داد و دو ساعت تمام در حیاط به نگهبانی پرداخت. پس از نگهبانی اسلحه را به آن پاسدار داد و به نماز شب مشغول شد. آن بنده خدا در حالی که اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود، به نماز ایستاد. بعدها فهمیدم که آن پاسدار خود مهدی بوده است».
خندان دوباره به جبهه باز میگردد و به جنگ مشغول میشود، اما هر از گاه که به مرخصی میرود، سری به بیت حضرت امام (ره) میزند و به زیارت ایشان میشتابد و پس از کسب روحیه، دوباره به جبهه باز میگردد.
او در طول خدمتش در جبهه، بهخاطر رشادت و لیاقتش به مدارج بالایی در مدیریت جنگ نایل میآید. او از بسیجی عادی رزمنده، به فرماندهی گردان و پس از آن به جانشینی تیپ ارتقا مییابد. خندان در جبهه غرب و در کردستان، چنان رشادت و شهامتی از خود بروز میدهد که لقب "شیر کوهستان" را دریافت میکند، بهطوریکه ضد انقلاب در کردستان برای سرش جایزه تعیین میکند. یکی از همرزمانش میگوید: «یکبار یک کرد آمد پیش مهدی و گفت: یک مطلبی میخواهم به شما بگویم و اعتراضی بکنم، اما قول بده که مرا نکشی. مهدی گفت نترس بگو. آن کرد پنجاه هزار تومان پول درآورد، روی میز گذاشت و گفت: این پول را به من دادهاند که تو را بکشم. مهدی سرش را روی میز گذاشت و گفت: من یک سر بیشتر ندارم و آن را هم در راه خدا میدهم. کرد گریه کرد و دست و صورت مهدی را غرق بوسه کر».
خندان در خرداد ماه سال ۱۳۶۱ همراه "حاج احمد متوسلیان" و دیگر رزمندگان به لبنان اعزام میشود و حدود چهار ماه در آنجا به فعالیت ضد صهیونیستی میپردازد.
خندان در جبهه بارها بر اثر تیر و ترکش زخمی میشود. یکبار به شدت از چند ناحیه زخم بر میدارد، بهطوریکه خانوادهاش امید سلامتی را از دست میدهند. مادرش میگوید: «یکبار خواب پریشان دیدم و خیلی نگران شدم. چند روز بعد مهدی را در خانه برادرم دیدم. بد جوری زخمی شده بود. هیکل درشتش مثل دوک شده بود. چشم و سرش بسته و کمر و دستش در گچ بود. یک چشمش از بین رفته و سرش شکافته بود. مهرههای کمرش انحراف برداشته و وضعش چنان ناجور بود که امیدی به زنده ماندنش نمیرفت.» اما خندان هنوز از این زخمهای سخت سلامت کامل نیافته، به جبهه باز میگردد. وقتی نیروهای تیپ او را با آن وضع در جبهه میبینند، روحیهشان دو چندان میشود. او در منطقه کردستان، علاوهبر مبارزات نظامی، به فعالیتهای عمرانی نیز میپردازد.
نحوه شهادت
شهید مهدی خندان، با لبی خندان و چهرهای گشاده، فجر آفاق را شکافت و به ضیافت کروبیان شتافت. او در روز ۲۸ آذر ۱۳۶۲، برابر با اربعین حسینی، در مرحله سوم عملیات "والفجر ۴"، در ارتفاعات "کانیمانگا"، هنگام عبور از میدان مین و سیم خاردار توسط گلوله تیر بار دشمن به فیض عظیم شهادت نایل آمد. چه مبارک تولدی و چه فرخنده شهادتی که از عاشورای حسینی تا اربعین حسینی، عشق و ایثار معنا مییابد و او در میان عشق و ایمان زاده شد و به شهادت رسید»
حجم
۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۲۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه