کتاب آوات توی قاب
معرفی کتاب آوات توی قاب
«آوات توی قاب» مجموعه داستانهای کوتاهی از نوشته نعیمه کرداوغلیآذر(-۱۳۵۹)، نویسنده معاصر ایرانی است.
در بخشی از داستان «آوات توی قاب» از این مجموعه میخوانیم:
جادههای پر از چاله و چوله را رد کرده بودیم. بیست سی کیلومتری مانده بود تا شهر، نیما میگفت: «آخه جا قحطی بود زدی کرمانشاه؟»
کتی تمام حواسش به جاده بود: «خودمانیم، راست میگه. عجب جرأتی داری؟ هی باید این راهها رو بری، بیای!»
دو طرف جاده پر از کوهها و صخرههایی بود که محکم ایستاده بودند، بیهیچ حرکتی. کتی توی آینه بود.
جاده ساکت بود و دراز. فقط صدای له شدن خاک و سنگریزههای روی آسفالت بود و صدای باد که ماشین تنش را پاره میکرد و پیش میرفت. کتی خودش را کشید نزدیک من و نیما: «گرسنهتان نیست؟»
نیما گفت: «گیرم که باشه؛ اینجا وسط دو تا کوه، رستوران از کجا گیر بیاریم؟»
هر کدام از صخرهها را که نگاه میکردی، شکل چیزی بود. گفتم: «غذا هست؛ فقط باید گرمش کنیم.»
نیما سرعتش را کم کرد و انداخت توی خاکی. جیغ سنگریزهها بلندتر شد و صدای باد خوابید و خاک از زمین بلند شد و ماشین ایستاد. از ماشین پیاده شدیم. نیما در صندوق عقب را بالا زده بود و داشت همان گوشهموشهها در دل یکی از آنهمه صخره، بساط پهن میکرد. کتی دهانش باز مانده بود و همینطور دور خودش میچرخید: «وای خدا، وحشتناکه. فکرشو کنین این زیر نشستیم داریم غذا میخوریم، یکهو صخرهی اون بالا ول شه و بیفته روی سرمان؛ چی میشه؟!»
نیما داشت توی صندوق عقب دنبال چیزی میگشت و نمیدید انگار.
«هیچی غذا زهرمارمون میشه.»
کتی روی پتو دراز کشیده بود و کوه آنطرف جاده را تماشا میکرد. توی جاده هیچ ماشینی نبود. خوب که گوش میدادی، انگار صدای گریهی بچه میآمد، صدای زنگوله، صدای بعبع گله، گفتم: «یه صدایی نمیشنوین؟!»
حجم
۵۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۵۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
نظرات کاربران
امروز این کتابو برای تولدم هدیه گرفتم. با توجه به اینکه دوست داستاننویسم بهم هدیه داده، پس بهنظر کتاب خوبیه. هنوز نخوندمش. هر موقع خوندم حتماً نظرمو در موردش مینویسم.