دانلود و خرید کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد اریک امانوئل اشمیت ترجمه شهرزاد سلحشور
تصویر جلد کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد

کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد

کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد نوشتهٔ امانوئل اشمیت و ترجمهٔ شهرزاد سلحشور است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی داستانی که اشاره به ذن بودایی دارد.

درباره کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد

کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد، داستان زندگی نوجوانی دست‌فروش به نام «یون» و ارتباطش با رهگذری به نام «شومینتسو» را روایت می‌کند. یون، هیکلی لاغر و نحیف دارد و شومینتسو رهگذری است که هر روز با دیدن یون این جمله را تکرار می‌کند که «در وجودت یک گنده می‌بینم». یون با شنیدن این جمله عصبانی می‌شود، ولی سرانجام شومینتسو موفق می‌شود با آموزش آیین بودایی ذن و فن مراقبه به یون، اراده‌ٔ او را تقویت کند که منجر به کسب پیروزی‌های بسیار در مسابقات سومویی می‌شود. یون در این مدت تجربه‌های متعددی به دست می‌آورد که مهم‌ترین آن، اعتقاد به معنویات و در نتیجه اراده‌ٔ قوی برای رسیدن به خواسته‌هایش است. اریک امانوئل اشمیت در این رمانش تلاش می‌کند بگوید که همهٔ حکایت‌های ساده و درعین‌حال عمیق، یک هدف را دنبال می‌کنند؛ اینکه وجود آسمان را لمس کنیم؛ آسمانی دور از توهمات خرافی، اما چیزی ورای مرئی و عقلانی؛ فضایی که انسان قادر نیست کامل بر آن مسلط باشد، اما می‌تواند درون آن را درون خود بسازد.

خواندن کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت، نمایش‌نامه‌نویس، داستان‌نویس، رمان‌نویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی، طی حدود ۱۰ سال به‌صورت یکی از پرخواننده‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان دنیا درآمد، آثارش به ۴۰ زبان برگردانده شد و نمایش‌نامه‌هایش در بیش از ۵۰ کشور به‌طور منظم به صحنه رفت. او تحسین‌شدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم درآمده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومه‌ای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در ۹سالگی به آموختن پیانو پرداخت. ابتدا مایل بود آهنگساز شود، اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد.

پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق می‌شود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه می‌پردازد و پایان‌نامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» می‌نویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان «دیدرو و فلسفۀ اغوا» منتشر می‌شود. اشمیت چندین‌سال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. فیلسوف به نویسنده تبدیل می‌شود؛ نویسنده‌ای که مدام اسطوره‌ها و حکایات بنیان‌گذار را جذب می‌کند تا با خلاقیت خستگی‌ناپذیر خود آن‌ها را از نو بتند. در سال‌های دهۀ ۱۹۹۰، نمایش‌نامه‌هایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبه‌رو می‌شود. «شب والونی» که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه می‌شود؛ سپس «مهمان ناخوانده» در ۱۹۹۳، ۳ جایزه از جوایز مولیر را نصیب او می‌کند. از آن پس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها می‌کند و تمام‌وکمال به کار نگارش می‌پردازد. در ۱۹۹۵، «گلدن جو» و در ۱۹۹۶، «دگرگونه‌های معمایی» را می‌آفریند. چند ماه بعد، یک تک‌گویی دربارۀ آیین بودا انتشار می‌یابد با عنوان «میلارِپا» که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس به نمایش در می‌آید. همین متن است که اشمیت را به فکر می‌اندازد تا دورۀ حکایت‌هایش را دربارۀ ادیان آغاز کند که بعداً به دورۀ «نادیدنی‌ها» شهرت می‌یابد.

فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً هم‌زمان در فرانسه و آلمان به نمایش درمی‌آید. «مهمانسرای دو دنیا» در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی به‌روی صحنه می‌ماند. «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستین‌بار اجرا می‌شود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون به اجرا درمی‌آید. در ۲۰۰۴ فیلمی بر اساس آن ساخته می‌شود با شرکت «عمر شریف» که تندیس سزار بهترین بازی را برایش به ارمغان می‌آورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنی‌ها، نوبت به سومی می‌رسد با عنوان «اسکار و بانوی گلی‌پوش» که در فوریۀ ۲۰۰۳ با اقبالی گسترده روبه‌رو می‌شود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستین‌بار نمایشنامهٔ «خرده‌جنایت‌های زناشویی» اجرا می‌شود و چندین‌ماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه می‌ماند.

اشمیت در همان ایام به نگارش رمان می‌پردازد و در ۱۹۹۵ «فرقۀ خودبینان» را منتشر می‌کند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، «انجیل به‌روایت پیلاطس»، جایگاه او را به‌عنوان رمان‌نویس تثبیت می‌کند. از آن پس، هر رمانی که منتشر می‌کند، هفته‌ها و ماه‌ها در فهرست پرفروش‌ترین رمان‌ها قرار می‌گیرد. در ۲۰۰۱، «سهم آن دیگری» را منتشر می‌کند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخه‌ای خیال‌پردازانه و هجایی دربارۀ اسطورۀ فاوستوس می‌نویسد با عنوان «آن‌گاه که یک اثر هنری بودم». حکایت‌های دورۀ نادیدنی‌ها، در کشورهای فرانسوی‌زبان و کشورهای دیگر با اقبال فراوان روبه‌رو شد؛ چه در کتاب‌فروشی‌ها و چه در صحنۀ نمایش. کتاب‌های «میلارِپا» در زمینۀ عرفان، «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» دربارۀ اسلام، «اسکار و بانوی گلی‌پوش» دربارۀ مسیحیت، «فرزند نوح» (۲۰۰۴) دربارۀ کلیمیت، «کشتی‌گیری که چاق نمی‌شد» (۲۰۰۹) دربارۀ ذنِ بودایی هستند.

از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور می‌دارد، با سیل جوایز روبه‌رو می‌شود؛ در همان سال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایش‌هایش به او اهدا می‌کند؛ در ۲۰۰۴ جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ،‌ دویچِر بوخِرپرایس را برای حکایت «آقاابراهیم و گل‌های قرآن» و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندی‌ای که شوخ‌طبعی‌اش در وجود انسان‌ها پرورش می‌دهد» دریافت می‌کند. در همان پاییز ۲۰۰۴ مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتاب‌هایی که زندگی‌شان را تغییر داده‌اند» نام ببرند، «اسکار و بانوی گلی‌پوش» در کنار کتاب مقدس و کتاب‌های سه‌تفنگ‌دار و شازده‌کوچولو قرار می‌گیرد و این درمورد نویسنده‌ای در قید حیات جرو استثناهاست.

بخشی از کتاب کشتی گیری که چاق نمی شد

«یک روز شومینتسو درحالی‌که آه بلندی می‌کشید گفت:

ـ جون، فکرت خرابه. اولاً به‌خاطر اینکه زیاد فکر می‌کنی، دوم به‌خاطر اینکه به اندازهٔ کافی فکر نمی‌کنی.

ـ نمی‌فهمم. منظورت اینه که سیاه همون سفیده؟

ـ زیاد فکر می‌کنی چون افکارت بین تو و دنیا مداخله می‌کنند. بیشتر از اینکه ببینی وراجی می‌کنی. بیشتر از اینکه اتفاقات رو درک کنی عقاید عجولانه‌ات رو ابراز می‌کنی. به‌جای دیدن واقعیت‌هایی که واضح و آشکار هستند، اون‌ها رو از پشت عینک رنگی که روی دماغت زدی می‌بینی. بدون شک پشت شیشه‌های آبی دنیا آبیه و پشت زرد، زرده و پشت قرمز، ارغوانی، که بقیه رنگ‌ها رو می‌پوشونه. این تویی که درکت پایینه، چون فقط اون چیزی رو که می‌خوای می‌بینی، تعصب! یادت می‌آد. اولین مسابقهٔ سومو رو که دیدی باید به‌جای بی‌اعتنایی و تحقیر از بازی تحسین و تمجید می‌کردی.

ـ خیلی خوب. من زیاد فکر می‌کنم، حالا چطوری می‌تونی ثابت کنی که به اندازهٔ کافی فکر نمی‌کنم.

ـ به اندازهٔ کافی فکر نمی‌کنی چون دست‌فروشی می‌کنی و جاهای عمومی و معمولی می‌ری و کارهای تکراری می‌کنی و عقاید پیش‌پاافتاده‌ای برات واقعی هستند که هیچ تفکری روشون نیست. یه طوطی زندانی تو قفس تعصباتت. به اندازهٔ کافی فکر نمی‌کنی چون هیچ‌وقت به خودت فکر نمی‌کنی.

ـ مرسی. من خیلی به خودم اهمیت نمی‌دم. اما با این انتقادها راهی برای پیشرفت و بهتر شدن وجود نداره.

ـ جونِ عزیز، آرزوم این نیست که بهترین یا بدترین تصور رو در مورد خودت داشته باشی. آرزوم اینه که از سرزنش کردن خودت دست برداری و از دست خودت خلاص شی.

این از آن نوع نصیحت‌هایی بود که فراموشش می‌کردم. فقط می‌شنیدم: «می‌خوام از سرم بازت کنم.» و این غمگین و ناراحتم می‌کرد.

بعد از نُه ماه نتیجه گرفتم: سایز لازم برای سوموکار شدن را دارم یا نه! ـ باید شصت و پنج کیلو را رد می‌کردم ـ از حداقلِ لازم خیلی دور بودم. بیست کیلو کم داشتم.

وقتی هرکول آشوریو را دیدم، آب از لب‌ولوچه‌ام راه افتاد. چطوری می‌توانستم مثل او پنجاه کیلو اضافه‌وزن پیدا کنم؟ دلم نمی‌خواست این آدم‌گنده‌ها، این سگ‌های آبی، این غول‌هایی را که وزنشان بالای دویست کیلو بود ببینم. فکر می‌کردم این‌ها مال دنیای دیگری هستند. هیولاهای ماقبل تاریخ که در روزگار ما سرگردان‌اند. دایناسورها یا سوسمارهایی که با ما قرار ملاقات دارند. در عوض، وزنشان صد و پنجاه کیلو است. حتی صد. در واقع نود!

بعدازظهر یک روز یکشنبه، موقع خوردن عصرانه، وسایل کمی را که داشتم جمع کردم و در کوله‌پشتی‌ام ریختم. چکمه و کتم را پوشیدم و رفتم پیش شومینتسو.

ـ استاد شومینتسو ـ آن موقع مثل هم‌کلاسی‌هایم عادت کرده بودم که شومینتسو را با لقب استاد صدا کنم ـ می‌خواستم اعلام کنم از تمرین و مسابقات عقب می‌کشم. تنها چیزی که یاد گرفته‌ام اینه که موهام رو چطوری ببندم، تو چیزای دیگه زیر صفرم. من دارم می‌رم.

ـ می‌دونی چرا نتونستی چاق بشی؟

ـ یه جور بن‌بست فیزیولوژیکی. همه‌چی رو بالا می‌آرم. همهٔ غذا رو می‌سوزونم. یه نفرین ژنتیکی. یه کادوی کثیف از طرف پدر و مادرم. در واقع اون‌ها اشتباهات زیادی کردند، اول اینکه من رو به دنیا آوردند و دوم جسمی برام ساختند که هیچ مادهٔ غذایی رو جذب نمی‌کنه.»

معرفی نویسنده
عکس اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت

اریک امانوئل اشمیت یکی از پرخواننده‌ترین و برجسته‌ترین نویسندگان فرانسوی‌زبان در جهان به شمار می‌رود. نمایشنامه‌های متعدد او که مورد تحسین تماشاگران و منتقدان قرار گرفته‌اند، تاکنون برنده‌ی چندین جایزه مولیر و جایزه‌ی بزرگ تئاتر آکادمی فرانسه شده‌اند. کتاب‌های او اکنون به ۴۸ زبان ترجمه شده‌اند و نمایشنامه‌های او در بیش از ۵۰ کشور به طور مرتب روی صحنه اجرا می‌شوند. بر اساس آمارهای اخیر، او در حال حاضر نویسنده‌ای است که آثارش بیشترین آمار مطالعه را در مدارس و دانشگاه‌ها به دست آورده‌اند.

zoha.mc
۱۴۰۳/۰۴/۲۳

نسبت ب کتابای دیگه ی اشمیت خیلی ساده تره و میشه گفت داستان شبیه اینو زیاد شنیدیم ولی درکل میتونه برای افرادی ک تازه کتاب خوندنو شروع کردن مفید باشه چون مفهوم و نتیجه گیری قشنگی داره.

حجم

۴۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

حجم

۴۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۴,۵۰۰
۷۰%
تومان