دانلود و خرید کتاب بت دوره گرد مرجان بصیری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب بت دوره گرد

کتاب بت دوره گرد

نویسنده:مرجان بصیری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بت دوره گرد

کتاب بت دوره گرد نوشتهٔ مرجان بصیری است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب بت دوره گرد

مرجان بصیری در کتاب بت دوره گرد داستان نابودی انسان معاصر را در برابر هجوم بی‌امان خاطرات روایت کرده است. حوادثی واقعی، چه در گذشته‌های دور و چه نزدیک، همچون گردبادی زندگی انسان امروزی را به این سو و آن سو می‌کشاند. در این کتاب، خواننده شاهد نبرد میان انسان و ذهن اوست. از یک سو، تلاش فردی برای رهایی از گرداب خاطرات ایام از دست رفته را می‌بینیم و از سوی دیگر، واکنش شخصیت‌هایی را که هر کدام با دیدگاه، اندیشه و احساسات خاص خود در این ماجرا درگیر شده‌اند، مشاهده می‌کنیم. گویی تمام انسان‌های گذشته، حال و آینده در کره زمین در تمام تجربه‌ها با یکدیگر شریک هستند. مرجان بصیری پیش از این در سال ۱۳۸۷ مجموعه داستان «شهر یک نفره» را نوشت و حالا با این رمان، خود را در معرض قضاوت خوانندگان قرار داده است.

خواندن کتاب بت دوره گرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بت دوره گرد

«هیچ کس چیزی نگفت. در را بستم و از خانه دور شدم. تند رفتم. رفتم توی پارک. خلوت بود. نشستم روی نیمکت. سینه‌ام می‌سوخت. گلویم هم می‌سوخت. سنگین شده بودم. دلم می‌خواست چاق نبودم. دلم خواست همین لحظه یکباره لاغر شوم. مثل نی. به همان باریکی و توخالی‌ای که وقتی توی آب است می‌توانی داخلش فوت کنی و آب قل‌قل صدا کند. چشم‌هام سوخت و تپید و یکباره گریه کردم. بلند. ته گلویم مثل قل‌قل کردن آب صدا می‌داد.

همین روز بود. هوا همین‌طور خنک، اما نه سرد. با بادی ملایم، بوی درخت‌ها. میان زمستان اما انگار ابتدای بهار. جمعه بود. اما نه دلگیر. راه می‌رفتیم. خیابان خلوت بود. سر و صدا کم بود. کلی باید می‌رفتیم تا یک یا چند نفر از دور پیداشان می‌شد. می‌آمدند از کنارمان رد می‌شدند. خود را کنار می‌کشیدیم. باز به هم نزدیک می‌شدیم. جمعه بود. روزی مثل امروز. جمعه بود. هوا بهاری...

بی‌نشانی، بی‌شماره تلفن. به همه جا سر می‌کشم. به تمام آشناها التماس می‌کنم. یادشان رفته، یا اگر به یادش بیاورند آن‌ها هم مثل من گمش کرده‌اند. از صد کوچه رد می‌شوم. به کارمندان امور دفتری دانشگاه اصرار می‌کنم. نشانی، تلفن. هر دو قدیمی است. دیگر توی آن خانه نیست. دیگر پشت آن خط تلفن نیست. شاید بشود به پلیس گفت. شاید پلیس پیداش کند. یکراست بیاوردش پیش من. تا حرف بزنم. تا به جای این همه آدم به او اصرار کنم. از او خواهش کنم. باید حرف بزنم. انگار همه جا دنبالم می‌آید. پشت سرم. اما نیست. می‌دانم حتما نگاهم می‌کند. حتما می‌بیندم که چطور دارم دربه‌در دنبالش می‌گردم. حتما خودش هم منتظر است. پشت دری منتظر ایستاده. تا سر برسم، بغلش کنم و التماسش کنم ببخشدم. همین‌جاهاست. اگر خوب نگاه کنم. اگر خوب بگردم...

توی ماشین گیر کرده بودیم. خودمان را پرت کردیم بیرون. او هنوز نشسته بود. داد می‌کشید. می‌گفت پایم گیر کرده به جایی از صندلی. نمی‌دانستیم چگونه. نمی‌فهمیدیم. ماشین روشن بود. نفس می‌کشید. ناله می‌کرد. صداها درهم بود. بلند بود. وحشی بود. جیغ می‌کشیدیم. جیغ می‌کشید. پدر داد می‌زد بیا بیرون. گریه می‌کردیم. میان فریادهاش گریه می‌کرد. پخش ماشین هنوز روشن بود. صدایی مثل جمع شدن نوار. درهم پیچیدن و کش آمدن آهنگ. گفتند نمی‌شود. گفتند باید پایش را قطع کرد. داد می‌زد نه. نمی‌خواهم. نمی‌گذارم. فریاد می‌کشیدیم می‌میری. می‌گفت نه. نمی‌گذارم. ماشین مچاله بود. اما هنوز جان داشت. نزدیک نمی‌شدیم. گفتند باید پا را قطع کرد. پدر جلو رفت. گفت من می‌کنم. داد زد که نه. نمی‌خواهم. نمی‌خواهم. پدر دور شد. دست‌هاش از هم باز، چشم‌هاش خیس و صورتش سرخ بود. ماشین می‌لرزید. عربده می‌کشید. تا به یک ثانیه تمام شد. ماشین گر گرفت. مثل یک تکه دستمال‌کاغذی. صداها سوخت و دود شد. دود غلیظ و بدبو راه گرفت به آسمان. فریاد کشیدیم. ماشین می‌سوخت. پدر نشست روی آسفالت. ما ایستاده بودیم. همه کنار رفتند. ما تکان نخوردیم...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۹ صفحه

حجم

۱۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۹ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان