کتاب سه روز و یک زندگی
معرفی کتاب سه روز و یک زندگی
کتاب سه روز و یک زندگی نوشتهٔ پی یر لومتر و ترجمهٔ محمد نجابتی است. نشر قطره این رمان معاصر فرانسوی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب سه روز و یک زندگی
پی یر لومتر از مشهورترین جنایینویسان فرانسه است. هیچیک از رمانهای او از جایزه بینصیب نماندهاند. در بین آنها رمان «دیدار به قیامت» در سال ۲۰۱۳ برندهٔ جایزهٔ گنکور (مهمترین جایزهٔ ادبی فرانسه) شد و شهرت نویسنده را جهانی کرد. کتاب سه روز و یک زندگی که در سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شده، از سوی منتقدان به «جنایت و مکافات مدرن» ملقب شده است؛ نیز شخصیت اصلی این رمان را «راسکولنیکف قرن بیستویکم» نامیدهاند. داستان این رمان در سال ۱۹۹۹ میلادی شروع میشود. در شهر کوچک استانی باوال فرانسه، «آنتوان کورتین» دوازدهساله بهطور تصادفی پسر جوان همسایه را در جنگلهای نزدیک خانهٔ خود به قتل میرساند. او با وحشت، خود را از دید عموم پنهان میکند. تغییر رفتار آنتوان باعث شک کسی نمیشود. بیش از یک دهه بعد، آنتوان در پاریس زندگی میکند. او یک پزشک جوان است که با نامزد خود به آینده امیدوار است. در یک سفر نادر به خانهای که از آن متنفر است و از آن میترسد، میرود. در آن سفر آنتوان و نامزدش نطفهٔ فرزندی را به وجود میآورند که چند ماه بعد از حضور او باخبر میشوند. آنها در پاریس هستند که نامزد او اصرار دارد بهدلیل بارداربودنش بهسرعت ازدواج کنند. روزی پروندهٔ آن قتل دوباره باز شود و همهٔ ترسهای قدیم آنتوان باز میگردد. آیا او میتواند راز کهنهٔ خود را مدفون نگه دارد؟
خواندن کتاب سه روز و یک زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سه روز و یک زندگی
«امیلی برای مادر شدن زیاد از حد خودنمایی میکرد. شکمش را از عمد، انگار که نمادی از ثروت باشد، بیش از حد بیرون میداد، هر جا صف بود با لبخندی پیروزمندانه از کنار مردم میگذشت و در مغازهها درخواست میکرد برایش صندلی بگذارند تا بتواند بنشیند، از عمق سینه طوری آه میکشید که همه با دلواپسی نگاهش میکردند و آن وقت بود که سفرهٔ دلش را باز میکرد و جزئیات حاملگیاش را بدون تعارف موبهمو تعریف میکرد و از دردها، اسهال، تهوع و بیخوابیهایش میگفت؛ «فکر میکردم داره لگد میزنه، اما نفخ بود! آره، نفخ! آخه زمان حاملگی شکم تحت فشاره، حاملگی عجب مصیبتهایی داره، کمر آدم میشکنه (این عبارت را خیلی دوست داشت)، بههرحال بچه «میوهٔ زندگی» بهحساب میآد»، اگر حوصله داشت با لبخند حرف را به اینجا میکشاند که «برای یه زن زندگی دادن به یه بچه خیلی شیرینه». آنتوان اما غمگین بود.
پدر اوایل هیچ حسی به پسرش نداشت، نه دوستش داشت و نه از او متنفر بود، انگار اصلاً به زندگی او تعلق نداشت. امیلی و مادرش روز و شب با نوزاد بازی میکردند اما آنتوان بیاعتنا بود. انگار که بچه بچهٔ کس دیگری بود.
ماکسیم آهستهآهسته شروع به راه رفتن کرد، بعد حرف زد، باورش برای آنتوان سخت بود که قیافهٔ بچه اصلاً به خانوادهٔ موشوت نمیرفت. گاهی اوقات بچه را جزئی از وجود خود حس میکرد و قند در دلش آب میشد هرچند همیشه چنین احساسی را در دیگران به سُخره میگرفت.
شاید به این خاطر بچه را شبیه خودش میدید چون میخواست اینچنین باشد. تا مدتها جز نگاه کردنِ بچه کاری به کار او نداشت و نمیدانست رابطهشان به کجا خواهد انجامید.
کامیون از سر راه کنار رفت، آنتوان پا بر پدال گاز گذاشت و به راهش ادامه داد، وای، یک ساعت و نیم تأخیر، سالن انتظار حتماً از مریض پر شده بود. بد شد، مردم کلی معطل میشدند، البته دیر رسیدن کار همیشگیاش بود. آنتوان خیلی زود به پزشک معتمد بووالیها تبدیل شده بود. آخر مادرش را از قدیم میشناختند.
کنار ورودی نگهداشت، سوییچ را روی فرمان گذاشت و پیاده شد، تا جای ممکن سعی کرد زیر باران خیس نشود و سریع داخل ساختمان رفت. نمیخواست چند ساعت بیشتر آنجا بماند، بههرحال گفته بود میآید و به هر ترتیب خودش را رساند. «سلام دکتر، فکر کردیم دیگه نمیآین، کُتتون رو بدید آویزون کنم، طاقتش تموم شده دیگه، شما که میشناسینش.»
آری، دختر سریع بیطاقت میشد. وقتی آنتوان را در سالن دید خیره نگاهش کرد، «بهبه، رسیدن بهخیر...!»
مادموازل به سیویک سالگی رسیده بود اما چهل و پنج ساله به نظر میرسید. لاغریاش وحشتناک بود گرچه آنتوان میدانست مرگ تا دهها سال دیگر بر آن پوست و استخوان غلبه نخواهد کرد. اگر روزگاری آرزوی مردن میکرد دیگر از سرش پریده بود، مثل آنتوان که فکر فرار فراموشش شد.»
حجم
۱۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۱۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب در مورد کودکی است که در ۱۲ سالگی مرتکب قتل شده و بعد جایی پنهانش میکنه و از دید اون اضطراب و وحشت قتل ، عذاب وجدان رو شرح میده . در جریانی که پیش میره برای پیدا شدن
کتابی که نویسنده سعی کرده علیرغم ریتم کند داستان، اون رو با تکرار واگویههای ذهنی قاتل دوازده ساله هیجانانگیز کنه. و مشخصا شکست خورده.