دانلود و خرید کتاب هری پاتر و جام آتش جی. کی. رولینگ
تصویر جلد کتاب هری پاتر و جام آتش

کتاب هری پاتر و جام آتش

امتیاز:
۴.۱از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب هری پاتر و جام آتش

کتاب هری پاتر و جام آتش نوشتهٔ جی. کی. رولینگ و ترجمهٔ آرزو مقدس است و انتشارات پرتقال آن را منتشر کرده است. این کتاب چهارمین قسمت از هفت جلد کتاب‌های هری پاتر است. کتابی فانتزی و تخیلی که شخصیت اصلی آن پسری یازده‌ساله به نام هری است. این کتاب اولین بار در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و پس از آن دنیا با نام هری پاتر و داستان‌هایش آشنا شد.

درباره کتاب هری پاتر و جام آتش

تعطیلات تابستان است و هری پاتر به‌زودی چهارمین سال تحصیلش در مدرسه‌ٔ جادوآموزی و افسونگری هاگوارتز را آغاز خواهد کرد. هری روزها را به این امید می‌شمارد: می‌خواهد طلسم‌های جدید یاد بگیرد، کوییدیچ بازی کند و به قسمت‌های کشف‌نشده‌ٔ قلعه‌ٔ هاگوارتز سرک بکشد. اما باید احتیاط کند... خطرهای غیرمنتظره‌ای در کمین‌اند... وقایعی هولناک و مرگبار... عبور از سد اژدها و رویارویی با جادوگران تاریکی... و هری فقط با کمک دوستانش می‌تواند از آن‌ها جان به در ببرد.

در چهارمین سال تحصیل هری قرار است جام بزرگی بین مدارس بین‌المللی جادوگری برگزار شود. قهرمانان مدارس مختلف به هاگوارتز می‌آیند. یعنی نمایندهٔ هاگوارتز چه کسی است و با چه کسانی باید مبارزه کند؟ 

خواندن کتاب هری پاتر و جام آتش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای نوجوانان نوشته شده است، اما خواندن آن برای بزرگسالانی که هنوز هم دنیای جذاب فانتزی و تخیل برایشان زنده و پویاست خالی از لطف نیست. و اگر جزو افرادی هستید که نه دنیایی خیالی دارید و نه علاقه‌ای به داستان‌های تخیلی، باز هم پیشنهاد می‌کنیم این کتاب را بخوانید. همیشه برای اولین تجربه وقت هست.

درباره جی کی رولینگ

جوان رولینگ متولد ۳۱ ژوئیه ۱۹۶۵ است. خودش می‌گوید در محاصره کتاب‌ها بزرگ شد. او از کودکی علاقه به نوشتن داشت. اولین کتابش را وقتی فقط ۶ سالش بود نوشت. داستانی درباره یک خرگوش با نام «خرگوش» .

در یازده‌سالگی اولین رمانش را نوشت. داستانی در مورد هفت الماس نفرین‌شده و افرادی که آنها را داشتند.

جی کی رولینگ در دانشگاه اکستر تحصیل کرد. بعد از این‌که مدرک خود را از پاریس گرفت به لندن برگشت و در مشاغل مختلفی کار کرد. اما بالاخره روز رسیدن به رولینگ واقعی فرا رسید. روز انفجار ایده‌‎ای که جهانی شد.

همه ما، تأخیر قطار و انتظار برای رسیدن را تجربه کرده‌ایم. اما فقط یکی از ما انسان‌ها از این تأخیر بهترین استفاده را برد. رولینگ در قطاری نشسته بود که از منچستر به سمت کینگز کراس در حرکت بود. قطاری که هیچ‌وقت تصور نمی‌کرد تأخیرش باعث به وجود آمدن ایده‌ای جهانی در مغز نویسنده‌ای شود.

رولینگ در ۵ سال بعد، روی هفت کتاب دیگر و موضوعاتش کار کرد. با تمام ایده‌ها و یادداشت‌هایش عازم پرتغال شد تا زبان انگلیسی را تدریس کند. در سال ۱۹۹۲ با خوخه آرانتیس ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام جسیکا بود. اما ازدواج او در اواخر ۱۹۹۳ به پایان رسید و رولینگ به ریتانیا بازگشت.

زندگی او در بریتانیا به عنوان معلمی در ادینبورگ ادامه پیدا کرد. در کنار تدریس، به نوشتن داستان خود هم پرداخت و وقتی توانست آن را به سرانجام مطلوب برساند سه فصل را برای چند انتشارات فرستاد.

فقط یکی از آنها بود که در نامه‌ای خواست تا باقی داستان را هم بخواند. رولینگ می‌گوید این بهترین نامه‌ای بود که در زندگی‌ام دریافت کردم.

نام جی کی رولینگ هم ماجرای جالبی دارد. انتشارات از او خواست تا نام اصلی خود را از روی کتاب بردارد. به عقیده آنان پسران جوان و نوجوانی که مخاطب این کتاب بودند با دیدن نام یک زن ممکن بود اشتیاقی به خواندن کتاب پیدا نکنند.

(K) مخفف کاتلین، نام مادربزرگ پدری جوان بود. او این کلمه را به نام خود اضافه کرد و عنوان جی کی رولینگ روی کتاب‌های هری پاتر نقش بست.

جالب است بدانید که در سال ۲۰۰۷ نام رولینگ در بین پولدارترین زنان انگلیس نوشته شد. او رتبه سیزدهم را از آن خود کرد. رتبه‌ای که با نوشتن و خلق هری پاتر به دست آورده بود. 

بخشی از کتاب هری پاتر و جام آتش

«ساعت دوازده روز بعد، هری چمدانش را بسته بود. همهٔ وسایل مدرسه و ارزشمندترین دارایی‌هایش در آن چمدان بودند؛ شنل نهان‌سازی که از پدرش به ارث برده بود، جارویی که از سیریوس هدیه گرفته بود و نقشهٔ افسون‌شدهٔ هاگوارتز که فرِد و جرج ویزلی پارسال به او داده بودند. تمام خوراکی‌های داخل مخفیگاه زیر تختهٔ لق را خالی و همهٔ سوراخ‌سنبه‌های اتاقش را چندین بار وارسی کرده بود مبادا کتاب طلسم یا قلم‌پری جا مانده باشد. جدول روزشماری را هم که در انتظار فرارسیدن اول سپتامبر درست کرده بود و دوست داشت روزهای باقی‌مانده تا بازگشت به هاگوارتز را رویش خط بزند، از دیوار کَند.

حال‌وهوای خانهٔ پلاک چهار خیابان پریوت بسیار پرتنش بود. وعدهٔ آمدن گروهی جادوگر دم خانه، خانوادهٔ درزلی را حسابی نگران و عصبانی کرده بود. وقتی هری به عمو ورنون گفته بود خانوادهٔ ویزلی قرار است فردا ساعت پنج بیایند، عمو ورنون رسماً وحشت‌زده شده بود.

بی‌درنگ گفت: «امیدوارم به این جماعت گفته باشی درست‌وحسابی لباس بپوشن. من اون رخت‌ولباس‌هایی رو که شماها تنتون می‌کنین دیده‌ام. فقط همین‌قدر بگم که بهتره شعورشون برسه لباس عادی تنشون کنن.»

هری کمی از این بابت نگران شد. او قبلاً ندیده بود خانم و آقای ویزلی چیزی تنشان کنند که به‌نظر خانوادهٔ درزلی عادی باشد. ممکن بود فرزندانشان در طول تعطیلات لباس‌های ماگلی بپوشند، اما آقا و خانم ویزلی معمولاً رداهایی بلند می‌پوشیدند که هرکدام به‌نوعی کهنه و ژنده بودند. هری غصهٔ حرف همسایه‌ها را نمی‌خورد، فقط نگران بود اگر خانوادهٔ ویزلی با سرووضعی بیایند شبیه بدترین تصویری که خانوادهٔ درزلی از جادوگران در ذهن داشتند، برخورد خانوادهٔ درزلی تا چه حد بی‌ادبانه خواهد بود.»

Luminax
۱۴۰۲/۰۳/۲۱

امیدوار بودم که سانسور نداشته باشه، ولی خب ترجمه فوق‌العاده عالی و روانی داره. توصیه میکنم حتما بخونید. البته نسخه الکترونیکیش رو اونم با تخفیف، چون به نظر من ارزش نداره پول زیادی برای سانسور حروم بشه.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۳/۱۰

به به هری پاتر 💙💜 خب داستان هری پاتر رو که هممون میدونیم . و لازم به ذکر نیست . اما اگه نظر منو بخواید این کتابو بخونید ولی حتما فیلم های هری پاتر رو هم ببینید معرکه هست . و راستش

- بیشتر
🕊️📚kerm ketab
۱۴۰۲/۰۴/۲۱

مگه میشه هری پاتر خوب نباشه من پاترهدم بهتریننننن کتاب دنیا حتما حتما حتما بخونید مثل بقیه جلد هاش‌ عالیههه🦉✨⛓☄🧹🧹

Mehraban
۱۴۰۲/۰۶/۰۴

عالی بود. ترجمه خوبی داشت و حس خوندن دوباره هری پاتر و لذت بردن از تک تک لحظه های زندگی هری رو تو وجودم تداعی کرد⚡⚡⚡... جام آتش هم که واقعا فوق العاده است و هری رو از زاویه ای

- بیشتر
Ali Rahimi r
۱۴۰۲/۰۵/۲۸

بهترین ترجمه مجازی که از هری پاتر در دسترس است. وردنامه هم داره. عالی

محمد
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

خیلی خیلی خوب بود.

امیرحسین رئوف نیا
۱۴۰۲/۱۱/۱۹

ترجمه‌ی بسیار خوبی داره اما بعضی اسامی که قبلاً به شکل دیگری شناخته شده بودند دچار تغییر شدند که البته امری طبیعی هست ولی یک جور حس عجیبی به آدم میده به طور مثال چشم باباقوری به صورت چشم گَردون

- بیشتر
علی
۱۴۰۲/۰۷/۰۶

ترجمه فارسی عالی بود وِرد نامه هم داره.

محمد
۱۴۰۲/۰۳/۱۷

هری پاتر که خیلی جذابه ولی چرا عکس نداره این کتاب؟؟؟

hasti.heydari
۱۴۰۲/۱۲/۱۵

ترجمه خوبیه

تا چشم هری به جعبه‌ها افتاد، ترسید. نکند دوباره اسکروت‌های جدیدی از تخم درآمده باشند؟ اما وقتی به‌اندازه‌ای نزدیک شد که داخل جعبه‌ها را ببیند، چشمش افتاد به چند جانور سیاه پشمالو با پوزه‌های دراز. پنجه‌های جلویشان عجیب و مثل بیلچه تخت بود و سرشان را بالا گرفته بودند و با قیافه‌های مؤدب و متعجب از این‌همه توجه، رو به بچه‌های کلاس پلک می‌زدند. همهٔ بچه‌های کلاس که جمع شدند، هگرید گفت: «به این‌ها می‌گن نیفلِر. بیشتر توی معدن‌ها پیدا می‌شن. چیزهای برق‌برقی دوس دارن... ایناها، نیگا کنین.»
Mehraban
تا چشم سدریک به هری افتاد، خندید. «کارت عالی بود هری.» هری هم در جوابش خندید و گفت: «تو هم همین‌طور.»
Mehraban
آقای ویزلی که که جوش آورده بود، گفت: «حواست رو جمع کن داری با کی حرف می‌زنی ایموس! به‌نظرت احتمال داره هری پاتر نشان شوم رو ظاهر کنه؟»
Mehraban
هری فکر کرد بازگو کردن حرف پروفسور اسپراوت روشی بسیار ملاحظه‌کارانه برای سر حال آوردن نویل بوده است؛ خیلی کم پیش می‌آمد نویل از زبان دیگران بشنود که در کاری مهارت دارد. این از آن کارهایی بود که پروفسور لوپین می‌کرد.
Mehraban
کراوچ و فریادزنان گفت: «ارباب تاریکی دوباره برمی‌خیزه کراوچ! ما رو بنداز توی آزکابان. اونجا منتظر می‌مونیم! ارباب تاریکی دوباره برمی‌خیزه و آزادمون می‌کنه و پاداشی به ما می‌ده فراتر از اونچه نصیب هواداران دیگه‌ش می‌شه! فقط ما بهش وفادار موندیم! فقط ما سعی کردیم پیداش کنیم!»
طلا در مس
گفت: «مثل صدای کسی بود که داشتن شکنجه‌ش می‌کردن! باید در برابر نفرین شکنجه‌گر مقاومت کنی!» جرج گفت: «حرف بیخود نزن نویل. چنین کاری غیرقانونیه. نفرین شکنجه‌گر رو که روی شرکت‌کننده‌ها انجام نمی‌دن. به‌نظر من یه‌ذره مثل صدای آواز خوندن پرسی بود... شاید باید وقتی پرسی توی حمومه بهش حمله کنی هری.»
roshana
حتی اگر کارکاروف به او صفر داده بود هم برایش اهمیتی نداشت. همین که ران به‌خاطر او این‌قدر جوش آورده بود، به‌اندازهٔ صد امتیاز می‌ارزید. البته این را به ران نگفت، اما با قلبی سبک‌تر از باد هوا برگشت و از محوطه خارج شد.
امیرحسین رئوف نیا
هری با اخم‌های درهم گفت: «باید به‌جای تو با اسنیپ مصاحبه می‌کرد. اون با کمال میل تا می‌تونست ازم بد می‌گفت. پاتر از همون اول که پاش به مدرسه رسیده، همهٔ قانون‌ها رو زیر پا گذاشته...» ران و هرماینی خندیدند و هگرید گفت: «پس درباره‌ت همچین می‌گه، آره؟ خب حالا شاید چند باری یه‌ریزه پات رو کج گذاشته باشی هری، ولی واقعاً بچهٔ بدی که نیستی.» هری خندان گفت: «لطف داری هگرید.»
Mehraban
فرِد و جرج هم آمدند و سر میز او و هری و هرماینی نشستند. جرج پرسید: «پیگ‌ویجین رو بهمون قرض می‌دی ران؟» ران گفت: «نه، رفته نامه برسونه. حالا واسه چی؟» فرِد با مسخره‌بازی گفت: «چون جرج می‌خواد دعوتش کنه جشن یول.» جرج گفت: «چون ما هم می‌خوایم یه نامه بفرستیم دیگه خنگول جون.»
Mehraban
واقعاً شگفت‌انگیز بود که بینز می‌توانست واقعه‌ای وحشیانه و خون‌بار مثل شورش گابلین‌ها را هم طوری تعریف کند که به‌اندازهٔ گزارش پرسی دربارهٔ ضخامت کف دیگ‌ها خسته‌کننده شود.
Mehraban
هری خیلی بیشتر از همیشه بدن خودش را حس می‌کرد؛ حواسش به قلبش بود که تندتند در سینه می‌کوبید و انگشت‌هایش که از ترس گِزگِز می‌کردند... در عین حال، انگار از بدن خودش خارج شده بود، دیوارهای خیمه را از دور می‌دید و صدای جمعیت را از دوردست می‌شنید...
Mehraban
فرِد ویزلی بلند گفت: «شوخی می‌کنی!» فضای پرتنشی که با ورود مودی بر تالار حاکم شده بود، ناگهان از بین رفت. تقریباً همه زدند زیر خنده و دامبلدور هم با رضایت خندید. گفت: «شوخی نمی‌کنم آقای ویزلی، ولی خوب شد گفتی، چون تابستون یه جوک خیلی بامزه‌ای شنیدم. یه ترول، یه عفریته و یه لپرکان می‌رن توی یه...» پروفسور مک‌گانگال گلویش را با صدای بلند صاف کرد. دامبلدور گفت: «اممم... شاید الان وقتش نباشه... نه... چی می‌گفتم؟ آهان، بله. رقابت سه‌جادوگرون...
Mehraban
دین زیر لب گفت: «من هنوز هم نمی‌فهمم چی شد که شما دوتا با خوشگل‌ترین بچه‌های پایه‌مون می‌آین جشن.» ران نخ‌های سرآستینش را کشید و غمگین گفت: «بس که خفنیم.»
n.m90
دامبلدور فقط گفت: «همین‌جا می‌مونه مینروا، چون باید بفهمه. فهمیدن اولین قدم به‌سوی پذیرفتنه و فقط با پذیرش می‌شه بهبود یافت.
Fatemeh Najjar
صبح روز جمعه، ران طوری که انگار در آستانهٔ یورش بردن به قلعه‌ای شکست‌ناپذیر بودند، گفت: «هری... دیگه باید به هر جون‌کندنی که هست قال قضیه رو بکنیم. امشب که برگشتیم اتاق نشیمن، جفتمون باید یکی رو دعوت کرده باشیم... قبول؟» هری گفت: «اممم... باشه.»
Mehraban
دو طلسم باهم ترکیب شدند و کاری را کردند که از یک طلسم برنیامده بود...
Mehraban
کرام داشت به هرماینی می‌گفت: «خب ما هم یه قالعه داریم، آلباته به بزرگی اینجا نیست و فکر ناکنم این‌قدر هم راحت باشه. قالعه‌مون چهار طاباقه بیشتار نیست و فقط برای کارهای جادویی آتش روشن می‌کنیم. ولی محوطه‌مون حتی از مال اینجا هم بزرگ‌تره؛ آلباته زمستون‌ها هاوا زیاد روشن نمی‌مونه و برای هامین هم نمی‌تونیم از فضای بازمون زیاد استفاده کنیم. اما تابستون‌ها هر روز پرواز می‌کنیم و از روی دریاچه‌ها و کوه‌ها رد می‌شیم...» کارکاروف
n.m90
هری و ران یک‌صدا گفتند: «نه.»
roshana
شیمس خوابالود پرسید: «کسی بهت حمله کرده هری؟»
roshana
وقتی بهترین دوست آدم هرماینی باشد، خیلی کمتر می‌خندد
roshana

حجم

۶۵۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

حجم

۶۵۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۰۸ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۵۰%
تومان