کتاب مجمع الجزایر اوریون
معرفی کتاب مجمع الجزایر اوریون
کتاب مجمع الجزایر اوریون نوشتهٔ رویا دستغیب است و نشر افق آن را منتشر کرده است. دستغیب در این رمان، سرزمینی میان هست و نیست خلق کرده است. در مجمع الجزایر اوریون مرزهای مکان و زمان در هم میشکند و در فضایی سورئالیستی و لغزان میان واقعیت و رویا، گذشته هولناک آدمهای داستان از زندگی اکنونشان سربرمیآورد.
درباره کتاب مجمع الجزایر اوریون
در رمان مجمع الجزایر اوریون مسافر داستان که روزنامهنگار است از سفرش به مجمعالجزایر اوریون بازگشته، ناکجاآبادی که در دل اقیانوس است. اما فاجعه ای رخ داده، دختر راهنما ناپدید شده و خبری از او نیست، دختری که او را به این سفر عجیب تشویق کرده بود، آن هم غیرقانونی و شبانه!
رمان مجمع الجزایر اوریون ۳۵ فصل دارد.
مجمع الجزایر اوریون رمانی متفاوت دربارهٔ زمان، مکان، گذشته و حال و عدم قطعیت در همهٔ اینهاست؛ مکانی که روی نقشه نیست، اما نویسنده آن را به تمامی ساخته است؛ زمان که بهنوعی جهان آخرالزمانی را به خاطر متبادر میکند؛ گذشتهای که واکاوی دقیق آن میتواند نقش همهٔ ما را تغییر دهد و شخصیتهایی که پیوسته در حال سفر هستند. رویا دستغیب دیدگاهی فلسفی نسبت به انسان و هویت انسان دارد، اما بدون اینکه بخواهد اندیشهای فلسفی را متذکر شود، جهانی بدون مرز میسازد و واقعیت تقلیل داده شده بهواسطه اسامی و اشیاء را به چالش میکشد.
خواندن کتاب مجمع الجزایر اوریون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
درباره رویا دستغیب
رویا دستغیب متولد ۱۳۳۸، در سالهای اخیر به کار و مطالعه بر روی فلسفه معاصر، نقد ادبی و مقالهنویسی در نشریات مختلف مشغول بوده است.
بخشی از کتاب مجمع الجزایر اوریون
«نشسته پشت میز تحریر. نور تیز چراغ مطالعه او را مثل مجسمهای مرمرین، از تاریکروشنای اتاق کنده است. من به تاریکترین گوشهٔ اتاق چسبیدهام. پوستهٔ سختم را شکافتهام و بیرون آمدهام. دستم را روبهروی صورتم میگیرم. بی او جز شبحی خاکستری نیستم. مینویسد و پاره میکند. اتاق پر از کاغذهای پاره و مچاله است.
تکانی میخورد و نیمتنهاش از زیر نور چراغ مطالعه بیرون میرود. گوشهٔ اتاق، کنار چمدان مینشیند و برچسب کشورها را یکی یکی میخواند. برچسب قرمز مجمعالجزایر اوریون را که میبیند، سرش را گیج در دستهایش میگیرد و میفشارد. یکی از آن همه کاغذ مچاله را برمیدارد و باز میکند، فقط چندتایی علامت بیمعنا. زوزهٔ بم و یکنواخت ماشینی در گوشش میپیچد که با سرعت در جادهای پیش میرود و غرش مهیب و پیوستهٔ موتورهای هواپیما و پیش رفتن کشتی بر حجم عظیم آب. جادهها هنوز هم او را تعقیب میکنند، در زمین و آسمان و دریا. جادهها روزهاست او را در خانه میخکوب کردهاند. جادههای رفته را بارها و بارها در این اتاق میپیماید و از من و جزایر اوریون دور و دورتر میشود. نگاهی به لیوان آب نیمخورده میاندازد و سایهٔ تاریک روی صورتش جا عوض میکند و گره ابروانش باز میشود. از گوشهٔ چشم نگاهی میاندازد به برچسب قرمز. او میداند در مجمعالجزایر اوریون بوده. حتی یادش میآید در آنجا اتفاقی افتاده که مثل چاقویی تیز در تنش فرو رفته است. باید به یاد بیاورد، اما تا تمرکز میکند، خاطراتش انگار بیماری پوستی گرفته باشند، پوستهپوسته از دیوارهٔ مغزش فرو میریزند. گاهی هم تندبادی میوزد و همهٔ یادهایش را میپراکند. از صبح تا شب راههایی را که رفته میپیماید و از کشورها، شهرها و روستاها میگذرد و نقشهای پررنگ و دقیق روبهرویش رسم میشود، مثل تکههای پازل که کنار هم چیده شده باشند. تنها مجمعالجزایر اوریون است که با جای خالیِ تاریکِ عمیقش، او را از نادیده گرفتن باز میدارد. مدام میکوشد به خودش حقه بزند و جای خالی را با تکهای ساختگی پر کند و به زندگیاش برسد. اما بنا به قانونی نانوشته، هیچ تکهای نمیتواند در نقطهای جا بگیرد که جایش نیست، هر قدر هم که دقیق آن را کار بگذارد. سرآخر، خطی یا رنگی یا زائدهای آن را لو میدهد. مضطرب نگاهی به اطراف میاندازد. به هیچ شکلی نمیتواند این معادله را حل کند.»
حجم
۱۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۸۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه