کتاب ارثیه شوم
معرفی کتاب ارثیه شوم
کتاب ارثیه شوم نوشتهٔ آلیسون ویر و ترجمهٔ طاهره صدیقیان است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر انگلیسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب ارثیه شوم
کتاب ارثیه شوم (A dangerous inheritance) حاوی یک رمان معاصر و انگلیسی است که در آن با شخصیتی به نام «لیدی کاترین گری» آشنا و همراه میشوید. او هماکنون بیشتر از سهم خود طعم شوربختی را چشیده است. هشت سال پیش خواهر بزرگترش (لیدی جین گری) بهخاطر پذیرش غیرقانونی تاجوتختی که به او تعلق نداشت، گردن زده شد. اکنون بهخاطر عشق ممنوعه، خشم دخترعمهٔ باصلابت خود (ملکه الیزابت اول) را برانگیخته است. سرگذشت کاترین با داستان خویشاوند دور او (کیت پلانتاژست)، دختر حرامزادهٔ ریچارد سوم، در هم تنیده است. کیت پدرش را میپرستد، اما اوضاع دربار خوب نیست و خیلی زود شایعاتی به گوشش میرسد که تمام چیزهایی را که عزیز میداشت به خطر میاندازد. او نیز عاشق مردی میشود که برایش ممنوع شده است؛ سپس دربارهٔ سرنوشت پسرعموهایش، شاهزادگان زندانی در برج، جستوجویی را آغاز میکند که معلوم میشود کاری بسیار خطرناک بوده است. با «لیدی کاترین گری» همراه شوید در رمانی تاریخی به قلم آلیسون ویر.
خواندن کتاب ارثیه شوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ارثیه شوم
«جان توی نمازخانه منتظرش بود. کیت میتوانست از ورای نور ضعیفی که از تک چراغی بر روی محراب نور میافکند و حضور ابدی خداوند را نشان میداد، او را در میان سایهها ببیند. جان جلو آمد و دستانش را گرفت، بدون این که حرفی بزند به چشمانش نگاه کرد، سپس بازوانش به دور او حلقه شد.
انگشتانش را توی موهای او فرو برد و کنار گوشش گفت: «تو مطمئنی؟»
کیت زمزمه کرد: «هیچوقت بیشتر از حالا مطمئن نبودم. ولی ما که نمیتونیم اینجا با هم باشیم؟»
«نه، من جایی برای خودمون پیدا کردم.» به او لبخند زد: کیت عاشق لبخند او بود. لبخندی صادقانه و کودکانه که همیشه دل او را نرم میکرد.
جان دست او را بوسید و گفت: «قبل از این که بریم اونجا، عشق من، کاری هست که باید انجام بدم، یک کار مهم.»
کیت را به طرف محراب، با صلیب طلایی و مجسمهٔ مریم با کره و کودکش برد، در حالی که هنوز دستش را توی دست خود نگه داشته بود و به چشمانش نگاه میکرد کنار او ایستاد.
«گوش کن، کیت. من با تو پیمان میبندم. من، جان، در مقابل خداوند، تو، کاترین، را به همسری بر میگزینم، و سوگند میخورم همیشه دوستت بدارم، تا لحظهٔ مرگ، و بعد از آن.» کیت حیرتزده به او نگاه کرد و چشمانش پر از اشک شد، زیرا ابهت آن لحظه او را در خود غرق کرده بود.
جان گفت: «حالا نوبت توست، عزیزم...»
کیت سوگند خورد: «من، کاترین، در مقابل خداوند، ترا به شوهری بر میگزینم، و عهد میکنم ترا دوست بدارم، تا لحظهٔ مرگ و بعد از آن.» کلمات محکم و واضح از دهانش بیرون میآمدند، با اعتقاد بر این که، هرچه پیش آید، این پیمانِ واقعی ازدواج اوست، حتی بدون شاهد تا آن را اعتبار ببخشد.
سپس آنها، هنوز دست در دست، از نمازخانه بیرون خزیدند، از میان قصرِ به خواب رفته گذشتند و طول راهرویی تاریک و سنگی را پیمودند که فقط با یک مشعل رو به خاموشی بر روی دیوارکوب روشن میشد. در انتهای راهرو جان قفل دری را باز کرد و کیت را به درون اتاقی با اثاثیهٔ اندک برد که یک تختخواب سایباندار با پردههای سبز رنگ داشت. و بر روی آن تختخواب بود که آنها شب را با یکدیگر سپری کردند؛ و انگار خداوند فرشتگانش را فرستاده بود تا بر رویشان لبخند بزنند و پیوندشان را متبرک کنند.»
حجم
۶۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۷۴ صفحه
حجم
۶۳۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۷۴ صفحه