دانلود و خرید کتاب بچه ها آن انرایت ترجمه زهره خلیلی
تصویر جلد کتاب بچه ها

کتاب بچه ها

نویسنده:آن انرایت
انتشارات:نشر هنوز
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بچه ها

کتاب بچه ها نوشتهٔ آن انرایت و ترجمهٔ زهره خلیلی است. نشر هنوز این ناداستان در باب بچه و بچه‌داری را منتشر کرده است.

درباره کتاب بچه ها

کتاب بچه ها (Babies) شور، سردرگمی و سعادت بی‌حدوحصر نویسنده از تجربۀ بچه‌داری، از خستگی اوایل بارداری تا اولین لبخندها و شب‌های بیداری را شرح داده است. گفته شده است که همه، از والدین گرفته تا کسانی که اندکی کنجکاوند، می‌توانند از توصیفات بامزه، گویا و واقع‌بینانۀ آن انرایت (Anne Enright) دربارۀ بچه‌داری لذت ببرند. عنوان برخی از بخش‌های این ناداستان از نویسنده‌ای انگلیسی،  عبارت است از «نه ماه»، «وضع حمل»، «دیوار شیشه‌ای»، «دوران خواب دیدن» و «پند و اندرز».

در یک تقسیم‌بندی می‌توان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشته‌هایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق می‌شود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و به‌دلایلی دیگر شروع به نوشتن می‌کند. در مقابل، در نوشته‌های غیرواقعیت‌محور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز می‌زند و این گونه به‌عنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیت‌محور) طبقه‌بندی می‌شود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم هم‌نوعان است (البته نه به‌معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدف‌های دیگر ناداستان‌نویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمون‌های بی‌شماری می‌پردازد و فرم‌های گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی می‌تواند شامل این‌ها باشند: جستارها، زندگی‌نامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های علمی - آموزشی، گزارش‌های ویژه، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها، یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌ها، سندها، خاطره‌ها و نقدهای ادبی.

خواندن کتاب بچه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ناداستان معاصر انگلستان در باب بچه و بچه‌داری پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بچه ها

«وسط صبح است ــ وسط چه؟ وسط یک صبح معمولی با کارهایی مثل لباس درآوردن، لباس پوشاندن، ضدعفونی کردن، آماده کردن صبحانه، شیر دادن، تمیز کردن، غرغر کردن، لبخند زدن، به هم کوبیدن، دنبال کارد نان‌بری گشتن، از پله بالا رفتن، از پله افتادن ــ وسط بحران! بحرانی که به شیوۀ نظامی با آن کنار می‌آیم: پوشک را عوض می‌کنم، لباس‌زیر کثیف را درمی‌آورم، دست‌ها را می‌شویم، لباس تمیز پیدا می‌کنم، بچه را از پله دور می‌کنم، بچه را که برای بالا رفتن از پله گریه می‌کند آرام می‌کنم، لباس تنش می‌کنم، لباس‌زیر کثیفش را توی لگن خیس می‌کنم، دست‌هایم را می‌شویم، و بالاخره بیرون خانه‌ایم و توی صندلی ماشین و پیش به سوی سوپرمارکت، شعر «چشمک بزن ستاره» را می‌خوانم و یادم می‌افتد که درِ پشتی خانه را چارطاق باز گذاشته‌ام. بااحتیاط رانندگی می‌کنم. خورشید دارد می‌تابد. فکر می‌کنم وقتی بزرگ شد چه چیزهایی باید به او بگویم. در واقع فکر می‌کنم، اگر مُردم چه؟ اگر الان، به همین زودی‌ها، یا یک کم دیرتر، مُردم چه؟ بین بند اول شعر «چشمک بزن» و بند دوم آن با فکر تصادف ماشین و شیمی‌درمانی کلنجار می‌روم. به تکرار بند چهارم شعر که می‌رسم، می‌بینم روپوش مدرسه را خودش پوشیده و همین‌طور سر به هوا دارد بیرون خانه قدم می‌زند. توی این داستان خیالی پدرش ناپدید شده. او مانده و این دنیای پهناور، و من نمی‌توانم هیچ کمکی به او بکنم. دستم به او نمی‌رسد، نمی‌توانم با او حرف بزنم. باید برایش نامه بنویسم، اما چه باید بگویم؟

پارک می‌کنم. بچه را از توی صندلی‌اش بیرون می‌آورم، دنبال کلیدهایم می‌گردم و پیدای‌شان نمی‌کنم، بچه را برمی‌گردانم توی صندلی، کلیدها را پیدا می‌کنم، و دوباره بچه را از توی صندلی بیرون می‌آورم، درِ ماشین را قفل می‌کنم، و الی آخر. تا برسم به چرخ خریدْ بچه توی بغلم است (یعنی بگذارمش زمین؟ این چیه روی زمین، مدفوع سگ؟ اَه، کی فکرش را می‌کرد این همه مدفوع توی دنیا باشد)، افکار احمقانه را از سرم دور می‌کنم. آن‌ها فقط موضوعات بزرگ متافیزیکی‌اند که شیرجه می‌زنند توی دنیای کوچک دوست‌داشتنی ما. باید سعی کنم حد وسط را نگه دارم، متوسط زندگی کنم، متوسط فکر کنم. و به این ترتیب، در حالی که با یک دست بچه را توی چرخ نگه داشته‌ام از کنار قفسه‌های سوپرمارکت رد می‌شوم و یکی در میان خم می‌شوم تا موزهای نیم‌جویده‌ای را که هنوز پول آن‌ها را حساب نکرده‌ام، و او از پرت کردن‌شان توی سبد لذت می‌برد، از زمین جمع کنم. روی موضوعی ساده‌تر تمرکز می‌کنم: پند و اندرز. چه توصیه‌ای می‌توانی به بچه‌ات بکنی تا توی دنیا از او محافظت کند؟ منظورم توصیۀ متداول «با غریبه‌ها حرف نزن» نیست، بلکه چیزهایی است که فقط خودم بتوانم آن‌ها را بگویم. این امتیازی است که هر مادری می‌خواهد داشته باشد، چیزی از این قبیل که شخصیت مختص به خودش را نشان بدهد. البته قبول کنیم که معمولاً با نتایج ناگواری همراه است.

دم صندوق لبخند می‌زنم، بابت موز معذرت‌خواهی می‌کنم، و در حالی که برای دخترم این شعر را می‌خوانم «دوست داری یه سیب داشته باشی» تا توی چرخ‌دستی آرام بگیرد، با جدیت ذهن خالی‌ام را جست‌وجو می‌کنم؛ فقط یک جملۀ دهن‌پرکن به ذهنم می‌رسد: «از آن بترس که سر به تو دارد. آدم‌های نجیب و محجوب خودبزرگ‌بین‌تر از بقیه‌اند.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۸۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان