دانلود و خرید کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش پری سا شمس
تصویر جلد کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش

کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش

معرفی کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش

کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش به‌قلم پری سا شمس را انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است. این کتاب راوی داستان بچه‌کانگوروی باهوشی به نام رورو است که در کیسه‌اش عروسک‌هایی را حمل می‌کند و به بچه‌ها می‌فروشد.

درباره کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش

رورو، بچه‌کانگوروی کوچکی است که توی کیسه‌اش عروسک‌هایی را حمل می‌کند و به بچه‌ها می‌فروشد. او از بچگی پیش خانم کلاغ بزرگ شده و او را مثل مادرش دوست دارد. روزی از روزها رورو که مشغول گشت‌ زدن کنار جاده است، ماشینی را از دور می‌بیند و آرزو می‌کند که ای کاش در آن ماشین بچه‌هایی باشند تا او بتواند عروسک‌هایش را به آن‌ها بفروشد. اما آیا او موفق می‌شود یا ماجراهای دیگری در پیش است؟ کتاب را بخوانید تا متوجه شوید.

خواندن کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

بچه‌های ۸ تا ۱۱ سال از خواندن این کتاب با همراهی والدین و معلمانشان لذت می‌برند.

بخشی از کتاب بچه کانگوروی عروسک فروش 

«رورو یک پرش دیگر کرد و موهای خرگوشی نارنجی رنگش روی هوا بالا و پایین پرید. رورو راه نمی‌رفت با پاهای نازک و خیلی کوچکش می‌پرید درست مثل مادرش. رورو هیچ‌وقت مادرش را ندیده بود؛ یعنی دیده بود اما یادش نمی‌آمد. چون وقتی که هنوز خیلی کوچک بود یک روز ظهر که مادرش داشت مثل همیشه توی جاده بپربپر می‌کرد یک دسته پرستو را بالای سرش دید که داشتند پرواز می‌کردند. آن روز اول پاییز بود و باد خنکی میان برگ‌های سرو می‌پیچید. مادر رورو با دیدن پرستوهای مهاجر که می‌توانستند به سرزمین‌های بهاری بروند غمگین شد و آرزو کرد که او هم یک پرستو بشود. بعد از آن روز دیگر هیچ‌کس هیچ‌وقت مامان رورو را ندید. رورو برای همیشه ماند پیش خانم کلاغ با آن صدای جیغ جیغویش و با آن پیراهن بلند سیاهش که توی درزهایش سه تا ساس و دو تا کک و یک طایفه شپش زندگی می‌کردند. رورو یک پرش دیگر کرد تا به آخر جادهٔ سرو رسید. از اینجا به بعد سروها تمام می‌شدند و مسیر درختان غان شروع می‌شد. خانم کلاغ گفته بود که هیچ‌کس نباید به جادهٔ غان قدم بگذارد وگرنه خانم کلاغ جانورهای توی درزهای لباسش را روی کلهٔ آن بچهٔ بی‌ادب می‌ریزد تا تمام موهایش را بخورند. رورو موهای نارنجی رنگش را خیلی دوست داشت. از سمت جادهٔ غان یک ماشین آبی بزرگ می‌آمد. رورو خوشحال شد. دو تا عروسک از کیسهٔ دلش بیرون آورد و آن‌ها را روی هوا تکان داد و زیر لب گفت: «خدایا! تو ماشین یه بابا باشه که پنج تا بچه داره!» نگاهش به کیسه افتاد که فقط چهار تا عروسک دیگر داخلش بود. دلش از ترس مثل یک پرندهٔ اسیرشده تندوتند بال زد و گفت: «اشتباه کردم خدا جون! آقاهه چهارتا بچه داشته باشه اگر پنج‌تا بچه داشته باشه یکی‌شون بی‌عروسک می‌مونه و گریه می‌کنه.» 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۸ صفحه

حجم

۱۰٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۸ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
۵,۴۰۰
۷۰%
تومان