کتاب تحکیم پیوندهای مقدس
معرفی کتاب تحکیم پیوندهای مقدس
کتاب تحکیم پیوندهای مقدس نوشتهٔ مسعود عالی و ویراستهٔ فهیمه پوریا است و نشر معارف آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب تحکیم پیوندهای مقدس
کتاب تحکیم پیوندهای مقدس با توجه به آسیبهای خانواده در دوره آخرالزمان و حملات شیطان در آن زمان به چگونگی مقابله با آن آسیبها از راه تأکید اسلام بر پیوندها و تجمعهای مؤمنانه از قبیل نماز جماعت یا مجالس اهل بیت علیهم السلام در قالب آیات و روایات معصومین علیهم السلام پرداخته است.
برخی از مسائلی که در این کتاب مطرح شدهاند از این قرار است:
دجّال، ابزار شیطان
مگر قرآن کریم شیطان را ضعیف نشمرده؟
ضرورت توسل در آخرالزمان
نماز جماعت
مجلس دعا
سفرهٔ غذا
محکی برای ایمان
خدمتی شبانه از مرجع تقلید بزرگ
فروپاشی خانواده در غرب
اهمیت و ارزش ازدواج و تشکیل خانواده
خانه و خانواده، محل عبادت و ریاضت و تربیت
خودخواهی مهمترین عامل ناسازگاریها در خانه
فرزندان خوب، باقیاتصالحات والدین
رابطه با پدرومادر
چرا مستقیم از خدا نگیریم؟
حماسهٔ حسینی، زمینهساز ظهور
و ... .
خواندن کتاب تحکیم پیوندهای مقدس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ پدران و مادران و کسانی که قصد ازدواج دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تحکیم پیوندهای مقدس
«مردی به خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: «خدا به من دختری داد. با اصرار همسرم او را زنده نگه داشتیم و به رسم جاهلیت زندهبهگور نکردیم تا اینکه کمی بزرگ شد. او را به بیابان کنار چاهی بردم و در چاه انداختم. آخرین چیزی که از او میشنیدم این بود که من را صدا میزد و میگفت: "یا ابتا!" جبران این گناه و کفارهٔ آن چیست؟» پیامبر (ص) فرمود: «آیا مادرت زنده است؟» آن مرد گفت: «خیر.» پیامبر (ص) فرمود: «خالهات زنده است؟» او گفت: «بله.» حضرت فرمود: «به خالهات اکرام کن. او بهمنزلهٔ مادر توست و گناهت جبران میشود.»
در حدیث نورانی دیگری از پیامبر اکرم (ص) نقل شدهاست که فرمود: «إِذَا کنْتَ فِی صَلَاةِ التَّطَوُّعِ فَإِنْ دَعَاک وَالِدُک فَلَا تَقْطَعْهَا وَ إِنْ دَعَتْک وَالِدَتُک فَاقْطَعْهَا: اگر در نماز مستحبی بودی و پدرت صدایت زد، نمازت را قطع نکن. اما اگر مادرت تو را صدا زد، نمازت را قطع کن.»
همهٔ اینها نمونههای روایات بسیار زیادی هستند که نقش بیبدیل مادر و حق بزرگ او را بر گردن فرزندان نشان میدهند. مرحوم شیخ مرتضی انصاری (شیخ اعظم) یکی از عالمان بزرگ شیعه و فقهای تأثیرگذار بود که پس از رحلتش شاگردانش میگفتند: «علم او را شاگردش، میرزا حبیبالله رشتی، و سیاستش را شاگرد دیگرش، میرزای شیرازی، بهارث برد، ولی تقوایش را با خود به گور برد و کسی همسان او در ورع و تقوا نبود.» شیخ مادر پیر و متدینی داشت که از دزفول برای دیدن فرزندش - که اینک مرجع کل شیعه شده بود - و زیارت عتبات عراق، راهی نجف شد. وقتی زنان نجفی فهمیدند مادر شیخ انصاری به شهرشان آمدهاست، به دیدنش میآمدند و دست و صورت او را میبوسیدند.
شبی این پیرزن باصفا به فرزند باعظمتش گفت: «مرتضی، چرا این زنهای نجفی میآیند و اینقدر دست من را میبوسند؟» شیخ که نمیخواست بگوید این احترام بهخاطر اوست، گفت: «مادر جان، چون شما دائمالوضو و نورانی هستید، میآیند دست شما را میبوسند.» او گفت: «مرتضی، بسیاری از زنان دائمالوضو و نورانی هستند. چرا دست آنها را نمیبوسند؟» شیخ گفت: «مادر جان، شما اهل تهجد و نماز شب هستید، دست شما را میبوسند.» مادرش گفت: «مرتضی، خیلیها اهل تهجد و نماز شب هستند. چرا دست آنها را نمیبوسند؟» گفت: «مادر جان، شما اهل زیارت هستید. لذا دست شما را میبوسند.» گفت: «مرتضی، خیلیهای دیگر هم اهل زیارت هستند.» خلاصه، هرچه شیخ میگفت، این پیرزن جواب میداد. آخر شیخ مجبور شد بگوید «مادر جان، بهخاطر من، دست شما را میبوسند و به شما احترام میگذارند». این پیرزن متدین و مادر فهمیده برگشت و گفت: «مرتضی، مگر تو که هستی؟ مگر تو چه هستی؟ یکی از بندگان خدا هستی. خودت را گم نکنی!»»
حجم
۳۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۳۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه